دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 95 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 29 |
مقاومت معلمان (1 )
بنابر ادبیات ویژه تکنولوژی اموزشی و تجربیات مصرف کنندگان و تولید کنندگان وسایل آموزشی معلمان در کلاسهای درس در برابر تکنولوژی آموزشی جدید آموزشی مقاومتهایی از خود نشان می دهند،که این امر دلایل گوناگون دارد :
1. مهمتر از همه، خصلت محافظه کارانة مؤسسات آموزشی
2. هراس از اثرات تکنولوژی آموزشی بر نقش و بر مسؤلیتهای آنان
3. خشکی و انعطاف ناپذیری دست اندرکاران سخت افزارها
4. عدم دخالت یا دخالت بسیار ناچیزمعلمان در تمام مراحل ساخت و ساز روشهای آموزشی متأثر از تکنولوژی جدید آموزشی هنگام بحث در مورد محافظه کاری مؤسسات آموزشی «بیبای» پنج علت اساسی برای ایجاد حس مقاومت نزد معلمان در برابر نوآوریهای فنی برمی شمارد : ابهام در هدفهای آموزشی ،که باعث تردید معلمان در کاربرد تکنولوژی جدید می شود، سؤتفاهم یا سؤتعبیر دربارة روشهای اصلاحی، همبستگی معنوی با نظام های سنتی آموزش و پرورش، مجزا شدن از دیگران و پهن شدن حاشیة کارایی و قابلیت تطابق بین معلمان مختلف.
یک دلیل دیگر مقاومت معلمان در هراسی نهفته است که در برابر وسایل و ابزار جدید احساس می کنند. معلمان از قبول مسؤلیتهایی که برای آن آمادگی قبلی نداشته باشند سرباز می زنند . آنان اغلب نگران هستند که مبادا تکنولوژی بجای کمک و گسترش حرفه معلمی جانشین آن شود . آنان همچنین نگرانند که مبادا آنچه
را که« جوهر هستی حرفه ای » خود می شناسند ، از دست بدهند ، معلم از رقابت یک حریف غیر انسانی و شکست ناپذیر وحشت دارد .
معلمان از خلال تکنولوژی آموزشی قدرت و نفوذ خود را درکلاس درس و نیز استقلال عمل و خصوصیت حرفه ای خود را در معرض خطر می بیند و تکنولوژی را حائلی بین خود وشاگردانشان می پندارند و بالاخره تنزل موقعیت شغلی ، از دست رفتن حس حق شناسی و اعتبار نظام و پیش بینی کاهش بازار کار نیز مسائلی هستند که افکار معلمان را در برابر تکنولوژی آموزشی بخود مشغول می دارند .
معلمان از نظر گاه های معنوی و مادی همان چیزهایی را از زندگی و کار انتظار دارند که دیگران انتظار دارند و بنابراین تکنولوژی جدیدآموزشی را تهدیدی می پندارند
برای الگو های سنتی و آینده حرفه خود .معلمان می دانند یا احساس می کنند که وظیفه اموزشی دراثر کاربست تکنولوژی آموزشی تغییر می یابد
-جیمزو آرفری- نورمن سی دال- پژوهشی در باره تکنولوژی آموزشی – ترجمه ناصر موفقیان تهران-فرانکلین1353
آنان بیش ازپیش مبدل می شوند به کارشناسان تشخیص مسائل آموزشی ، به برنامه نویسان درسی به مدیران فعالیت های آموزشی . ولی اگر معلم در موقعیتی که متوجه « خلاصی حق شناسانه » از وظایف سنتی خود شد ، بدون شک با اشتیاق از وظایف جدید خوداستقبال خواهد کرد . علاوه براین ، بعضی از معلمان واقعا صلاحیت لازم برای انجام وظایف جدید خود را ندارند و همین امر باعث تشدید هراس و خصومت و مقاومت آنان می شود .
سومین دلیل عمده مقاومت معلمان را در برابر تکنولوژی آموزشی وا می دارد ، عبارت است از عدم حساسیت و جهالت تولید کنندگان ، فروشندگان و عرضه کنندگان وسایل و لوازم کمک آموزشی جدید . یک گروه مهندسی ویژه خاطر نشان می دارد که « بسیاری از کوشش هایی که برای کار برد تکنولوژی جدید آموزشی بکاررفته چیزی نبوده است جز انتقال تعبد آمیز و خشک لوازم و دستگاه هایی از دنیای صنعت یا از دنیای تفریحات و نمایش ها ، به کلاس درس ، کاربرد این لوازم اغلب بدون هرگونه توجه به روانشناسی معلمان صورت گرفته است ، در بسیاری از موارد با نتایج نامطمئن و گاه حتی مخرب » فروشندگان تکنولوژی خیلی دیر به فکر تولید سیستم های بدیع و مفید با قیمت مناسب افتادند ، ساختن فرایند آموزشی آنرا یا غنی تر سازند .
چهارمین دلیل عمده مقاومت معلمان در برابر تکنولوژی آموزشی این است که غالبا آنان نقش های درجه دومی در برنامه ریزی و استعمال تکنولوژی تدریس داشته اند و یا حتی گاه کاملا از جریان کار برکنار نگه داشته شده اند .
معلمان ، نه فقط در برنامه ریزی ، در برنامه نویسی درسی ودر تصمیم گیری دخالت داده نمی شوند ، بلکه غالبا هیچگونه تعلیمات نیز در کاربرد تکنولوژی جدید به آنان داده نمی شود . بدین طریق ظهور واکنش هایی مانند سردی و کناره گیری و خصومت یا مخالفت مغالانه امری بدیهی خواهد بود .
