دانلود تحقیق- مقاله-پروژه-کارآموزی

مرجع کامل خرید و دانلود گزارش کار آموزی ، گزارشکار آزمایشگاه ، مقاله ، پروژه و پایان نامه های کلیه رشته های دانشگاهی

دانلود تحقیق- مقاله-پروژه-کارآموزی

مرجع کامل خرید و دانلود گزارش کار آموزی ، گزارشکار آزمایشگاه ، مقاله ، پروژه و پایان نامه های کلیه رشته های دانشگاهی

مقاله تاثیر مسایل ارزشی و اخلاقی در علم اقتصاد

مقاله تاثیر مسایل ارزشی و اخلاقی در علم اقتصاد
دسته بندی اقتصاد
بازدید ها 200
فرمت فایل doc
حجم فایل 14 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 11
مقاله تاثیر مسایل ارزشی و اخلاقی در علم اقتصاد

فروشنده فایل

کد کاربری 4152
کاربر

*مقاله تاثیر مسایل ارزشی و اخلاقی در علم اقتصاد*


بحث در مورد تأثیر مسایل ارزشی و اخلاقی در علم اقتصاد به دهه­های اول قرن بیستم برمی­گردد و با ظهور اثبات­گرایی منطقی در اروپا این بحث شدت می­یابد به­طوری که اغلب اقتصاددانان علم اقتصاد را به دو شاخه کلی اقتصاد دستوری و اقتصاد اثباتی تقسیم می­کنند و معتقدند که اقتصاد دستوری دارای بحث­های اخلاقی و ارزشی و اقتصاد اثباتی براساس واقعیت­هاست و تنها اقتصاد اثباتی از نظر علمی ارزشمند می­باشد. اما این اقتصاد دارای همان مبانی سیستماتیک و فکری آدام اسمیت است و نمی­تواند فارغ از بحث­های متافیزیکی و ارزشی باشد. جداسازی علم اقتصاد در مبانی اجتماعی و فکری موجب شده است که این علم به صورت یک علم جهان­شمول در نظرگرفته شود و نسخه­های یکسان اقتصادی برای جوامع و فرهنگ­های اقتصادی مختلف پیچیده شود. این بحث هم از جهت روش­شناسی علم و هم از جهت سیاست­گذاری اقتصادی مهم است. این مقاله تلاشی در جهت باین این مطلب که علم اقتصاد دارای پایه­های اخلاقی و فلسفی است و نمی­توان آن را بدون در نظر گرفتن این مبانی بررسی کرد.

زمانی می­توان از یک مکتب اقتصادی درکی درست داشته باشیم که پایه­های فکری و فلسفی آن را بفهمیم و دوره تاریخی و اجتماعی ظهور آن را بشناسیم. انتقاد از دیدگاه­های اقتصادی مکاتب مختلف بدون در نظر گرفتن مبانی فکر ی و اخلاقی آن مکتب، انتقادی سطحی خواهد بود و نمی­توان صرفاً با اهداف و معیارهای یک مکتب خاص دیدگاه­های اقتصادی سایر مکاتب را زیر سؤال برد. اصیل­ترین روش نقد مکاتب اقتصادی مطابقت دادن اصول فلسفی- اخلاقی دیدگاه­های اقتصادی آنها با واقعیت­های تاریخی و اجتماعی است. اما در بسیاری از نقدها در مورد این موضوع تأمل نمی­شود. این مقاله با مروری کوتاه بر افکار کارل مارکس، آدام اسمیت و دیدگاه­های اقتصادی اسلام نشان می­دهد که بدون دریافت دقیق بینش­های فلسفی یک مکتب اقتصادی، فهم دیدگاه­های اقتصادی آن به درستی امکان­پذیر نخواهد بود و همان­طور که افکار فلسفی و اخلاقی در شکل­گیری اقتصاد مارکسی و اسلامی تأثیر دارند در شکل­گیری دیدگاه­های اقتصاد لیبرالیسیتی نیز مؤثرند و نمی­توان اقتصاد لیبرالیستی را فاقد اندیشه­های فلسفی و اخلاق دانست.

