دسته بندی | صنایع غذایی |
فرمت فایل | pptx |
حجم فایل | 259 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 53 |
مقدمه
فهرست کمیته راهبری
اصطلاحات و تعاریف
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 153 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 57 |
تعریف جرم [1]
به نظر می رسد تعریف جرم نیز بر حسب مکاتب و دیدگاه های مختلف، متفاوت باشد. به طور مثال، به عقیده طرفداران مکتب عدالت مطلق، جرم عبارت است از: عملی که مخالف اخلاق و عدالت باشد». از نظر رافائل گاروفالو (مکتب تحققی) نیز در صورتی که افراد به آن قسمت از حس درستی و نیکوکاری که همیشه و در همه جا مورد قبول واقع شده است اهانت کنند، مرتکب جرم شده اند. اما کارارا [2]معتقد است جرم یعنی: «نقض قانون مملکتی در اثر یک عمل خارجی، در صورتی که انجام وظیفه و یا از عمال حقی آن را تجویز نکند و مستوجب مجازات باشد». سیاسی نیز در تعریف جرم می گوید: «جرم عبارت از سرکشی فرد در برابر اجتماع است که به وسیله مقررات قانونی تعبیه شده و برحسب شدت و ضعف، از نظر حقوقی 3 نوع می باشد: خلاف، جنحه و جنایت»؛ که البته در تقسیم بندی پس از انقلاب به 4 نوع: حدود، قصاص، دیات و تعزیرات تقسیم شده است (صرامی، 1380، 59). همچنین فرهنگ راندوم هاوس [3] جرم را «انجام فعالیت غیر قانونی، تخلف، اشتباه یا گناه جدی و شدید و عملی که باعث ایجاد خسارت به افراد، اماکن عمومی یا منافع دولت شود» تعریف کرده است (رجبی پور، 1387 ،49) اما به طور کلی، می توان گفت که جرم دارای دو تعریف اجتماعی و اثباتی است. در تعریف اجتماعی، جرم به «فعل یا ترک فعلی گفته می شود که مرتکب آن از طرف مردم و جامعه طرد شود»؛ در حالی که در تعریف اثباتی، «هر فعل یا ترک فعلی که به موجب قانون برای آن مجازات تعیین شده باشد، جرم محسوب می شوند» (ستوده، 1386: 39). بر اساس تعریف اثباتی، هیچ جرمی جرم محسوب نمی شود مگر اینکه کیفری در کار باشد. یعنی کیفر قانونی نمی تواند اِعمال شود مگر در قبال اَعمالی که از نظر قانونی تعریف دقیق داشته باشند و اگر اَعمال ناپسند و مذموم از سوی قانون به طور دقیق تعریف و محکوم نشده باشند ولی در میان افراد احساس انزجار و تنفر پدید آورند، جرم شمرده نمی شوند (شیخاوندی، 1379 ،49)طبق برداشت مبتنی بر آسیب اجتماعی، جرم هم شامل جرایم جزایی مانند: تجاوز یا سوء قصد می شود و هم شامل جرایم مدنی مانند: غفلت یا بی احتیاطی است (وایت و هینس، 1382: 20). در خصوص شخص مجرم، برخی معتقدند که همه انسان ها، مجرم بالقوه هستند و تنها چیزی که موجب تمییز و تشخیص بین مجرم و غیر مجرم می شود آن است که مجرم مرتکب جرم شده است. در حقیقت مجرم کسی است که سدهای انفرادی و اجتماعی نتوانسته او را از ارتکاب جرم باز دارد و او در یک موقعیت خاص مرتکب عمل کیفری شده است (شامبیاتی، 1385: 257). از دیدگاه روان کاوی نیز مجرم کسی است که نیروهای غریزی وجودش به خوبی اداره نشود (محمدی اصل، 1384: 76). برخی هم معتقدند جرایم هر قدر زیاد و مهم باشند، مرتکب آنها هنگامی مجرم تلقی می شود که افکار عمومی و وجدان جمعی (مجموعه باورها و احساسات مشترک در بین حد واسط اعضای یک جامعه) او را مجرم بشناسند. به بیان دیگر آن چه که عملی را به جرم تبدیل می کند جنبه بیرونی و عینی آن نیست؛ بلکه تعیین کننده جرم قضاوتی است که جامعه در مورد آن رفتار دارد (ستوده، 1386: 39). از نظر مذهب، جرم همان گناه است و همان طور که ارتکاب گناه فقط شخص گناه کار را در معرض عذاب الهی قرار می دهد، به همین ترتیب نیز ارتکاب جرم فقط باید شخص مجرم را در معرض مجازات قرار دهد. به همین خاطر سرایت مسئولیت به اقوام و نزدیکان مجرم امری برخلاف مذهب است (شامبیاتی، 1385: 29). از نظر زمانی، ریشه جرم و جنایت را می توان تا ابتدای تاریخ بشری به گذشته برد. یعنی از همان زمان که حضرت آدم و حوا به علت ارتکاب عمل نهی شده ای (خوردن گندم یا سیب) از بهشت رانده شدند و پسرشان قابیل برادر خود هابیل را به قتل رساند، جرم راه خود را آغاز کرد و اینک جهان روز به روز شاهد گسترش جرم و تبهکاری است و انسان ها در دنیایی زندگی می کنند که با هوس های جنسی، قتل، آدم ربایی و جرم های دیگر آمیخته شده است و امنیت آنها را تهدید می کند (معاونت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم، 1383: 129). هنگامی که از واژه جرم سخن به میان می آید، اغلب اَعمالی مانند: سرقت، قتل و کلاهبرداری به عنوان مصادیق آن به ذهن متبادر می شود؛ در حالی که تعداد زیادی از جرایم افعالی مانند: توهین، فحاشی، برهم زدن نظم عمومی، رانندگی بدون گواهی نامه، مزاحمت و جرایمی از این قبیل هستند که هر روز اتفاق می افتند اما زیاد مورد بحث قرار نمی گیرند و چندان توجهی به آنها نمی شود. در حقوق کیفری، این گونه جرایم که به عنوان «جرایم خرد» معروف هستند موضوع مطالعات گسترده ای نبوده اند. اما در دهه های اخیر مطالعات جرم شناختی اهمیت جرایم خرد و تأثیر آن بر سطح زندگی در شهرها و احساس امنیت شهروندان را تا حدودی روشن کرده است جرم خرد در فرهنگ لغات حقوقی این گونه تعریف شده است: «جرایمی که دارای مجازات حبس کم تر از یک سال یا جزای نقدی اندک هستند». شیوع این جرایم به حدی است که تقریباً تمام افراد جامعه در خلال زندگی روزمره خود به خصوص در کلان شهرها به دفعات با این قبیل جرایم مواجه شده اند و حتی بعضاً خود مرتکب آنها شده اند. تنشی که این جرایم در جامعه ایجاد می کند شدید نیست و قبح انجام این اعمال نزد شهروندان نیز در مقایسه با جرایم مهم تر نظیر: سرقت، قتل و کلاهبرداری زیاد نمی باشد و مرتکبین این قبیل جرایم به اندازه مجرمان جرایم مهم مورد سرزنش قرار نمی گیرند. اما حجم بالای این جرایم موجب می شود تا نظم عمومی جامعه به طور جدی خدشه دار شود که این امر مقدمه بروز تنش های اجتماعی و جرایم مهم تر خواهد بود (نوروزی، 1384: 258).
