دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 18 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 151 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 64 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
رفتارهای پرخطر
ایمنی و سلامت، هر دو از حقوق اساسی بشر هستندکه تحقق و ارتقای آن ها در کنار تضمین ارایه عادلانه کافی و به موقع خدمات بهداشتی و ایمنی، نیازمند تلاش جدی برای توانمند سازی مردم و افزایش ظرفیت جامعه برای برخورداری از یک شیوه زندگی سالم و ایمن است.زندگی ایمن و سالم، عاری از خطر بیماری و حادثه است اما واکنش افراد نسبت به موقعیت های خطرناک در سنین گوناگون به شکل محسوسی متفاوت بوده و تابــع زندگی و درک آن ها از خطر می باشد. تقریباً در تمامی فرهنگ ها افراد سالمند و میانسال نسبت به نوجوانان و جوانان محتاط تر هستند. انگار ماجراجویی با نوجوانی و جوانی گره خورده است و محافظه کاری آرام آرام با افزایش سن در وجود افراد ته نشین می شود.بدون شک انرژی متراکم در حال انفجار یک نوجوان در کنار شناخت ناتمامی که از دنیای اطراف خود دارد، بسیاری ازرفتارهای بی حساب وکتاب او را توجیه می کند اما ازقرارمعلوم سنگینی تجارب زندگی تنها دلیل آرامش وطمانینه میانسالان درفرایند تصمیم گیری ورفتار نیست دانشمندان امروزه عامل دیگری رانیز دراین تفاوت ها دخیل می دانند. عاملی که فارغ ازدریافت های تجربی افراد از محیط بیرون، بیشتربه دنیای درون آنها برمی گردد. خلاصه کلام آن که آنها معتقدند درک افراد ازخطردر سنین مختلف به کلی متفاوت است. ( رفیعی فر و همکاران، 1389).
نوجوانی یکی از دشوارترین ، تنش زا ترین و در عین حال هیجان انگیزترین دوره زندگی ، هم برای خود نوجوان و هم والدین و مربیان به شمار می آید.در خلال این دوره، لذت ناشی از استقلال و خودمختاری ، صمیمیت، خوش بینی و امید به آینده از زمره لذات جدیدی هستند که قبل از آن تجربه نشده اند.با این حال ، گلستان این دوره زندگی مصون از خطر آفات و سموم نیست.در این بخش مبانی نظری رفتارهای پرخطر و انواع رفتارهای پرخطر به طور مختصر توضیح داده می شوند.
بر پایه تعریف سازمان جهانی بهداشت ،[1](WHO) دوره نوجوانی از 10 سالگی که متوسط سن بلوغ جسمی و جنسی دختران و پسران است تا 20 سالگی که سن متوسط دستیابی به استقلال، خودکفایی و شکلگیری هویت فرد است درنظر گرفته میشود. از آنجا که برای نوجوان، یکالگوی دقیق، روشن و همه جانبه برای رفتار مناسب تعریف نشده است، او به سبک سنگین کردن رفتارها، آزمایش نقشها، ابراز تمایز از بزرگسالان و در برخی موارد نادیده گرفتن قواعد دست میزند (شفرز،2004) این امور معمولاً با رفتارهای پرخطر همراه است، بنابراین دوره نوجوانی در بیشتر موارد با خطرپذیری هم معنی گرفته می شود.
خطر پذیری به رفتارهایی اطلاق می شود که احتمال نتایج منفی و مخرب جسمی،روان شناختی و اجتماعی را برای فرد افزایش دهد(کارگرگ و گرور[2]،2003). خطر پذیری و انجام رفتار پرخطر دقیقاً معادل یکدیگر نیستند. خطر پذیری علاوه بر اینکه انجام رفتارهای پرخطر را در بر می گیرد، به آسیب پذیری و در معرض خطر بودن فرد از سوی محیط و نزدیکان و نیز گرایش ها، تمایلات و باورهای نادرست و تهدید کننده فرد در مورد رفتارهای پرخطر اشاره دارد(زاده محمدی و احمد آبادی، 1387).
تغییرات روانی اجتماعی ، شناختی و بیولوژیکی در دورة نوجوانی ، فرصت های تحولی بی شماری را برای نوجوان فراهم میکند تا در رفتارهایی درگیر شود که به طور ضمنی، دراتخاذ سبک زندگی همراه با سلامت و یا به خطر انداختن سلامت اهمیت دارد(هریس و همکاران،2002)از طرفی، نوجوانان به کشف موقعیت های مخاطره ای تمایل دارند و این امر ظرفیت آنها را برای نداشتن زندگی طولانی و حتی مرگ بالا برده است (استویبر وگاد،1995؛کرکمر و گرین[3]،2000)مخاطره جویی را تمایل برای درگیر شدن دررفتارهایی می دانند که تهدید آمیز است یا به سلامت ذهنی و فیزیکی شخص آسیب می رساند.