مقدمه

شاید هیچ علمی مانند علم اقتصاد این­گونه درمعرض جدال، میان اندیشمندان خود نیست. این جدال نه تنها در مورد ظاهر نظریه­ها بلکه دربارة مبانی فکری، فلسفی و اخلاقی آنها نیز هست. اختلاف­نظر در علم اقتصاد چنان عمیق است که موجب به وجود آمدن دیدگاه­های کاملاً مخالف با هم شده است. گویی که این دیدگاه­ها از علوم جداگانه­ای نشئت می­گیرند ولی همگی به یک موضوع می­پردازند. این اختلاف ناشی از تفاوت در نوع جهان­بینی و تلقی آنها از انسان و محیط پیرامونی اوست. نوع جهان­بینی و تلقی از انسان در دوران­های مختلف تاریخی و به تبع آن در مکاتب مختلف فکری تفاوت داشته و این تفاوت عاملی مهم در شکل­گیری نظریه­های اقتصادی متنوع بوده است. درک دقیق این نظریه­های اقتصادی بدون بررسی مبانی فکری، تاریخی و اجتماعی امکان­پذیر نخواهد بود. علاوه بر این، مقبولیت یک تفکر خاص در جامعه به عواملی دیگر به غیر از مطابقت با واقعیت بستگی دارد، مسایل سیاسی، ایدئولوژیک و انتظارات زمانه عوامل مهمی در مقبولیت آن به حساب می­آیند.

امروز، اقتصاد لیبرالیستی به قهرمانی شکست­ناپذیر تبدیل شده است و سایر مکتب­های اقتصادی را براساس معیارها و اهداف خود نقد می­کند و آنها را از جهت مسایل کارکردی و زیربناهای اخلاقی و ارزشی زیر سؤال می­برد و خود را منزه از هرگونه بحث­های ارزشی و اخلاقی تصور می­کند. این مکتب علم اقتصاد را تنها با نام خود ثبت می­کند و سایر مکتب­ها را با اتهام غیر علمی بودن از صحنه می­راند و تا می­تواند خود را به علوم ریاضی و فیزیک نزدیک می­کند. پیروان سرسخت این مکتب گذشته آن را فراموش کرده و از یاد برده­اند که این مکتب زاده یک مادر فلسفی – اخلاقی و در یک بستر اجتماعی خاص بوده است. اکنون آنها مسئلة فقر را که یکی از دغدغه­های آن مادر فلسفی- اخلاقی بود در مقابل داشتن نظامی کارآمد، مهارت علمی، قدرت پیش­­بینی زیاد و ریاضیات­زدگی نادیده می­گیرند.

این مقاله خاطرنشان می­کند که مکتب­های مختلف اقتصادی دارای مبانی فلسفی و اخلاقی هستند و دیدگاه­های اقتصادی آنها بر پایة آن مبانی فلسفی شکل می­گیرند و اقتصاد لیبرالیستی نیز از این قاعده جدا نیست، و این­که نمی­توان با معیارها و اهداف یک مکتب اقتصادی خاص نظریه­های مکاتب دیگر را بدون در نظر گرفتن مبانی فلسفی، اخلاقی و زمینه­های اجتماعی و تاریخی آنها نقد کرد.

در این مقاله به­طور اختصار به مبانی دیدگاه­های آدام اسمیت که متأثر از دیدگاه نیوتنی زمانه خود بود، کارل مارکس که «به کار خود به چشم طلیعه یک علم اجتماعی جدید می­نگریست» (مینی 225:1375)و اقتصاد اسلامی که متأثر از جهان­بینی حاکم بر شکل­گیری نظریات فلسفی و علمی قبل از انقلاب علمی بود، خواهد پرداخت و در پایان نتیجه­گیری خود را ارائه خواهم کرد.