البته باید توجه داشت که هیچ جامعه ای بدون جرم وجود ندارد و تصور اینکه یک جامعه بدون جرم و به عنوان مدینه فاضله وجود داشته باشد، امری ناممکن است. جامعه شناسان نیز هرگز به دنبال دستیابی به شرایطی آرمانی که در آن تمامی افراد جامعه به صورت کامل پای بند قوانین و قواعد زندگی جمعی و تعاملات مطلوب زندگی باشند، برنیامده اند. اندیشمندانی هم که به توصیف یک جامعه ایده آل پرداخته اند، عمدتاً به این خاطر به این امر متمایل بوده اند که معیاری برای سنجش و ارزیابی جوامع در دسترس آنها وجود داشته است که ضمن تجزیه و تحلیل شرایط موجود انسان ها، درصدد یافتن راه هایی که جامعه را در مسیر دستیابی به یک جامعه مطلوب قرار دهد، بوده و هدف گذاری آنها را تصحیح می کرده و در نتیجه امکان دستیابی به شرایط مناسب تری را فراهم می آورده است (بیات، 1387: 74). از نظر دورکیم، جرم یک پدیده عادی در جامعه به حساب می آید و همه جوامع دارای جرایم متعددی هستند که این امر ناشی از اِعمال ساخت جامعه است و تنها وقتی که تعداد جرایم از یک نسبت معینی تجاوز کند می توان گفت که اخلاق جامعه متزلزل شده و یک بیماری اجتماعی پدید آمده است و آن وقت می توان پدیده مربوط را غیر عادی تلقی کرد (صارمی، 1380: 60 و 59). به بیان دیگر، وجود آسیب ها و ارتکاب جرمات تا حد معینی بیانگر روایی کارکرد جامعه بوده و بهنجار شمرده می شوند و فقط در مواقعی که نسبت آنها برحسب جمعیت از حد معمول فراتر رود حالت نابهنجار به خود می گیرند (شیخاوندی، 1379 :18). از سوی دیگر، جرم پدیده ای اجتماعی و کاملاً نسبی است و آنچه که در یک زمان در بین برخی ملت ها جرم محسوب می شده یا می شود، ممکن است در زمان یا مکان دیگر جرم به حساب نیاید. مثلاً در گذشته، سرقت در قوم اسپارت جرم نبوده، ولی در بیش تر جوامع جرم محسوب می شده است (ستوده، 1386: 41 ) یا اینکه قبل از ظهور اسلام، زنده به گور کردن کودکان بی گناه به ویژه نوزادان دختر در بین برخی قبایل عرب متداول بود و مجازاتی در پی نداشت؛ در حالی که پس از ظهور اسلام این عمل نهی شد و عنوان گناه پیدا کرد. از نظر عرف هم برخی مسایل ممکن است ارتکاب جرم به حساب آیند؛ در حالی که نگاه مذهب، خلاف آن است. مثلاً عدم ثبت ازدواج در دفتر ثبت رسمی به نظر عرف و قانون با دیده ارتکاب جرم و جرم نگریسته می شود؛ در حالی که در اسلام امری بی پایه تلقی می شود (معاونت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم، 1383: 19). هم چنین «چند همسری» در برخی جوامع مطلوب و جزء منزلت اجتماعی محسوب می شود؛ ولی در برخی جوامع دیگر جرم به شمار می آید. در بسیاری از جوامع نیز از نو عروس انتظار دارند که او دوشیزه باشد و اگر غیر از این باشد خانواده عروس و داماد به طور مشترک انتقام می گیرند؛ در صورتی که در برخی از کشورهای اروپای غربی، به ویژه در شهرها، اگر عروس باکره باشد موجب تعجب داماد خواهد شد و احتمالاً از طرف هم گنان خویش متهم به کهنه پرستی و مواردی از این قبیل خواهد شد. نمونه دیگر اینکه اگر کسی در هوای گرم تابستان با لباس شنا در ملاء عام ظاهر شود به جرم جریحه دار کردن عفت عمومی به محاکم جلب می شود؛ در صورتی که این عمل در کنار دریا و استخر یا هوای آزاد که در معرض دید مردمان نیز قرار دارد در بسیاری از کشورها مجاز می باشد. به این ترتیب معلوم می شود که مفهوم جرم یک مفهوم کاملاً اجتماعی و نسبی است و چیزی که در جامعه ای و در زمان و مکان و فرهنگ مشخصی پسندیده و مطلوب است، ممکن است در جامعه ای دیگر و در شرایط زمانی و مکانی و آداب جداگانه، نامطلوب و ممنوع باشد. با توجه به همین نکات است که تاکنون در هیچ جامعه ای تعریف دقیقی از جرم که دال بر محتوا و جوهر آن باشد به عمل نیامده است (شیخاوندی، 1379 : 47). البته دیدگاه ها نیز با گذر زمان دستخوش تغییر می شوند و نگرش به انواعی از رفتار که به آنها برچسب مجرمانه زده می شود تغییر می کند. به عبارتی، در هر جامعه ای ممکن است برخی از رفتارها مورد اختلاف نظر باشد. مثلاً در انگلستان استعمال حشیش جرم است؛ در حالی که برخی از مردم استدلال می کنند که نباید این گونه باشد. در عین حال سقط جنین جرم نیست؛ اما برخی معتقدند باید جرم تلقی شود (الیوت و کوئین، 1386: 7).
به هر حال، اصطلاح جرم که در ابتدا دارای مفهومی حقوقی، قضایی و پلیسی بوده است، امروزه به لحاظ آثار اجتماعی و شیوه های مختلف کنترل آن، دارای مفهوم و بار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نیز شده است و به همین دلیل است که نهادهای متنوع دولتی و مردمی برای مهار آن بسیج شده اند و سرمایه گذاری می کنند (نجفی ابرند آبادی، ش 17 و 18: 8).