بسیاری از محققان و روان شناسان موافق هستند که مخاطره جویی در نوجوانی نه تنها طبیعی است، بلکه قسمت ضروری برای یادگیری و رشد شخصی است. اگر ریسکی وجود نداشته باشد، رشدی وجود ندارد (کوربین[4]، 2001). با در نظر گرفتن تفاوت ها در اعمال مخاطره آمیز بعضی ذاتاً کم تر از بعضی دیگر خطر دارد و در صورت تکرار یا گسترش آن، بسیاری از اعمال مخاطره آمیز مانند استفاده از الکل و داروهای غیر قانونی می تواند ایجاد خطر کند.
جسور[5] (1987) با ارائه اصطلاح سندروم رفتار مشکل ساز، مقولات رفتارهای پرخطر را شامل سیگار کشیدن، مصرف مواد مخدر، الکل، رانندگی خطرناک و فعالیت جنسی زود هنگام دانسته است.
[1] World Health Organization
[2] . Carr-Gregg & Grover
[3] . Krcmar & Greene
[4] . Corben
[5] . jessor
دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 24 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 74 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 41 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
الگوهای ارتباطی
ﺑﺮ ﭘﺎﻳﻪ ﻧﻈﺮ اﻏﻠﺐ اﻧﺪﻳﺸﻤﻨﺪان و صاحبنظران ﻋﺮﺻﺔ ازدواج، اﻳﻦ ﭘﺪﻳﺪه ﺑﻪ ﻋﻨﻮان رﺳﻤﻲ ﻣﻬﻢ در اﻏﻠﺐ ﺟﻮاﻣﻊ (ﻣﺪاﺗﻴﻞ[1] و ﺑﻨﺸﻒ[2]، 2008) ﻣﺴﺘﻠﺰم ﺑﺮﻗﺮاری ارﺗﺒﺎط ﻣﺆﺛﺮ و ﻛﺎرآﻣﺪ اﺳﺖ (ﻛﺎراﻫﺎن[3]، 2007). در ﺣﻤﺎﻳﺖ از اﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮع ﺑﺴﻴﺎری از ﭘﮋوﻫﺶﻫﺎ ﻧﺸﺎن داده اﻧﺪ ارﺗﺒﺎط زﻧﺎﺷﻮﻳﻲ ﻛﺎرآﻣﺪ ﭘﻴﺶﺑﻴﻨﻲ ﻛﻨﻨﺪة ﻗﻮیِ ﻛﻴﻔﻴﺖ زﻧﺎﺷﻮﻳﻲ (ﻟﺪﺑﺘﺮ[4]، 2009) و در ﻣﻘﺎﺑﻞ ارﺗﺒﺎط زﻧﺎﺷﻮﻳﻲ ﻧﺎﻛﺎرآﻣﺪ ﺳﺮﭼﺸمه عمدهی ﻧﺎرﺿﺎﻳﺘﻲ اﺳﺖ (ﮔﻼﺳﺮ[5]، 1385). بر همین پایه میتوان گفت مشکلات ارتباطی شایع ترین و مخرب ترین مشکلات در ازدواجهای شکست خورده است (ﻳﺎﻟﺴﻴﻦ[6] و ﻛﺎراﻫﺎن[7]، 2009).
ﭼﺮا ﻛﻪ اﻟﮕﻮﻫﺎی ارﺗﺒﺎﻃﻲ ﻧﺎﻛﺎرآﻣﺪ، ﻣﻮﺟﺐ ﻣﻲﺷﻮد ﻣﺴﺎﺋﻞِ ﻣﻬﻢ زﻧﺪﮔﻲ ﻣﺸﺘﺮک، ﺣﻞ ﻧﺸﺪه ﺑﺎﻗﻲ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ و ﻣﻨﺒﻊ ﺗﻌﺎرض ﺗﻜﺮاری در ﺑﻴﻦ زوجﻫﺎ ﺷﻮﻧﺪ (زاﻧﮓ[8]، 2007). در ﺣﻮزه روانﺷﻨﺎﺳﻲ و ﻣﺸﺎوره ازدواج ﮔﻔﺘﻪ ﻣﻲﺷﻮد ﻛﻪ زوجﻫﺎ ﺑﺮای ﺑﻬﺒﻮد رواﺑﻂ و اﻟﮕﻮﻫﺎی ارتباطشان ﻧﻴﺎزﻣﻨﺪ ﻛﻤﻚ ﻣﺘﺨﺼﺼﺎن ﻫﺴﺘﻨﺪ (ﺑﻮﻟﺘﻮن[9]، 1386). از ﺳﻮی دﻳﮕﺮ ارتباط زناشویی گستردهترین مورد در برنامههای مداخلهای است که تا به حال اجرا شده است (ﺑﻼﻧﭽﺎرد[10]، 2008).