مبانی فکری اقتصاد سیاسی آدام اسمیت

آدام اسمیت در واقع پایه­گذار یک نظام فکری است که مبانی اصلی اقتصاد متداول امروزی را تشکیل می­دهد. متفکران متعددی قبل از آدام اسمیت در مورد اقتصاد نظریه­پردازی کرده بودند، اما اسمیت تنها به نظریه­پردازی نپرداخت بلکه نظامی دقیق برای اقتصاد طرح­ریزی کرد. «دست­آورد اسمیت اصل لسه فر نبود، بلکه استدلال پی­گیر و سیستماتیک آن بود. اگرچه اصل مزبور در فرانسه زاده شده بود، لیکن به یک بریتانیایی نیاز داشت که آن را تا نتیجه­گیری منطقی­اش توسعه دهد و شالوده نظریه اقتصادی سازد» (آنیکین 1358 : 155). آدام اسمیت در عصری زندگی می‌کرد که «نیوتن ولایتی هم‌پایه ارسطو» داشت. نیوتن با بلوغ فراوانش با «ایستادن بر شانه غول‌ها» نظامی هماهنگ، ساده و متحد در حوزه امور طبیعی ایجاد کرده بود. او بر خلاف نظریه ارسطویی مبنی بر اینکه اجسام زمینی و آسمانی از قوانین متفاوتی پیروی می‌کنند نشان داد که قوانین حرکات زمینی و آسمانی یکسان است (کاپلستون 1375: 165). نظام نیوتن دارای خصلت زیبا و هماهنگی بود که از جهان بینی­ای نشئت می­گرفت که بعد از انقلاب علمی تقویت شده بود. به این معنی که «طبیعت دارای نوعی هماهنگی است، این هماهنگی در نوع سادگی متجلی می­شود که با درک درست قوانین طبیعت قابل دست­یابی است» (برونوفسکی و مازلیش 1379 : 168). طبیعت همیشه از کوتاه­ترین راه می­رود، طبیعت کار بیهوده نمی­کند، طبیعت نه اسراف می­کند و نه در ضروریات خست می­ورزد» (برت 1378: 30). این جهان­بینی نقش مهمی در تاریخ علم دارد فقدان زیبایی و هماهنگی در نظم بطلمیوس دلیلی بود برای آن­که کوپرنیک آن نظام را رد کند. هم­چنین نظام نیوتنی براساس «اصول متعارف» و قضایا و قوانینی که نتیجه قیاسی این اصول متعارف هستند. توسعه یافته بود و نیوتن تأکید داشت که باید سیستم اصول متعارف با رویدادهای عالم واقع تأیید شوند (لازی 1377: 100 و 101).


مقاله درباره علم اقتصاد، مکتب اقتصادی و سیستم اقتصاد اسلامی‌

مقاله درباره ی علم اقتصاد، مکتب اقتصادی و سیستم اقتصاد اسلامی‌
دسته بندی اقتصاد
بازدید ها 80
فرمت فایل doc
حجم فایل 26 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 53
مقاله درباره علم اقتصاد، مکتب اقتصادی و سیستم اقتصاد اسلامی‌

فروشنده فایل

کد کاربری 4152
کاربر

*مقاله درباره ی علم اقتصاد، مکتب اقتصادی و سیستم اقتصاد اسلامی‌*


چکیده‌

اقتصاد اسلامی‌ مقوله‌ای‌ است‌ که‌ از دیرباز مورد بحث‌ و بررسی‌ علماء اسلامی‌ قرار گرفته‌ است‌. دانشمندان‌ اسلامی‌ درباره‌ ماهیت‌ اقتصاد اسلامی‌ بحثهای‌ زیادی‌ داشته‌اند و کتب‌ و مقالات‌ زیادی‌ دراین‌ زمینه‌ به‌ رشته‌ تحریر درآمده است. به‌ رغم‌ مباحث‌ زیاد هنوز بحثهایی حل نشده‌ در این‌ خصوص‌ وجود دارد. بعضی اقتصاددانان اقتصاد اسلامی را علم اقتصاد از نوع« اقتصاد اثباتی» می دانند، در حالی که عده ای آ ن را مکتب اقتصادی « اقتصاد هنجاری » می پندارند و گروهی نیز براین عقیده اند که تفکیک علم اقتصادو مکتب اقتصادی از یکدیگر امری بی حاصل است.