2-3-عوامل جامعه شناختی ارتکاب جرم
وقایع اجتماعی و امور جریانات آن در ارتکاب جرم دارای نقش و تأثیری فوقالعاده است آن چنان که حتی عدهای از جامعهشناسان آن را علت اصلی آسیبهای اجتماعی ذکر کردهاند از مسائل اجتماعی که در دامن زدن به ارتکاب جرم و یا زمینهسازی در آن اثر دارند موارد بسیاری را میتوان نام برد که برخی از آنها عبارتند از:
گسترش روزافزون صنعت و توسعه، بدون توجه به نظارت جوانب آن خود سبب تراکم جمعیت بیش از اندازه است کم اثر شده و فقر و محرومیت افزایش مییابد در نتیجه زمینه برای آسیب ها فراهم میگردد. بررسیها دور کیم نشان داده است افزایش جنایات با تراکم و افزایش جمعیت، نسبت مستقیم دارد در اماکن پرجمعیت، شلوغ، سوءاستفادهها، فحشاء اعتیاد بیشتر به چشم میخورد و این امر در جوامع صنعتی ودر توسعههای شهرنشینی بیشتر نمایان است زیرا در جوامع متراکم و پرجمعیت، کنترلها ضعیف شده و به سبب تعارض فرهنگی، و رسوم اخلاقی گوناگون و ایدئولوژیهای متفاوت موجب میگردد که دوستیهای متقابل کاهش یابد و امکان آشناییهای عمیق از بین رفته و روابط صوری شود.
همیشه این سئوال مطرح است که چه رابطهای بین محیط اقامت و ارتکاب جرم وجود دارد؟ پاسخ این پرسش در مناطق بسته به موقعیت فرق میکند تفاوت روشنی که بین میزان ارتکاب جرمات شهرهایبزرگ و پایتختها و شهرهایکوچک و روستانشین وجود دارد، بیانگر این واقعیت است.
برای مثال محل سکنای متصل بر خطوط راه آهن یا کارگاهها یا اماکن صنعتی و یا مناطق گرم و دور افتاده نیز محیط مناسبی به شمار نمیرود از آنجا که اغلب، طفل یا نوجوان مقیم اینگونه اماکن، همواره احساس محرومیت میکند چه بسا که گرفتار طغیان و عصیان نیز میگردد که اغلب بر ارتکاب جرائم منجر میشود، اقامت در محلات پست یکی از عوامل مساعد کنندة زمینة ارتکاب جرم است.
در بیشتر شهرهای صنعتی مجرمین در نواحی نامناسب و فقیر شهر زندگی میکنند و البته آنچنان نیست که در مناطق اغنیا از جرم و ارتکاب جرم خبری نباشد، بلکه در آنجا کمتر آشکار است در نواحی فقیرنشین، بیکاری، هرجومرج، بیماری، ارتکاب جرم دائماً رو به توسعه است. بیشترین بودجة رفاهی و درمانی درست در مناطق جرمخیز صرف میشود، سوءاستفاده و دزدی، فحشاء و دیگر آلودگیها مربوط به این مناطق است. اگر دولتها بودجهای را که به دستگیری، حبس، محاکم این افراد اختصاص میدهند برای سلاح آن صرف کنند به صرفهتر است.
اغلب جرائم در مناطق فقیر و کثیف شهر صورت میگیرد و یا در زاعهها و مناطق پرت و متروکه و یا شلوغ و پرهیاهو، این امری است که در کشورهای دیگر هم مصداق دارد.
[1] Crime
[2] Carrara
[3] Random House
دسته بندی | صنایع غذایی |
فرمت فایل | pptx |
حجم فایل | 236 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 45 |
دانلود پاورپوینت کربوهیدرات ها
فهرست
کربوهیدراتها
ساختار
دستهبندی کربوهیدراتها
دوقندیها
پلیساکاریدها
سوختوساز کربوهیدراتها
کارکرد مواد قندی و نشاسته در بدن
منابع غذایی قندی و نشاستهای
انرژیزایی کربوهیدراتها
پروتئین
یادآوری ویژگیهای فیزیکو– شیمیایی پروتئین ها
متابولیسم اسیدهای آمینه
مقدار مورد نیاز پروتئین برای یک ورزشکار
منابع غذایی پروتئین ها
ویژگیهای خاص بعضی از گوشت های قرمز
فرآورده های امعاء و احشاء، ماکیان و گوشت شکار
ماهیها
تخم مرغ
فراوردهای لبنی
دسرهای دارای شیر وبستنی
جایگزینی مواد غذایی پروتئینی
واکسها
کلسیم
اطلاعات ویتامین ها
A ویتامین
علائم و نشانه های کمبود
منابع غذائی
تداخل داروئی
ویتامین C
عملکرد
علائم و نشانه های کمبود
منابع غذائی
افراد با نیاز های خاص
تداخل داروئی
آب
ماده ای شگفت انگیز
فرمول شیمیایی آب
اشکال متغیر
اهمیت آب در زندگی
آب در زندگی روزانه
مصرف آشکار و نهان آب
منبع کمیاب
آب آشامیدنی
آب فرهنگ و مذهب
شناخت محیط رشد آب……….
کربوهیدراتها :
(هیدراتهای کربن یا مواد قندی) یکی از انواع مولکولهای زیستی هستند که از نظر شیمیایی آنها را پلیهیدروکسیآلدئید یا پلیهیدروکسیکتون میدانند. هیدراتهای کربن از اتمهای کربن، هیدروژن و اکسیژن تشکیل شدهاند. کربوهیدراتها بیشتر به عنوان مولکولهای ذخیرهکننده انرژی عمل میکنند، اما کارمردهای ساختاری و نقش در انتقال پیام و … نیز دارند.
ساختار :
کربوهیدراتهای خالص شامل اتمهای کربن, هیدروژن, و اکسیژن هستند با نسبت ملکولی ۱:۲:۱ که فرمول عمومی Cn(H2O)n را تشکیل میدهند. با این وجود, خیلی از کربوهیدراتهای مهم از این قانون مستثنی هستند (مثل دیوکسیریبوز و گلیسرول که بدین ترتیب آنها را مستقیما نمیتوان کربوهیدرات خواند. گاهی وقتها ترکیباتی که شامل عناصر دیگری نیز میشوند را هم کربوهیدرات میخوانند(مثلاً چیتین که شامل نیتروژن نیز است).