ارﺗﺒﺎط زﻧﺎﺷﻮﻳﻲ ﻋﺒﺎرﺗﺴﺖ از ﻓﺮاﻳﻨﺪی ﻛﻪ در ﻃﻲ آن زن و ﺷﻮﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻛﻼﻣﻲ در ﻗﺎﻟﺐ ﮔﻔﺘﺎر و ﭼﻪ ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻏﻴﺮﻛﻼﻣﻲ در ﻗﺎﻟﺐ ﮔﻮش دادن، ﻣﻜﺚ، ﺣﺎﻟﺖ ﭼﻬﺮه و ژﺳﺖ ﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺎ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﺗﺒﺎدل اﺣﺴﺎﺳﺎت و اﻓﻜﺎر ﻣﻲ ﭘﺮدازﻧﺪ (فاتحی زاده و احمدی، 1384).
ﻳﻜﻲ از راهﻫﺎی ﻧﮕﺮﻳﺴﺘﻦ ﺑﻪ ﺳﺎﺧﺘﺎر ﺧﺎﻧﻮاده ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ اﻟﮕﻮی ارﺗﺒﺎﻃﻲ زوﺟﻴﻦ، ﻳﻌﻨﻲ ﻛﺎﻧﺎلﻫﺎی ارﺗﺒﺎﻃﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ از ﻃﺮﻳﻖ آنها زن و ﺷﻮﻫﺮ ﺑﺎ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﺗﻌﺎﻣﻞ ﻣﻲ ﭘﺮدازﻧﺪ. ﺑﻪ آن دﺳﺘﻪ از ﻛﺎﻧﺎلﻫﺎی ارﺗﺒﺎﻃﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ وﻓﻮر در ﻳﻚ ﺧﺎﻧﻮاده اﺗﻔﺎق ﻣﻲ اﻓﺘﺪ، اﻟﮕﻮﻫﺎی ارﺗﺒﺎﻃﻲ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﻲ ﺷﻮد و ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ اﻳﻦ اﻟﮕﻮﻫﺎ ﺷﺒﻜﻪ ارﺗﺒﺎﻃﻲ ﺧﺎﻧﻮاده را ﺷﻜﻞ ﻣﻲ دﻫﻨﺪ (فاتحی زاده و احمدی، 1384).
الگوهای ارتباطی
ﻃﺒﻘﻪﺑﻨﺪی اول ﺗﻮﺳﻂ ﮔﺎﺗﻤﻦ[11] (1993) و ﻓﻴﺘﺰ ﭘﺎﺗﺮﻳﻚ[12] (1988) اﻧﺠﺎم ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ. آنها ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از اﺑﺰار ﭘﺮﺳﺸﻨﺎﻣﻪ و ﻣﺸﺎﻫﺪه ﺑﻪ وﺟﻮد دو ﻧﻮع اﻟﮕﻮی ارﺗﺒﺎﻃﻲ ﻛﻠﻲ در ازدواج ﭘﻲ ﺑﺮدﻧﺪ: زوﺟﻴﺖ ﺑﺎﺛﺒﺎت، زوﺟﻴﺖ ﺑﻲﺛﺒﺎت. زوﺟﻴﺖ ﺑﺎﺛﺒﺎت ﺷﺎﻣﻞ زوجﻫﺎی ﺳﻨﺘﻲ، زوجﻫﺎی دوﺟﻨﺴﻴﺘﻲ و زوجﻫﺎی اﺟﺘﻨﺎﺑﻲ (دوری ﮔﺰﻳﻦ) ﻣﻲ ﺷﻮد. زوﺟﻴﺖ ﺑﻲ ﺛﺒﺎت ﻧﻴﺰ ﺷﺎﻣﻞ زوجﻫﺎی ﻧﺎﺳﺎزﮔﺎر و زوج ﻫﺎی آزاد و ﻣﺴﺘﻘﻞ ﻣﻲﺷﻮد (گاتمن، 1993؛ فیتزپاتریک، 1988).