در این‌ مقاله‌ ابتدا تعاریفی‌ از «علم‌»، «مکتب‌» و «سیستم‌ اقتصادی‌» ارائه‌ شده‌ است‌. سپس‌ بحثهای‌ موجود به‌ تناسب‌ در هر یک‌ از این‌ مقولات‌ انجام ‌شده ‌ است‌. و در نهایت‌ با توجه‌ به‌ جامعیت‌ دین‌ اسلام‌ دیدگاهی‌ که‌ به‌ نظر می‌رسد با مجموعه‌ اهداف‌ وآرمانهای‌ اسلامی‌ نزدیکتر باشد تحت‌ عنوان‌ سیستم‌ اقتصادی‌ اسلام‌ معرفی‌ شده‌ است‌. ویژگیهای ‌نگرش‌ سیستمی‌ به‌ اقتصاد اسلامی‌ و نتایج‌ مترتب‌ بر آن‌ بحثهای‌ دیگری‌ است‌ که‌ در این‌ مقاله‌ به آنها پرداخته‌ شده‌ است‌.

واژه‌های کلیدی: اقتصاد، علم، مکتب، اسلام، سیستم اقتصاد.

Economics, Economic School, and

Islamic Economic System

M. Lotfalipour, Ph.D.

Abstract

The subject of Islamic economy has been discussed by Islamic scientists for a long time. Islamic authorities have made various arguments on the nature of the Islamic economy and have written a lot of books and articles. In spite of numerous arguments in the past, still remain unresolved questions in this area. Some scientists think of Islamic economic system as positive economics, while others think of it as normative economics. Still another group believe that division of economics on the basis of positive and normative economics and economic school is useless.

In this article we first define the concepts of economics, school of economic system and then arguments belonging to these terms are provided. Finally due to comprehensiveness of Islam, the Islamic economic system is introduced to match Islamic ideas and targets. Characteristics and results of systematic approach to Islamic economic system are among the issues that are considered.

Keywords: Economics, Science, School, Islam, Economic System

مقدمه‌

بحث‌ درخصوص‌ اقتصاد اسلامی‌ بسیار زیاد است‌. عده‌ای‌ از دانشمندان‌ اسلامی‌ در پی‌ تئوریزه‌ کردن‌ مباحث ‌اقتصاد اسلامی‌ بوده‌ و هستند. بعضی‌ از اقتصاددانان‌ مسلمان‌ معتقدند که‌ اقتصاد اسلامی‌ از مقولات‌ «اقتصاد دستوری‌» است‌. عده‌ای‌ نیز بر این‌باورند که‌ اقتصاد اسلامی‌ از نوع‌ «اقتصاد اثباتی‌» است‌. بعضی‌ دیگر بر این‌ اعتقادند که‌ در اقتصاد اسلامی‌ نمی‌توان ‌مفاهیم‌ اثباتی‌ و دستوری‌ را از هم‌ تفکیک‌ کرد. علاوه‌ بر نظرات‌ فوق‌ عده‌ای‌ دیگر از علمای‌ اسلامی‌ به‌ نحو دیگری‌ به‌ مسئله‌ نگاه‌ می‌کنند گروهی‌ بر این‌ باورند که‌اقتصاد اسلامی‌ همان‌ «مکتب‌ اقتصادی‌» است‌. عده ای نیز‌ اعتقاد دارند که‌ اقتصاد اسلامی‌ نوعی‌ «سیستم‌ اقتصادی ‌است‌» و گروهی‌ به‌ آن‌ با دیده‌ مسائل‌ اخلاقی‌ می‌نگرند.این‌ مقاله‌ در پی‌ آن‌ است‌ تا ضمن‌ مروری‌ خلاصه‌ بر مفاهیم‌ «علم‌»، «مکتب‌» و «سیستم‌ اقتصادی‌» جایگاه ‌اقتصاد اسلامی‌ و نوع‌ نگرش‌ به‌ آن‌ را در حد توان‌ روشن‌ سازد.