دستهبندی کربوهیدراتها
کربوهیدراتها یا به صورت تک واحدی هستند ( تکقندیها یا مونوساکاریدها) و یا بصورت دیمر، تریمر و یا پلیمرهایی از این زیر واحدها هستند که به ترتیب دوقندیها (یا دیساکارید)ها، چندقندیها (یا الیگوساکاریدها) و پلیساکاریدها نامیده میشوند.
فرمت : پاورپوینت | صفحات:۴۵
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 59 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 32 |
خلاقیت
خلاقیت به عنوان یک موضوع روانشناختی و یک پدیده ی اجتماعی از دیدگاههای مختلف فلسفی و علمی با تعاریف متعدد و متفاوت مطرح شده است ولی هنوز درباره ی آن، تعریفی که مورد پذیرش همگان باشد در دسترس نیست. استرنبرگ (b2001) معتقد است خلاقیت ترکیبی است از قدرت ابتکار، انعطاف پذیری و حساسیت در برابر نظریاتی که فرد را قادر می سازد که به نتایج مولدی بیندیشد که حاصل آن رضایت شخصی و خشنودی دیگران است. شلی[1] (1991) می گوید خلاقیت یک فرآیند تفکر عقلانی است که مستلزم کوشش های شناختی بسیار است و پیامد بالقوه این فرایند، رفتار خلاق است. از دیدگاه رابینز[2] (1991) خلاقیت به معنای توانایی ترکیب اندیشه ها و نظرات در یک روش منحصر به فرد با ایجاد پیوستگی بین آنان می باشد. آمابیل (1983) خلاقیت را نتیجه ی انگیزه ی ذاتی فرد، دانش و توانایی ها و مهارت های مربوط به موضوع می داند.
هارینگتن[3] (1996) معتقد است خلاقیت محصول فرد واحدی، در یک زمان واحد، در جای خاص نیست بلکه عبارت از یک زیست بوم است. همان گونه که در زیست بوم موجودات زنده با یکدیگر و با محیطشان در ارتباط می باشند، در زیست بوم خلاق همه ی اعضا و همه ی جنبه های محیطی در حال تعامل با یکدیگر هستند. بنابراین با توجه به تعاریف بالا می توان نتیجه گرفت که به خلاقیت نمی توان با تمرکز بر یک بعد نگریست و هر یک از ابعاد شخصیتی، محیطی، فرایند و محصولی به تنهایی نمی توانند بیانگر ماهیت خلاقیت باشند. لذا خلاقیت حاصل مجموع عوامل شخصی، فرایند و محصول است که در یک محیط اجتماعی در حال تعاملند (آگاهی اصفهانی، 1381).
رزمالاگا (2000، به نقل از مشبکی و وفایی، 1382) معتقد است که خلاقیت شامل فرایندی است که از سه مرحله:
1- ساخت دهی، شناخت و تعریف مسئله
2- آمادگی وکسب داده های مرتبط با مسئله
3- ایده دهی و ارزیابی تشکیل گردیده است.
خلاقیت واﮊه ای عربی است که ریشه آن "خلق" به معنی آفریدن است. در لغت نامه دهخدا خلاقیت، خلق کردن و به وجود آوردن است و خلاق، شخصی است که دارای عقاید نو باشد (سام خانیان، 1384).
والاس[4] (2003) نشان داده است در کلاس های خلاق، فکر بیش از حافظه ارزش دارد و عامل خلاقیت را تعادل بین امنیت روانی و آزادی دانشجویان برای ریسک پذیری آنان می داند.
از طرف دیگر خلاقیت، توانایی و ظرفیت فرد برای تولید ایده ها، آثار ومحصولات نو و ابتکاری تعبیر می شود. به عبارت دیگر، خلاقیت موجب می شود تا فرد با شرایط و موقعیت های محیطی به گونه ای غیر مرسوم ولی مفید انطباقی جدید پیدا کند. از این رو باور صاحبنظران بر این است که خلاقیت ضمن داشتن توانایی های استدلالی در درون خویش با تخیل و واگرایی همراه است (رانکو وآلبرت[5] ،2006؛ استرنبرگ، 2003).
به هر حال باید در مطالعه خلاقیت به دو نکته مهم توجه داشت: اول اینکه خلاقیت می تواند خلق اشکال جدید یا صورتهای جدیدی از ایده ها یا تولیدات کهنه باشد. در این صورت عمدتاً فکرها و ایده های گذشته اساس خلاقیت های تازه است. دوم آنکه خلاقیت امری است انحصاری که پیشتر هیچگونه سابقه ذهنی از آن وجود نداشته باشد، اگرچه ممکن است آن چیز به صورت های مشابه یا کاملاً یکسان قبلاً توسط شخص دیگری و در موقعیت خاصی خلق شده باشد (کاروسکی، گلاروسکی، لبودا و ویسنیسکا[6] ،2006).
تورنس تفکر خلاق را مرکب از چهار عامل اصلی می داند این عوامل عبارتند از: 1- سیالی[7]: یعنی استعداد تولید ایده های فراوان 2- ابتکار[8]: یعنی استعداد تولید ایده های بدیع، غیرعادی و تازه 3- انعطاف پذیری[9]: یعنی استعداد تولید ایده ها و روش های بسیار گوناگون 4- بسط[10]: یعنی استعداد توجه به جزئیات (تورنس و گاف[11]، 1990).
2-1-1-1 - رویکردهای مختلف به خلاقیت
همزمان با به وجود آمدن مکاتب مختلف در علوم رفتاری، خلاقیت به خاطر ماهیت و اهمیت آن مورد توجه مکاتب قرار گرفته است. هر کدام از این مکاتب، خلاقیت را برپایه ی اندیشه های اساسی و پایه های نظری مکتب خویش تعریف و تفسیر نموده اند.
2-1-1-1-1 - دیدگاه روانکاوی
روانکاوان معتقدند که خلاقیت از ناخودآگاه ذهن نشأت می گیرد. زمانی که خود فعالیتی ندارد ذهن نیمه آگاه مشغول است. ذهن نیمه آگاه باید برای مدتی از آگاهی و ناخودآگاهی آسوده باشد تا به جمع آوری ایده های تازه بپردازد و خلاقیت ظهور یابد (حسینی، 1378). فروید رهبر اصلی این نظریه از یک دیدگاه آسیب شناسی به موضوع خلاقیت می پردازد. به طور کلی سردمداران این مکتب بر این نکته اتفاق نظر دارند که خلاقیت در نتیجه ی تعارضی است که در بخش «ناخودآگاه» ذهن ایجاد شده است. نهاد تلاش می کند تا راه حلی برای این تعارض پیدا کند. اگر راه حل کشف شده با ذهن ناخودآگاه هماهنگ شد، منجر به خلاقیت می گردد (پروار، 1382).