اﻟﺴﻮن[13] و ﻓﺎورز[14] (1992) ﻧﻴﺰ در ﮔﻮﻧﻪﺷﻨﺎﺳﻲ ﻣﻌﺮوف ﺧﻮد، زوﺟﻴﻦ را ﺑﻪ ﭼﻬﺎر دﺳﺘﻪ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻛﺮده اﻧﺪ (فاتحی زاده و احمدی، 1384):
کریستنسن و سالاوی[15] (1991)، الگوهای ارتباطی بین زوجین را به سه دسته تقسیم کرده اند: 1- الگوی سازندهی متقابل: مهمترین ویژگیاش این است که الگوی ارتباطی زوجین از نوع برنده - برنده می باشد. در این الگو زوجین به راحتی در مورد مسایل و تعارضات خود گفت و گو می کنند و به دنبال راه حل آن بر می آیند و از واکنشهای غیر منطقی، پرخاش گری و. . . خودداری می کنند. 2- الگوی توقع / کناره گیری: این الگو شامل دو قسمت: الف) توقع مرد / کناره گیری زن، ب) توقع زن / کناره گیری مرد است. در این الگو یکی از زوجین سعی می کند در ارتباط درگیر شود در صورتی که دیگری کناره می گیرد. این الگو به شکل یک چرخه بوده که با افزایش یکی، دیگری افزایش یافته و تشدید این الگو منجر به مشکلات دایم زناشویی می شود. در این الگو، زوج متوقع فردی وابسته و زوج کناره گیر، ترس از وابسته شدن دارد. 3- الگوی اجتناب متقابل: دراین الگو تعارض بین زوجین شدید بوده به گونه ای که بحث و جدل به یک الگوی دایمی و مخرب تبدیل شده است و زوجین از برقراری ارتباط با یکدیگر خودداری می کنند؛ زندگی آنها به شکل موازی با یکدیگر بوده و ارتباطشان در کمترین حد ممکن است یا اصلاً وجود ندارد. این الگو از راه رفتارهایی مانند: تغییر موضوع، شوخی کردن، سعی در آرامش بخشیدن، اختلاف ایجاد نکردن، نشان دادن عدم تمایل در درگیرشدن در بحث مورد اختلاف و سکوت کردن در مقابل همسر نمایان می شود (هنرپروران و همکاران، 1390).
[1] Madathil
[2] Benshoff
[3] Karahan
[4] Ledbetter
[5] Glasser
[6] Yalcin
[7] Karahan
[8] Zhang
[9] Bolton
[10] Blanchard
[11] Gottman
[12] Fitzpatick
[13] Olson
[14] Fowers
[15] Christense & Salavi
دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 16 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 65 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 35 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
مبانی نظری پژوهش
طرحواره های ناسازگار اولیه
طرحوارههای ناسازگار اولیه یکی از مفاهیم بنیادی نظریه طرحواره درمانی[1] است که در پاسخ به کاستیهای رویکردهای شناختی رایج در درمان اختلالات بلندمدت روانشناختی[2] مانند اختلالات شخصیت، افسردگیها و اختلالات اضطرابی مزمن و مشکلات ارتباطی بلند مدت توسط جفری یانگ[3] ارائه شد(کولارد[4]،2004). مدل یانگ در واقع تلفیقی ابتکاری از آموزههای رویکرد شناختی رفتاری با رویکردهای گشتالت، روابط موضوعی، روانتحلیلی و نظریه دلبستگی است. طرحواره درمانی بر این فرض استوار است که طرحوارههای ناسازگار اولیه هسته اصلی آسیبشناسیهای شخصیت و مشکلات روانشناختی را شکل میدهند(نورداهل،هالث،هاگام[5] ، 2005 ).
به نظر میرسد که طرحوارههای ناسازگار اولیه تجارب دوران کودکی مرتبط با تجربههای دلبستگی و تأیید و عدم تأیید را منعکس میکنند(یانگ و کلاسکو، 1994). رویکرد متمرکز بر طرحوارهها به جای متمرکز شدن بر افکار خودکار فرضهای زیربنایی، تأکید اصلی را بر عمیقترین سطح شناخت، یعنی؛ طرحوارههای ناسازگار اولیه میگذارد. الگوی متمرکز بر طرحوارهها، طرحوارههای ناسازگار اولیه را به عنوان موضوعات جامع و گسترده، با در نظر گرفتن خود و رابطه شخصی با دیگران تعریف میکند. این طرحوارههای ناسازگار اولیه در دوره کودکی تشکیل میشوند و در سرتاسر زندگی شخصی با درجهای از ناکارآمدی بسط و گسترش مییابند (همان منبع).