ماهیت‌ اقتصاد اسلامی‌

آیا اقتصاد اسلامی‌ از مقولات‌ علمی‌ است‌؟ یا اینکه‌ اقتصاد اسلامی‌ مقوله‌ای‌ مکتبی‌ یا اخلاقی‌ است‌؟ و یا اقتصاداسلامی‌ یک‌ سیستم‌ اقتصادی‌ است‌؟ برای‌ روشن‌ شدن‌ بحث‌ لازم‌ است‌ هر یک‌ از مفاهیم‌ فوق‌ قدری‌ شکافته‌ شده‌ و مورد بحث‌ قرار گیرند.

علم‌ اقتصاد( اقتصاد اثباتی )

تعاریف مختلفی برای علم وجود دارد. چون در اینجا هدف بحث در مفاهیم نیست لذا به اجمال به ارائه بعضی از تعاریف می پردازیم.در یکی از تعاریف علم آمده است: علم‌ شامل‌ مجموعه‌ای‌ از قضایای‌ کلی‌ است‌ که‌ محور خاصی‌ برای‌ آنها لحاظ‌ شده‌ و هر قضیه‌ قابل‌ صدق‌ و انطباق ‌بر مصادیق‌ متعددی‌ است1 با این‌ تعریف‌ علم‌ اقتصاد عبارت‌ از قضایای‌ کلی‌ است‌ که‌ درخصوص‌ پدیده ‌های ‌اقتصادی ‌ مصداق‌ دارند.

تعریف دیگری علم‌ اقتصاد را اینگونه‌ بیان‌ می‌کند. علم‌ اقتصاد بررسی‌روشهایی‌ است‌ که‌ بشر به وسیله پول‌‌ یا بدون‌ آن برای‌ بکار بردن‌ منابع‌ کمیاب‌ تولید به‌ منظور تولید کالاها و خدمات ‌در طی‌ زمان‌ و همچنین‌ برای‌ توزیع‌ کالاها و خدمات‌ بین‌ افراد و گروه‌ها در جامعه‌ به‌ منظور مصرف‌ در حال‌ و آینده‌انتخاب‌ می‌کند2.


مقاله تاثیر مسایل ارزشی و اخلاقی در علم اقتصاد

مقاله تاثیر مسایل ارزشی و اخلاقی در علم اقتصاد
دسته بندی اقتصاد
بازدید ها 43
فرمت فایل doc
حجم فایل 14 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 11
مقاله تاثیر مسایل ارزشی و اخلاقی در علم اقتصاد

فروشنده فایل

کد کاربری 4152
کاربر

*مقاله تاثیر مسایل ارزشی و اخلاقی در علم اقتصاد*


بحث در مورد تأثیر مسایل ارزشی و اخلاقی در علم اقتصاد به دهه­های اول قرن بیستم برمی­گردد و با ظهور اثبات­گرایی منطقی در اروپا این بحث شدت می­یابد به­طوری که اغلب اقتصاددانان علم اقتصاد را به دو شاخه کلی اقتصاد دستوری و اقتصاد اثباتی تقسیم می­کنند و معتقدند که اقتصاد دستوری دارای بحث­های اخلاقی و ارزشی و اقتصاد اثباتی براساس واقعیت­هاست و تنها اقتصاد اثباتی از نظر علمی ارزشمند می­باشد. اما این اقتصاد دارای همان مبانی سیستماتیک و فکری آدام اسمیت است و نمی­تواند فارغ از بحث­های متافیزیکی و ارزشی باشد. جداسازی علم اقتصاد در مبانی اجتماعی و فکری موجب شده است که این علم به صورت یک علم جهان­شمول در نظرگرفته شود و نسخه­های یکسان اقتصادی برای جوامع و فرهنگ­های اقتصادی مختلف پیچیده شود. این بحث هم از جهت روش­شناسی علم و هم از جهت سیاست­گذاری اقتصادی مهم است. این مقاله تلاشی در جهت باین این مطلب که علم اقتصاد دارای پایه­های اخلاقی و فلسفی است و نمی­توان آن را بدون در نظر گرفتن این مبانی بررسی کرد.