(فروید، 1908به نقل از برگکویست[12]، 1998) و سایر روان تحلیل گران کلاسیک براین باورند که خلاقیت محصول قسمت ناهشیار ذهن می باشد. آنان خلاقیت را براساس مکانیسم دفاعی تصعید تبیین می کنند.
براساس این دیدگاه کنجکاوی افراد خلاق در ارتباط با مسائل جنسی که از 3 سالگی آغاز می شود به سه شکل نمایان می گردد. واپس رانی، مقابله با فرایندهای فکری و تصعید. برخی از روان تحلیل گران نیز بر این باورند که خلاقیت بخشی از فرایندهای ذهنی در نهاد می باشد که فرد برای کسب لذت و پرهیز از درد به کار می گیرد (کرافت[13] ، 2002).
فروید براین باور است که منبع خلاقیت همان تضاد است و خلق اندیشه های تازه در کاهش اضطراب ناشی از تضاد تاثیر دارد (فروید[14]، 1957).
2-1-1-1-2- دیدگاه رفتاگرایی
واتسون (1913، به نقل از برگکویست، 1998 ) نظریه رفتارگرایی را در پاسخ به نظریه روان تحلیل گری بنا نهاد. اساس این نظریه تجربه گرایی است. پیروان این مکتب، رفتار خلاق را عبارت از رفتاری می دانند که از طریق تقویتهای محیطی فرا گرفته شده است (البرزی، 1386). رفتارگرایان برای فرد در تولید خلاق، حداقل نقش را قائلند و بروز محصول خلاق را معمولا از راه تغییرات تصادفی و گزینش آنها به خاطر نتایج مثبتشان می دانند (حسینی، 1378). اسکینر مدافع روش شرطی سازی فعال در نظریه رفتارگرایی معتقد است که خلاقیت از تجدید سازمان فیزیکی منتج می شود و به همین علت است که تولیدات خلاق در این نظریه خود به خودی است و شرطی شدن عامل به عنوان یک محرک به فرد این فشار را وارد می سازد تا برای یافتن راه حل، اقدام به رفتارخلاقانه کند (پروار، 1382).
2-1-1-1-3- دیدگاه انسان گرایی
در این دیدگاه به نظر می رسد خلاقیت با واژه هایی نظیر سلامتی، خودشکوفایی و انسان کامل ارتباط نزدیک داشته باشند. مازلو یکی از اندیشمندان این نظریه یک سلسله از نیازهای بشر را به صورت یک هرم طراحی کرد که در پایین هرم نیازهای فیزیولوژیک و در راس هرم نیاز به خودشکوفایی یا خلاقیت تحقق پیدا می کند (لطیفیان، 1385). وی می گوید تعداد کمی از مردم به مرحله ی خود شکوفایی می رسند و علت این امر آن است که نیازهای سطوح پایین تر به طور کامل و به نحو احسن مرتفع نگردیده اند. مازلو[15] (1968) خلاقیت را در سه سطح معرفی می کند:
1- خلاقیت اولیه: این نوع خلاقیت از فرایندهای اولیه ناشی می شود که ما براساس آگاهی انتخاب می کنیم و تقریباً در همه وجود دارد اما ممکن است خردسال بکوشد ولی نتیجه ای حاصل نگردد.
2- خلاقیت ثانویه: ناشی از فرایندهای فکری بالاتری است که در این فرایند مقوله هایی مانند: تجزیه و تحلیل، نظم و کارهای سخت جا می گیرد. انسان گرایان این مرحله را مرحله ی انتقال می نامند.
3- خلاقیت ترکیبی: که ترکیبی از خلاقیت اولیه و ثانویه می باشد و کارهای بزرگ فلسفی، هنری و کشف های علمی در آن جای می گیرد و این همان خودشکوفایی در طبقه بندی مزلو می باشد (مازلو، 1968).
به اعتقاد کارل راجرز خلاقیت نوعی خودشکوفایی و انگیزه ی آن تعالی بخشیدن به خود است. او خلاقیت را این گونه تعریف می کند: خلاقیت عبارت است از تمایل به ابراز و فعال کردن تمامی استعدادهای موجود زنده به حدی که چنین فعالیتی موجود زنده و یا خود را تعالی بخشد (حسینی، 1378). به عقیده ی راجرز خلاقیت دارای شرایط درونی معینی است. یکی از این شرایط پذیرا بودن نسبت به توانایی پاسخ به چیزها نه برحسب رده بندی های قراردادی بلکه به گونه ای است که وجود ندارد. شرط دیگر داشتن یک مرکز سنجش درونی است یعنی ممکن است فرد خلاق نظریات دیگران را در مورد کارش مدنظر قرار دهد اما اجازه نمی دهد که دیگران نظر وی را به طور بنیادی تغییر دهند. شرط سوم توانایی بازی کردن با عناصر و مفاهیم است و نتیجه آن شادی وشعف ناشی از کاوش فکری است (حسینی، 1378).
2-1-1-1-4- دیدگاه شناختی
دیدگاه شناختی در بررسی خلاقیت فرایندهای ذهنی را مورد مطالعه قرار می دهد که باعث تولید چیزهایی تازه و بدیع می شوند. این دیدگاه هر چیز بدیع و تازه را خلاقیت نمی داند و معتقد است که تولید برای اینکه موثر باشد بایستی معنی دار و عملی نیز باشد (ویسبرگ[16] ،1992). شناخت گرایان در مطالعه خلاقیت روی محیط اجتماعی، شخصیت و یا انگیزش تاکید زیادی نمی کنند (کروپلی[17]، 1999).
تحقیقات مدرن در زمینه خلاقیت با کارهای گیلفورد[18] در سال 1950 شروع شده است. گیلفورد خلاقیت را جزء مفاهیم استعداد عقلانی می داند. البته از نظر گیلفورد خلاقیت منحصرا شناختی نیست. وی در تحقیقاتش در مورد خلاقیت به شخص خلاق و خصوصیات شخصیتی افراد خلاق نیز اهمیت می دهد. به هر حال تشخیص گیلفورد در دو نوع تفکر، تفکر واگرا و تفکر همگرا، رویکرد شناختی او را در درک مفهوم خلاقیت نشان می دهد (نوری، 1381).