2-1-2- طرحواره :
«طرحواره» درحوزه های پژوهشی مختلف به کار برده شده است و به عنوان ساختار، قالب یا چهارچوب تعریف میشود. در فلسفه کانت به معنی آنچه که در تمام اعضای یک طبقه عمومی باشد، آمده است. روانشناسان رشد شناختی، روانشناسان بالینی و اجتماعی و روانشناسان شناختی این مفهوم را به گستردگی مورد توجه قرار دادهاند (یانگ،1384).
این مفهوم در حوزه روانشناسی ریشه در کارهای روانشناسان رشد شناختی و بویژه پیاژه[6] دارد.از دیدگاه این گروه طرحواره، الگوی شناختی انتزاعی است که تعبیر و تفسیر اطلاعات و حل مسائل را هدایت می کند.در جایی دیگر طرحواره را بعنوان الگوی شناختی ثابتی از توجه انتخابی به محرک ها، ترکیب محرکها برای ایجاد یک شکل قابل شناسایی و آشنا و مفهومبندی کلی موقعیت تعریف کردهاند(ر سیک و ویور[7] ،2002؛ به نقل از محمدی، 1382). در این چارچوب طرحواره اساساً به عنوان بازنمایی شناختی جوانب خاصی از زندگی در نظر گرفته میشوند. (تورن دیک[8]،1974؛ به نقل از جکوین[9] 1997،ص14).
این مفهوم همچنین یکی از مفاهیم اساسی در حوزه روانشناسی شناختی است که بیش از همه با نام بک[10] تداعی میشود. بک طرحواره را، ساختاری شناختی برای گزینش[11] ، رمزگردانی[12] و ارزیابی محرکهایی که بر ارگانیسم تأثیر میگذارند تعریف میکند(بک،1967؛به نقل از ریزو[13] و همکاران ،2006). وی معتقد است "بر پایه مجموعهای از طرحواره ها افراد قادر میگردند تا موقعیت خویش را در رابطه با زمان و فضا تعیین نموده و تجارب را به گونهای معنیدار طبقهبندی و تفسیر نمایند."(بک،1964به نقل از پلتز[14] و همکاران،2002). به اعتقاد بک و فریمن[15](1990) این ساختارهای شناختی اطلاعات مختلف در مورد افراد، موضوعات، رویدادها و موقعیتها را ترکیب کرده و به آنها معنی میدهند(بک وفریمن،1990به نقل از جکوین،1997 ص14). طرحوارهها را همچنین به عنوان "عناصر سازمان یافته واکنشهای گذشته و تجاربی که بدنه نسبتاً پیوسته و دائمی شناخت را تشکیل میدهند و قابلیت هدایت ادراکها و ارزشیابیهای پسایند را دارند" تعریف کردهاند (سگال،1988؛به نقل از سیموس[16]، 1384،ص257).
از دیدگاه یانگ "طرحوارهها باورهای عمیق و مستحکم فرد در مورد خود و جهان و حاصل آموزههای سالهای نخستین زندگیاند. آنها دانش ما در مورد خودمان و جهان هستند و به ما میگویند چگونهایم و جهان چگونه است(یانگ و همکاران،2003).
روانشناسان اجتماعی انواع مختلفی از طرحوارهها را مطرح میکنند، مانند طرحوارههای خود[17] یا طرحوارههای ارتباطی[18]. طرحوارههای خود عبارتند از توصیفات شناختی سازمان یافتهای از خود. یا به عبارتی آنها ساختارهای معنایی شامل دانش فرد در مورد خودش و دیگران هستند (هوروویتز و بارتولومو[19]، 1991؛به نقل از جکوین،1997). طرحوارههای ارتباطی نیز از دیدگاه بالدوین[20](1992) ساختارهای شناختی هستند که قواعد موجود در الگوهای روابط بین فردی را تبیین میکندآنها شامل یک طرحواره در مورد خود، یک طرحواره در مورد دیگری و متن نمایش نامه می شوند (بالدوین 1992؛به نقل از برازنده ،1384).