زمانی می­توان از یک مکتب اقتصادی درکی درست داشته باشیم که پایه­های فکری و فلسفی آن را بفهمیم و دوره تاریخی و اجتماعی ظهور آن را بشناسیم. انتقاد از دیدگاه­های اقتصادی مکاتب مختلف بدون در نظر گرفتن مبانی فکر ی و اخلاقی آن مکتب، انتقادی سطحی خواهد بود و نمی­توان صرفاً با اهداف و معیارهای یک مکتب خاص دیدگاه­های اقتصادی سایر مکاتب را زیر سؤال برد. اصیل­ترین روش نقد مکاتب اقتصادی مطابقت دادن اصول فلسفی- اخلاقی دیدگاه­های اقتصادی آنها با واقعیت­های تاریخی و اجتماعی است. اما در بسیاری از نقدها در مورد این موضوع تأمل نمی­شود. این مقاله با مروری کوتاه بر افکار کارل مارکس، آدام اسمیت و دیدگاه­های اقتصادی اسلام نشان می­دهد که بدون دریافت دقیق بینش­های فلسفی یک مکتب اقتصادی، فهم دیدگاه­های اقتصادی آن به درستی امکان­پذیر نخواهد بود و همان­طور که افکار فلسفی و اخلاقی در شکل­گیری اقتصاد مارکسی و اسلامی تأثیر دارند در شکل­گیری دیدگاه­های اقتصاد لیبرالیسیتی نیز مؤثرند و نمی­توان اقتصاد لیبرالیستی را فاقد اندیشه­های فلسفی و اخلاق دانست.

مقدمه

شاید هیچ علمی مانند علم اقتصاد این­گونه درمعرض جدال، میان اندیشمندان خود نیست. این جدال نه تنها در مورد ظاهر نظریه­ها بلکه دربارة مبانی فکری، فلسفی و اخلاقی آنها نیز هست. اختلاف­نظر در علم اقتصاد چنان عمیق است که موجب به وجود آمدن دیدگاه­های کاملاً مخالف با هم شده است. گویی که این دیدگاه­ها از علوم جداگانه­ای نشئت می­گیرند ولی همگی به یک موضوع می­پردازند. این اختلاف ناشی از تفاوت در نوع جهان­بینی و تلقی آنها از انسان و محیط پیرامونی اوست. نوع جهان­بینی و تلقی از انسان در دوران­های مختلف تاریخی و به تبع آن در مکاتب مختلف فکری تفاوت داشته و این تفاوت عاملی مهم در شکل­گیری نظریه­های اقتصادی متنوع بوده است. درک دقیق این نظریه­های اقتصادی بدون بررسی مبانی فکری، تاریخی و اجتماعی امکان­پذیر نخواهد بود. علاوه بر این، مقبولیت یک تفکر خاص در جامعه به عواملی دیگر به غیر از مطابقت با واقعیت بستگی دارد، مسایل سیاسی، ایدئولوژیک و انتظارات زمانه عوامل مهمی در مقبولیت آن به حساب می­آیند.

امروز، اقتصاد لیبرالیستی به قهرمانی شکست­ناپذیر تبدیل شده است و سایر مکتب­های اقتصادی را براساس معیارها و اهداف خود نقد می­کند و آنها را از جهت مسایل کارکردی و زیربناهای اخلاقی و ارزشی زیر سؤال می­برد و خود را منزه از هرگونه بحث­های ارزشی و اخلاقی تصور می­کند. این مکتب علم اقتصاد را تنها با نام خود ثبت می­کند و سایر مکتب­ها را با اتهام غیر علمی بودن از صحنه می­راند و تا می­تواند خود را به علوم ریاضی و فیزیک نزدیک می­کند. پیروان سرسخت این مکتب گذشته آن را فراموش کرده و از یاد برده­اند که این مکتب زاده یک مادر فلسفی – اخلاقی و در یک بستر اجتماعی خاص بوده است. اکنون آنها مسئلة فقر را که یکی از دغدغه­های آن مادر فلسفی- اخلاقی بود در مقابل داشتن نظامی کارآمد، مهارت علمی، قدرت پیش­­بینی زیاد و ریاضیات­زدگی نادیده می­گیرند.