خلاقیت از دیدگاه شناخت گرایان عبارت است از تولید ساختار شناختی بدیع به وسیله بازیابی، به هم پیوستن، ترکیب، تبدیل و تغیر شکل دادن، سازماندهی، قیاسها و کشف مفاهیم ضمنی ساختارهای جدید (بارون، 1963 به نقل از کروپلی، 1999).
این تعریف در واقع دو قسمت دارد یکی تولید ساختار شناختی نو و بدیع و دیگری کشف مفاهیم ضمنی ساختارهای جدید. در قسمت اول تعریف، بدعت اتفاق افتاده است. اما بدون قسمت دوم تعریف، یعنی موثر بودن، این بدعت امکان پذیر نیست و اصلا خلاقیت وجود ندارد. این تعریف دارای محدودیتهایی می باشد (ویسبرگ، 2006؛ اسمیت، وارد و اسچامر[19]، 1993). اول آنکه خلاقیت محدود به مجموعه ای از فرایندها می شود بدون در نظر گرفتن سطح دانش قبلی فرد، وضعیت شغلی فرد، وضعیت اجتماعی و یا اهداف و انگیزه های خلاقیت. دوم آنکه این تعریف کاملا معنای نو بودن و تازگی را آشکار نمی کند. چرا که شرایط بیرونی را در نظر نمی گیرد و بیشتر به فرایندهای شناختی و ساختارهای تولید شده توجه می کند. این دیدگاه به طور مشخص بیان نمی کند که یک چیز بدیع بایستی برای یک فرد بدیع باشد یا برای جامعه. برای مثال در تغییر شکل روشهای قبلی و ایجاد روشهای جدید ممکن است روش جدید موثر باشد اما دیگران که با آن نا آشنا هستند آن را نپذیرند و به کار نبرند. از طرفی در برخی موارد افرادی خلاق شناخته شده اند که هیچ چیز نو و بدیعی را تولید نکرده اند. چرا که شرایط فراهم نشده است و این شرایط در دیدگاه شناختی در نظر گرفته نمی شود. مانند تحقیقات در مورد کودکان و نوجوانان که خلاق شناخته می شوند در عین حال که هیچ چیزی که برای دیگران نو و بدیع باشد تولید نکرده اند (کروپلی، 1999).
2-1-2 - جهت گیری هدف پیشرفت
2-1-2-1- انگیزش
اصطلاح انگیزش به معنای جلو برنده، تداوم دهنده و اتمام کارها ترجمه شده است و همچنین انگیزش یعنی آغازگری، جهت گیری، شدت و تداوم رفتار (گین[20]، 1994). در انگیزش، هدف یافتن پاسخ به سوالاتی است که با چه و چرا آغاز می شوند از قبیل: چرا افراد چنین عمل می کنند؟ چه چیز سبب حرکت و تکاپوی انسان ها می گردد و چه عامل هایی آنها را به جلو می راند؟ اگر چه در تمام تعاریف و نظریه ها، انگیزش به عنوان فرایندی غیرقابل مشاهده، هدایت کننده و نیرو دهنده رفتار تعریف شده است، اما در ارتباط با ماهیت آن بین اندیشمندان توافق نظر وجود ندارد.
مک کللند[21] (1989) براین باور است که مطالعه انگیزش، تحلیلی از تعامل فرد با محیط است. عاملهای درون فرد و شرایط تسهیل کننده یا بازدارنده محیطی از جمله مهمترین تعیین کننده های انگیزش در رفتارهای متعدد هستند (بندورا، 1997). بنابراین تمامی این نظریه ها و مفاهیمی که از انگیزش بیان شده اند در سطح محیط به تحلیل موقعیت می پردازند. بر همین اساس پنتریچ و شانک (2002) مدل ها و نظریه های انگیزش را به سه گروه تقسیم می کنند:
1- مدلهای ارگانیسمی: در این مدل ها فرد و ویژگی های آن (غرایز، تمایلات و اراده) از مهمترین عامل ها در شکل گیری انگیزش هستند.
2- مدلهای مکانیکی: که شامل نظریه های رفتارگرایان (شرطی سازی کلاسیک و عامل) و نظریه های سائق است و بر محیط و عاملهای محیطی تاکید دارند. در نظریه های رفتارگرایان انگیزش، پدیده ای قابل مشاهده است که به صورت تغییر در میزان، فراوانی یا شکل یک رفتار تعریف می شود و یا پاسخی ناشی از عملکردهای محیطی می باشد. به احتمال زیاد در آینده پاسخی بیشتر رخ می دهد که پیامدهای مطلوبی در پی داشته باشد (پنتریچ و شانک، 2002).
3- مدلهای بافت گرایی: در این مدل ها ارتباط و تعامل فرد و محیط دارای اهمیت است. در پی پژوهش ها و نظریه ها در مدلهای ارگانیسمی و مدلهای مکانیکی گروهی از پژوهشگران در بیان ماهیت و عملکرد انگیزش به تحلیل عاملهای فردی در تعامل با محیط پرداختند. این مدل ها که به مدلهای ارزش- انتظار معروفند برای تبیین انگیزش از سازه های انتظار موفقیت و ارزش آن استفاده می کنند.
2-1-2-2- انگیزش و مفهوم هدف
در روانشناسی انگیزش، اهداف را به عنوان بازنمایی های شناختی انگیزش در نظر می گیرند (پنتریچ و شانک، 2002). پنتریچ هدف را بخشی لاینفک از مفهوم انگیزش معرفی می کند به نحوی که انگیزش را فرایندی تعریف می کند که به واسطه آن، فعالیت هدف محور برانگیخته و حفظ می گردد (پنتریچ، 2002) در واقع انگیزش شامل اهدافی است که انگیزه لازم برای رفتن به سمت یک عمل را فراهم می کند. در متون علمی نظریه های متعددی در مورد هدف وجود دارد که نظریه جهت گیری هدف پیشرفت از شناخته شده ترین آنها محسوب می گردد (آستین وون کاور، 1996، به نقل از غلامی نیا، 1388).