یانگ (1999و1990) معتقد است برخی از این طرحوارهها به ویژه آنها که عمدتاً در نتیجه تجارب ناگوار دوران کودکی شکل میگیرند ممکن است هسته اصلی اختلالات شخصیت، مشکلات منششناختی خفیفتر و بسیاری از اختلالات مزمن محور یک قرار بگیرند. یانگ برای بررسی دقیق این ایده، مجموعهای از طرحوارهها را مشخص کرد که به آنها طرحوارههای ناسازگار اولیه میگویند، که خصوصیات زیر را دارند. (یانگ، 1384).
1- الگوها و درون مایههای عمیق و فراگیری هستند.
2- از خاطرات، هیجانها، شناختوارهها و احساسات بدنی تشکیل شدهاند.
3- در دوران کودکی یا نوجوانی شکل گرفتهاند.
4- در مسیر زندگی تداوم دارند
5- در رابطه خود و رابطه با دیگران هستند
6- به شدت ناکار آمدند
2-1-3- ریشه های شکلگیری طرحواره
امکان شکلگیری طرحوارهها در هر مقطعی از زندگی وجود دارد، اما غالباً رشد و شکلگیری این ساختارهای بنیادین از دوران کودکی آغاز میشود و از عوامل گوناگونی چون ژنتیک، عوامل زیستی، خلق وخوی ذاتی ، خانواده و فرهنگ تأثیر میپذیرند.
تجربه مکرر انواع خاصی از موقعیتها منجر به رشد طرحواره هایی در ارتباط با آن موقعیت خاص میشود لذا طرحوارهها میتوانند در خصوص فرایندهای عمومی، اشیا، رویدادها و پیامدهای آنها و یا موقعیتهای اجتماعی شکل گرفته باشند(جولا[21]،1986؛به نقل از همان منبع)طرحوارهها دارای ساختار شناختی پیچیدهای هستند که هم طرحوارههای سطح بالا و هم طرحواره های سطح پائین و هم ارتباط این سطوح را با یکدیگر شامل میشود(اینگلن و کندال،1986؛ به نقل از حقیقت منش، 1386) در این سلسله مراتب هر چه به سمت طرحواره های مراتب بالاتر برویم معانی پیچیدهتر و بطور بیش روندهای گستردهتر میشوند. آنها در مواجهه با محرکهای جدید اطلاعات بدست آمده را غربال، رمزگردانی و ارزیابی میکنند(بک،1967به نقل از همان منبع)
[1] . Schema Therapy
[2] . Long-term Psychiatric
[3] . Jeffrey Young
[4] . Collard,P
[5] . Nordahl,Holthe,Haugum
[6] . Piaget
[7] . Resick & Weaver
[8] . Dik
[9] . Jacquin
[10] . Beek,A
[11] . Selection
[12] . Encoding
[13] . Riso,L.P
[14] . Platts
[15] . Beck & Friman
[16] . Simos
[17] . Self-schema
[18] . Relationship schema
[19] . Horwitz
[20] . Baldwin
[21] . Juola
دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 17 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 95 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 36 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
عزت نفس
از نیازهای اساسی انسان نیاز به ارزشمندی است که گاهی با اصطلاحاتی چون « احترام به خود » و « عزت نفس » نیز از آن یاد می شود . احساس ارزش، بخشی از خود پنداشت فرد بوده و شامل تصویری که او از خودش در ذهن دارد و احساسی که نسبت به خود دارد و درجه پذیرش وتایید شخص نسبت به خویشتن میباشد (شیهان[1]، 1998 ) کودکان از زمانی که بسیار خردسالاند شروع به ساختن تصویری از خود می کنند . به طور کلی این تصویر به خود پنداشت کودک اشاره دارد و به طور عمده بر شیوهای مبتنی است که افراد مهم زندگی کودک با او رفتار میکنند. این افراد به وسیله پاسخها و واکنشهایشان به کودک اطلاعاتی در مورد خویش و رفتارهایش میدهند. در نتیجه کودک نگرش مثبت و منفیای در مورد خود بدست میآورد . در همین راستا گلدارد (1998، ترجمه برآبادی 1381) معتقد است که تصویری که کودک از خودش دارد خودپنداشت او است اما ارزشی که او بر این تصویر می گذارد میزان عزت نفس او را مشخص می کند. بنابراین عزت نفس نشانگر میزان ارزشی است که کودک برای خودش قایل است از خصو صیات کسانی که دچار مشکلات روانیاند این است که آنها خود را افرادی کم ارزش و حقیر میدانند. آنها خود را دوست ندارند و به خود احترام نمی گذارند. اگر چنانچه موفقیتی به دست آورند آن را به حساب شانس و یا سخاوت دیگران می گذارند و استعدادهای خود را در این امر دخیل نمیدانند. در عین حال شکستهای خود را که گاهی هم ساخته خیال خود آنهاست بزرگ می کنند و برای اثبات این نظر دلایل و شواهد بسیاری میآورند. در واقع عزت نفس آنها در سطح پایینی قرار دارد( آبتین، 1374).