این مقاله خاطرنشان می­کند که مکتب­های مختلف اقتصادی دارای مبانی فلسفی و اخلاقی هستند و دیدگاه­های اقتصادی آنها بر پایة آن مبانی فلسفی شکل می­گیرند و اقتصاد لیبرالیستی نیز از این قاعده جدا نیست، و این­که نمی­توان با معیارها و اهداف یک مکتب اقتصادی خاص نظریه­های مکاتب دیگر را بدون در نظر گرفتن مبانی فلسفی، اخلاقی و زمینه­های اجتماعی و تاریخی آنها نقد کرد.

در این مقاله به­طور اختصار به مبانی دیدگاه­های آدام اسمیت که متأثر از دیدگاه نیوتنی زمانه خود بود، کارل مارکس که «به کار خود به چشم طلیعه یک علم اجتماعی جدید می­نگریست» (مینی 225:1375)و اقتصاد اسلامی که متأثر از جهان­بینی حاکم بر شکل­گیری نظریات فلسفی و علمی قبل از انقلاب علمی بود، خواهد پرداخت و در پایان نتیجه­گیری خود را ارائه خواهم کرد.

مبانی فکری اقتصاد سیاسی آدام اسمیت

آدام اسمیت در واقع پایه­گذار یک نظام فکری است که مبانی اصلی اقتصاد متداول امروزی را تشکیل می­دهد. متفکران متعددی قبل از آدام اسمیت در مورد اقتصاد نظریه­پردازی کرده بودند، اما اسمیت تنها به نظریه­پردازی نپرداخت بلکه نظامی دقیق برای اقتصاد طرح­ریزی کرد. «دست­آورد اسمیت اصل لسه فر نبود، بلکه استدلال پی­گیر و سیستماتیک آن بود. اگرچه اصل مزبور در فرانسه زاده شده بود، لیکن به یک بریتانیایی نیاز داشت که آن را تا نتیجه­گیری منطقی­اش توسعه دهد و شالوده نظریه اقتصادی سازد» (آنیکین 1358 : 155). آدام اسمیت در عصری زندگی می‌کرد که «نیوتن ولایتی هم‌پایه ارسطو» داشت. نیوتن با بلوغ فراوانش با «ایستادن بر شانه غول‌ها» نظامی هماهنگ، ساده و متحد در حوزه امور طبیعی ایجاد کرده بود. او بر خلاف نظریه ارسطویی مبنی بر اینکه اجسام زمینی و آسمانی از قوانین متفاوتی پیروی می‌کنند نشان داد که قوانین حرکات زمینی و آسمانی یکسان است (کاپلستون 1375: 165). نظام نیوتن دارای خصلت زیبا و هماهنگی بود که از جهان بینی­ای نشئت می­گرفت که بعد از انقلاب علمی تقویت شده بود. به این معنی که «طبیعت دارای نوعی هماهنگی است، این هماهنگی در نوع سادگی متجلی می­شود که با درک درست قوانین طبیعت قابل دست­یابی است» (برونوفسکی و مازلیش 1379 : 168). طبیعت همیشه از کوتاه­ترین راه می­رود، طبیعت کار بیهوده نمی­کند، طبیعت نه اسراف می­کند و نه در ضروریات خست می­ورزد» (برت 1378: 30). این جهان­بینی نقش مهمی در تاریخ علم دارد فقدان زیبایی و هماهنگی در نظم بطلمیوس دلیلی بود برای آن­که کوپرنیک آن نظام را رد کند. هم­چنین نظام نیوتنی براساس «اصول متعارف» و قضایا و قوانینی که نتیجه قیاسی این اصول متعارف هستند. توسعه یافته بود و نیوتن تأکید داشت که باید سیستم اصول متعارف با رویدادهای عالم واقع تأیید شوند (لازی 1377: 100 و 101).