[1] -Shelly
[2] -Robbins
[3] -Harrington
[4] -Wallas
[5] -Runco & Albert
[6] -Karwowski, Gralewski, Lebuda & Wisniewska
[7] - Fluency
[8] - Originality
[9] - Flexibility
[10] - Elaburation
[11] - Goff
[12] -Bergquist
[13] -Craft
[14] -Freud
[15] -Maslow
[16] -Weisberg
2 - Cropley
3 - Guilford
4 – Smith, Wared & Schumaacher
[20] -Geen
[21] -Mcclalland
دسته بندی | حسابداری |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 221 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 38 |
مقدمه
بررسی مطالعات موجودنشان میدهدکه هیچ تعریف موردتوافقی درموردحاکمیت شرکتیوجودندارد. تفاوتهای چشمگیری درتعریف براساس کشورموردنظروجوددارد.حتی درآمریکایاانگلستان نیزرسیدن به تعریف واحدکارچندان آسانی نیست.تعریفهای موجودازحاکمیت شرکتی دریک طیف وسیع قرارمیگیرندکه دیدگاههای محدوددریکسوودیدگاههای گسترده درسوی دیگرطیف قراردارند.دردیدگاههای محدود، حاکمیت شرکتی بهرابطه شرکت وسهامداران محدودمیشود.این دیدگاه،الگویی قدیمی است که درقالب نظریه نمایندگی بیان میشود.درآنسوی طیف،حاکمیت شرکتی رامیتوان به صورت شبکهای ازروابط درنظر گرفت که نهتنهامیان شرکت ومالکان آنها(سهامداران)بلکه میان شرکت وتعدادزیادی ازذینفعان نظیر کارکنان، مشتریان،فروشندگان ودارندگان اوراق قرضه وجوددارد.چنیندیدگاهی درقالب نظریه ذینفعان مطرح میشود. تعریفهای مختلف ازحاکمیت شرکتی وجوددارد،ازتعریفهای محدود ومتمرکز برشرکتها و سهامداران آنها گرفته تاتعریفهای جامع،ودربرگیرنده پاسخگویی شرکتهادربرابرگروه بیشماری از سهامداران، افرادیا ذینفعان.شواهدموجودحکایت ازآن داردکه حاکمیت شرکتی یکی ازرایجترین عبارتها در مطالعات تجارت جهانی درشروع هزاره جدیدشده است.فروپاشی شرکتهای بزرگی مانندانرون و ورلدکام درآمریکادرسالهای اخیر،توجه همه رابه نقش برجسته حاکمیت شرکتی وتوجه جدی به اصول یاد شده درموردپیشگیری ازاین فروپاشی جلب کرده است وانجمنهای حرفهای ودانشگاهها در سراسر جهان توجه گستردهای به این موضوع نشان میدهندبه نحوی که موضوع حاکمیت شرکتیبهعنوان سرفصل درسی اصلی ومستقلی دردوره کارشناسی ارشدودکتری تدریس میشود.
|
حاکمیت شرکتی به مجموعه روابط میان مدیریت اجرایی،هیئت مدیره،سهامداران و سایر طرفهای مربوط در یک شرکت گفته میشودودوهدف اساسی کاهش ریسک بنگاه اقتصادی وبهبود کارایی درازمدت آنرا ،دنبال میکند.اعمال حاکمیت شرکتی صحیح از طریق اعضای مستقل هیئت مدیره و کمیتههای تحت نظر آنها عینیت یافته و در نهایت با ارتقای شفافیت و پاسخدهی مدیریت اجرایی،به اهداف خود نایل میشود.این جریان بهعنوان بخش مهمی از مقررات احتیاطی ناظر بر شرکتها،جایگاه ویژهای داشته و مباحث مربوط به نحوه اعمال حاکمیت و نظارت بر روند امور،هم از نظر مقام ناظر و هم از نظر سهامداران باید مهم تلقی شود.(احمدپور،1388)
سؤال اساسی آنکه چرا حاکمیت شرکتی طی دو دهه گذشته موضوع مهمی بوده ولی پیش از آن اهمیت خاصی نداشته است؟دلایل آن را میتوان به این صورت مطرح کرد:
1- موج جهانی خصوصیسازی در دو دهه گذشته
2- تجدید سازمان صندوقهای بازنشستگی و رشد پساندازهای شخصی
3- موج اعمال کنترل و فعالیتهای تلفیقی شرکتها از سال 1980
4- خارج شدن شرکتها از کنترل دولتها و یکپارچه کردن بازارهای سرمایه
5- بحرانهای سال 1998 آسیای شرقی که اهمیت حاکمیت شرکتی دربازارهای نوظهوررامشخصکرد
6- یکسری رسواییهاوورشکستگیهای اخیرشرکتهادرآمریکا
باتوجه به بزرگ وپیچیدهترشدن معاملات واحدهای تجاری وتخصصی شدن مدیریت دردنیای کنونی، از کنترل سهامداران برفعالیتهای شرکت کاسته شده،بنابراین قسمت عمدهای ازمسئولیتهابردوش مدیران شرکتهاگذارده میشود. طبق قوانین موجود،سهامداران مالک شرکتهاومدیران،به نمایندگی ازآنان بایدمنابع شرکت رابه صورتی تخصیص دهندکه بالاترین عایدی نصیب سهامداران شود. حال باتوجه به شکستهای تجاری وافشاشدن فسادهای مالی اخیر،حقایق حاکی ازآن است که درشرکتها،برخی ازمدیران بیشتردنبال منافع خودبودهاندتامنافع سهامداران وذینفعان،برای حل این مشکل،قدرتمندسازی نظارتهاوکنترلهاروی عملکردسهامداران وهیات مدیره وبازتعریف روابط منطقی فیمابین مالکان،مدیران وناظران بهترین روش کنترلی خواهدبود. این نظارتهاباعث خواهدشدمقررات دستوپاگیرواضافی که به دلیل نبوداطمینان میان سهامداران ومدیران مطرح شده کاهش یابد. هدف اصلی حاکمیت شرکتی،تعیین کنترلهاونظارتهای صحیح فیمابین سهامداران،هیات مدیره ومدیران اجرایی است. بنابراین،چنانچه درشرکتهابه موضوع اصول حاکمیت شرکتی توجه مناسب نشودچارچوبی منطقی برای ایجاداعتمادبلندمدت میان تصمیمگیران شرکت وذینفعان فراهم نخواهدشد.( استکی،1380)
|