عزت نفس[2] به عنوان ارزیابی فرد از ارزشمندی خویش تعریف میشود (روزنبرگ[3]، 1979). با بیانی دقیقتر، عزت نفس بعد ارزیابانه «خود» است، که درآن فرد به صورت پدیدارشناسانه تواناییها، صفات و قابلیتهای خود را ارزیابی میکند و نگرشی مبنی برتأیید یا عدم تایید خود را شکل میدهد (اپنشاو، توماس و رولنز[4]، 1981). از مقیاسهای عزت نفس به منظور پیشبینی و تبیین پدیدههای رفتاری بسیار زیادی استفاده شده است و این خود نشان از نقش مرکزی این سازه در نظریه و تحقیق روانشناسی دارد (شاهانی ، دیپ بوی و فیلیپس[5]، 1990). به عنوان نمونه تحقیقات نشان از رابطه بین سطح عزت نفس و افسردگی (هارتر[6]، 1993)، تنهایی و طرد شدن از سوی همسالان(ایست، هس و لرنر[7]، 1987)، موفقیت تحصیلی (هتی[8]، 1992) و بسیاری از نشانگرهای سلامت روان، از جمله بهزیستی شخصی (مایرز و دینر[9]، 1996)، بهزیستی اجتماعی (جوشنلو، رستمی و نصرتآبادی، 1385؛ جوشنلو، نصرت آبادی و جعفری کندوان، 1386)، بهزیستی فضیلتگرا (جوشن لو و رستگار، 1386)، و بهزیستی روانشناختی (پارادایز و کرنیس[10]، 2002) دارد.
عزت نفس به عنوان ارزیابی فرد از ارزشمندی خویش تعریف میشود (روزنبرگ، 1979). با بیانی دقیقتر، عزت نفس بعد ارزیابانه «خود» است، که درآن فرد به صورت پدیدارشناسانه تواناییها، صفات و قابلیتهای خود را ارزیابی میکند و نگرشی مبنی برتأیید یا عدم تایید خود را شکل میدهد (اپنشاو، توماس و رولنز، 1981). از مقیاسهای عزت نفس به منظور پیشبینی و تبیین پدیدههای رفتاری بسیار زیادی استفاده شده است و این خود نشان از نقش مرکزی این سازه در نظریه و تحقیق روانشناسی دارد (شاهانی ، دیپ بوی و فیلیپس، 1990). به عنوان نمونه تحقیقات نشان از رابطه بین سطح عزت نفس و افسردگی (هارتر، 1993)، تنهایی و طرد شدن از سوی همسالان (ایست، هس و لرنر، 1987)، موفقیت تحصیلی (هتی، 1992) و بسیاری از نشانگرهای سلامت روان، از جمله بهزیستی شخصی (مایرز و دینر، 1996)، بهزیستی اجتماعی (جوشنلو، رستمی و نصرتآبادی، 1385؛ جوشنلو، نصرت آبادی و جعفری کندوان، 1386)، بهزیستی فضیلتگرا (جوشن لو و رستگار، 1386)، و بهزیستی روانشناختی (پارادایز و کرنیس، 2002) دارد.
عزت نفس و خود ارزشمندی از اساسیترین عوامل رشد مطلوب شخصیت، محسوب میشود. حس ارزشمند بودن هر فرد از مجموع افکار، احساسها، عواطف و تجربیات او در طول زندگیاش ناشی میشود. مجموعه برداشتها و تجربههایی که فرد از خویش دارد، باعث میشود که نسبت به خود احساس خوشایند و یا بر عکس احساس ناخوشایندی داشته باشد، احساس ارزشمندی، واسطهای است که از یک طرف، تجربه و کفایت اجتماعی فرد و از طرف دیگر جهتگیری انگیزشی و عاطفی وی در موقعیت تحصیلی و شغلی را به هم مربوط میکند. ( میرزایی 1378، نقل از صدیقی ، 1380).