همانطورکه پیش ازاین مطرح شدحاکمیت شرکتی ساختارها،فرآیندهاوسیستمهایی راشامل میشودکه عملیات موفق سازمان راراهبری کنند. بنابراین درصورت استقرارچنین ساختاری درسازمان،تقسیم وظایف ومسئولیتهابین سهامداران،هیات مدیره ومدیران اجرایی که شامل استقرارنقشهای نظارتی (شامل کمیته حسابرسی داخلی، کمیته حقوق وکمیته انتصابات و….) خواهدبود،اطمینان ازعملکردمدیران نزدسهامداران ایجادمیشود. علاوه براین،ایجادکنترلهای داخلی مناسب ازجمله استقرارکنترلهای مالی،حقوقی و مدیریت ریسک ازشالودههای حاکمیت شرکتی هستند. دراین حالت است که درازای تقسیم وظایف نظارتی،مسئولیت وپاسخگویی پررنگترشده وتضادمنافع باعث شکلگیری روابط سالم وپایدارخواهدشد. هرچندبه اعتقاداینجانب اجرای حاکمیت شرکتی به معنای واقعی نیازمندشرایط وفرهنگ سازی خاصی است وبه صورت کامل قابلیت اجرایی نخواهدداشت. زیراعامل کلیه کنترلهاونظارتهاونقشهای اجرایی انسان است وکنترل انسان درقالب پستهای متفاوت نظارتی واجرایی همواره دارای ریسک خطاخواهدبود. (مشایخ،1385)
بررسیهانشان میدهندکه هرکشوری،نظام حاکمیت شرکتی منحصربهخودرادارد.به اندازهکشورهای دنیا،نظام حاکمیت شرکتی وجوددارد.این نظام دریک کشورباتعدادی عوامل داخلینظیرساختارمالکیت شرکتها،وضع اقتصادی،نظام قانونی،سیاستهای دولتی وفرهنگ،معین میشود. ساختارمالکیت وچارچوبهای قانونی از اصلیترین وتعیینکنندهترین عوامل نظام حاکمیت شرکتیهستند.همچنین عوامل خارجی مانندمیزان جریان سرمایه ازخارج به داخل،وضع اقتصادجهانی،عرضه سهام دربازارسایرکشورهاوسرمایهگذاری نهادی فرامرزی، برنظام حاکمیت شرکتیموجوددریک کشورتأثیرگذارند.(عبدالخلیق،1379)
|
تلاشهایی برای طبقهبندی نظامهای حاکمیت شرکتی صورت گرفته که بامشکلاتی همراه بودهاست.بااینحال یکی ازبهترین تلاشهاکه ازپذیرش بیشتری نزدصاحبنظران برخورداراست،طبقهبندی معروف به نظامهای درونسازمانی وبرونسازمانی است.عبارت درونسازمانی وبرونسازمانی تلاشهایی رابرای توصیف دونوع نظام حاکمیت شرکتی نشان میدهد.درواقع،بیشترنظامهای حاکمیت شرکتی،بین این دوگروه قرارمیگیرند ودربعضی ازویژگیهای آنهامشترکند. این دوگانگی،حاصل تفاوتهایی است که بین فرهنگهاونظامهای قانونی وجوددارد.بااینهمه،کشورهاتلاش دارندتااین تفاوتهاراکاهش دهندوامکان داردکه نظامهای حاکمیت شرکتی درسطح جهانی بههم نزدیک شوند (هاون[1]، 2008).
حاکمیت شرکتی درونسازمانی،نظامی است که درآن شرکتهای فهرستبندی شده یککشورتحت مالکیت وکنترل تعدادکمی ازسهامداران اصلی هستند.این سهامداران ممکن استاعضای خانواده مؤسس (بنیانگذار) یاگروه کوچکی ازسهامداران مانندبانکهای اعتباردهنده،شرکتهای دیگریادولت باشند.به نظامهای درون سازمانی به دلیل روابط نزدیک رایج میان شرکتهاوسهامداران عمده آنها،نظامهای رابطهای نیزگفته میشود (جاسپربلم[2]، 2006)
درمدل حاکمیت شرکتی درونسازمانی به واسطه روابط نزدیک میان مالکان ومدیران،مشکلنمایندگی کمتری وجودداردولی مشکلات جدی دیگری پیش میآید.به واسطه سطح تفکیکناچیزمالکیت وکنترل(مدیریت) در بسیاری ازکشورها(بهعنوان مثال به دلیل مالکیت خانوادههامؤسس)ازقدرت سوءاستفاده میشود.سهامداران اقلیت نمیتوانندازعملیات شرکت آگاه شوند.( نوروش،1388)
شفافیت کمی وجودداردووقوع سوءاستفاده محتمل به نظرمیرسد.معاملات مالی،مبهم وغیرشفاف است وافزایش سوءاستفاده ازمنابع مالی،نمونههایی ازسوءجریانهادراین نظامهاشمردهمیشود.درواقع،دربسیاری ازکشورهای آسیای شرقی،ساختارهای تمرکزافراطی مالکیت ونقاط ضعف مربوط به حاکمیت شرکتی به خاطرشدت بحران آسیایی درسال 1997 موردانتقال قرارگرفتهاند.درزمان بحران آسیایی،نظامهای حاکمیت شرکتی درکشورهای آسیایی شرقی به جایمدل برونسازمانی،بیشتردرگروه درونسازمانی قرارداشتند.حمایت قانونی ضعیفترازسهامداراناقلیت دربسیاری ازکشورهای آسیای شرقی به سهامداران اکثریت امکان داد تا هنگام بحران بهاختلاس وسوءاستفاده ازثروت سهامداران اقلیت بپردازند.بررسیهای بعدی نشان میدهدکه چگونهچندکشورازآسیای شرقی،تلاش کردهاندتانظامهای حاکمیت شرکتی خودراازطریق تغییردرقانون شرکتها اززمان بحران آسیایی اصلاح کنند (جنسن[3]، 1976)
|
عبارت برون سازمانی به نظامهای تأمین مالی وحاکمیت شرکتی اشاره دارد.دراین نظامها،شرکتهای بزرگ توسط مدیران کنترل میشوندوتحت مالکیت سهامداران برونسازمانی یاسهامداران خصوصی قراردارند.این وضع به جدایی مالکیت ازکنترل(مدیریت)منتهی میشودکهتوسط برلومینز درسال 1932 مطرح شد. همانطورکه بعدهاجنسن ومکلینگ2درسال 1976 درنظریه نمایندگی مطرح کردند،مشکل نمایندگی مرتبط باهزینههای سنگینی است که به سهامدارومدیرتحمیل میشود.درنظامها ی برونسازمانی،شرکتهابهطورمستقیم توسط مدیران کنترلمیشوند،امابهطورغیرمستقیم نیزتحت کنترل اعضای برونسازمانی قراردارند.اعضای یادشده،نهادهای مالی وسهامداران خصوصی هستند.درآمریکاوبریتانیا،سرمایهگذاران نهادی بزرگ کهمشخصه نظام برونسازمانی هستند،تأثیرچشمگیری برمدیران شرکتهادارند.
[1]-. Hanwen
[2]- Jaspereblem
[3]- Jensen