[1] . Sheehen
[2]. self-esteem
[3]. Rosenberg
[4]. Openshaw, Thomas, Rollins
[5]. Shahani, Dipboyer, Philips
[6]. Harter
[7]. East, Hess, Lerner
[8]. Hattie
[9]. Myers, Diener
[10]. Paradise, Kernis
دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 15 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 86 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 40 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
عزت نفس
عزت نفس از جمله مفاهیمی است که در چند دهه اخیر مورد توجه بسیاری از روانشناسان و پژوهشگران قرار گرفته است و یکی از موضوعات مهم جنبه های فردی، اجتماعی و روانشناختی می باشد. در سالهای 65-1959 فشرده ترین مطالعات درباره عزت نفس صورت گرفته است(بیابانگرد، 1372،ص10).
موضوع عزت نفس از نظر قدمت ریشه در مباحثی که علماء و فلاسفه تعلیم و تربیت در گذشته داشته اند، دارد. در طول هزاران سال گذشته، گزارشات تاریخی، نظریات فلاسفه و اندیشمندان و شاعران، براین مطلب گواه دارند که برای انسان هیچ حکم ارزشی مهمتر از داوری وی در مورد خودش نیست. در طول صد سال گذشته نیز بسیاری از روانشناسان این نظریه را پذیرفته اند که انسان دارای نیاز به عزت نفس است و ارزشیابی شخص از خویشتن قطعی ترین عامل در روند رشد روانی است(بیابانگرد، 1372، 10). نیاز به عزت نفس فقط از آن انسان است، به این دلیل که فقط انسان است که دارای استعداد نماد سازی و تفکر است. این نیاز در انسان از ابتدای طفولیت تا هنگام مرگ وجود دارد(بیابانگرد، 1372، 14).
روانشناسان مختلف نیز بیان داشته اند که افراد با نیاز برای تجربه عزت نفس بالا متولد می شوند به عنوان مثال مازلو[1] اشاره کرده است:« بعد از اینکه وابستگی افراد ارضاء شد، آنها بطور جدی برای ارضای نیازهای مربوط به ارزش و احترام کوشش می کنند» وی اشاره می کند: «همه افراد در اجتماع یک نیاز یا تمایل برای داشتن یک دید مثبت و خوب نسبت به خوشان دارند». بنابراین نیاز به عزت نفس یا خود ارزشمندی و احترام به خود از جمله نیازهای طبیعی انسان است. انسان موجودی است اصالتاً اجتماعی، زمانی که نیاز به احترام به خود ارضاء شود. انسان احساس خوشایندی از اعتماد بع نفس و خودارزشمندی، توانایی، قابلیت، لیاقت و کفایت پیدا می کند و وجود خود را در زندگی مفید، مؤثر و موّلد می یابد(افروز، 1374، 22).
تعاریف عزت نفس:
تعاریف متعددی از عزت نفس به عمل آمده است که به مواردی از آنها اشاره می شود: در فرهنگ لغت وبستر (1968)، از عزت نفس به عنوان اعتماد و رضایت در خویشتن، نظر مثبت فرد درباره خود یاد شده است. از نظر ویلیام جیمزعزت به آرزوها و ارزشیابی که آدمی برای خود تصور می نماید اشاره دارد و بطورکلی عزت نفس یا حساس ارزش در فرد توسط توانایی های واقعی فرد و نیرو های بالقوه وی محاسبه می شود» (فرهنگ لغت وبستر، 1968،ص 206).
از نظر راجرز، عزت نفس عبارتست از :«ارزیابی و ارزشیابی مداوم شخص نسبت به ارزشمندی خود و نوعی قضاوت شخص نسبت به ارزشمندی وجود خویش می باشد. این صفت خاصیتی عمومی است و در همه انسانها وجود دارد و یک حالت ثابت و دائمی دارد.» (شفیع آبادی، 1377).
مازلو از عزت نفس به عنوان یک نیاز یاد کرده و بیان می کند: « همه افراد جامعه ما به یک ارزشمندی ثابت و استوار و معمولا عالی از خودشان، به احترام به خود یا عزت نفس یا احترام به دیگران تمایل یا نیاز دارند. » (اسلامی نسب، 1373، 309). مازلو عزت نفس را عبارت میداند از شایستگی، توانمندی، کفایت، اطمینان، استقلال و آزادی. چنانچه ارضاء گردد فرداحساس ارزشمند بودن، توانا بودن، مثمر به ثمر بودن و احساس غرور واعتماد به خود میکند واگر ارضاء نگردد فرد احساس حقارت، درماندگی وضعف میکند(مدی، 1976).
[1] .Maslow,A