« شورای بین المللی توسعه آموزش در گزارشی یادآور می شود که مابطور کلی در آموزش معلمان خودبرای کاربرد وسایل ارتباطی جدید اهمال کرده ایم و این امر با عوامل دیگر ، باعث شده است که مقاومت در مقابل تکنولوژی جدید به صورت یکی از وجوه مشخصه بسیاری از کلاس های درس درآید . »
یکی ازموانع عمده کاربرد تکنولوژی آموزشی عبارت است ازآهنگ سریع تغییرات در زمینه تکنولوژی آموزشی است یک نوآوری جاری ممکن است خیلی زود کهنه شود ، به عنوان مثال ، تلویزیون کابل دار ، ضبط تصویر به طریقه ویدئو و آموزش به کمک کامپیوتر ، همه نماینده تغییراتی هستند که مکن است به زودی سیستم فعلی پخش و انتشار رادیو – تلویزیون را به صورت یک روش کهنه درآورند .
یکی دیگر از موانع عمده کاربرد تکنولوژی آموزشی : هزینه زیادانواع واقسام سخت افزارها بنابر عقیده ای که درگزارش آکادمی ملی مهندسی منعکس شده است ،
چیز لازم در حقیقت « واحد کوچک و کم هزینه است که شامل یک وسیله ضبط کم خرج و قابل استفاده برای دانش آموزان متوسط غیر منفی باشد .......»
بنابراین مشکل است که معلمان و مدیران مؤسسات آموزشی را به سرمایه گزاری در تکنولوژی موجود دعوت کرد ، درحالیکه همه آنها می دانند که تمام سخت افزارهای جدید و امروزی آنها تا دوسال دیگرممکن است به صورت چیزهایی قدیمی و ازمد افتاده درآیند .
« جیمز میلر » انجام پژوهش های دائمی رادرمورد تکنولوژی نرم افزارها ضروری می داند .
« یوجین کوگان » اینطور نتیجه گیری می کند که کلید تکنولوژی آموزشی مؤثر ومفید در نرم افزار نهفته است .
بدون پژوهش در مورد نرم افزارها نویدهای خفته درلوازم ووسایل کمک آموزشی جدیدهرگر شکوفا نمی شود .
گذری برتحقیقات صورت گرفته
صاحب نظران معتقدند که مسائل ومشکلات کشورهای قاره آسیا درمورد کاربرد تکنولوژی آموزشی در مدارس رامی توان به شرح زیر برشمرد :
1- ناهماهنگی موارد تدریس شده بانیازهای جوامع وغیرقابل انعطاف بودن این مواد که خودمانع گسترش مواد درسی درآینده است .
2- کمبود مواد آموزشی مناسب .
3- کمبود معلم ناصلاحیت و آموزش دیده .
کیوان سعیدی زند (1378 ) در مقاله ای تحت عنوان مسائل ومشکلات تدریس تکنولوژی آموزشی درایران مفهوم تکنولوژی آموزشی رادرکشور ایران مورد بررسی قرار داده است و ضمن انتقادهایی در زمینه شیوه های تدریس تکنولوژی آموزشی در مراکز تربیت معلم و دانشگاهها اظهار می دارد که محدوه فهم تکنولوژی آموزشی در کشور ایران درترجمه چند کتاب وخرید دستگاههای نورتاب وغیرنورتاب برون نرفته ، که این خود بیانگر نگرش نادرست نسبت به مفهوم تکنولوژی آموزشی است .
درادامه مقاله ضمن اشاره به تلقی نادرست دست اندرکاران مسائل آموزشی از مفهوم تکنولوژی اظهار می دارد ، تغییرات عمده ای که دردهه اخیر درایران انجام گرفته است تنها نام وسائل سمعی وبصری یا وسایل کمک آموزشی به تکنولوژی آموزشی را شامل شده است . آموزش ومفهوم تکنولوژی آموزشی دربسیاری از مراکز تربیت معلم ودانشکدههای تربیت نیز به همین ترتیب است ،دانشجو که درطی تحصیل بایستی دست آوردهای تکنولوژی آموزشی وشیوه های بکارگیری آنها رابشناسد و بکارگیرد ، به غیراز پاره ای از اصلاحات و تعاریف وتصاویری از سخت افزارها و نرم افزارها درک دیگری ازتکنولوژی آموزشی در حیات آموزش خود کسب نمی کند ودر پایان نتیجه می گیرد که طریق بهره گیری از تکنولوژی آموزشی می توان به والدینی که باهم اقتصادی ، اجتماعی و نگرانی نسبت به آینده فرزندان خویش می کوشند تا مطلوبترین شرائط را برای ارتقا مدارج تحصیلی فرزندانشان فراهم نمایند کمک نمود .
خسرو قلعه نوعی1 از مقالات تحت عنوان تکنولوژی آموزشی وضرورت تحول در نظام آموزش وپرورش که در شماره سال 1379- 1379 وشماره 20 سال تکنولوژی ش شده ضمن اشاره به ضرورت به کارگیری تکنولوژی آموزش دراکثر آحاد ونهادهای جامعه متذکر شده است که ازجمله نهادهایی روبه رو شده ، کمتر دستخوش تغییر و تحول شده است ، نهاد آموزش و پرورش می باشد،سپس سوالی مطرح کرده اند که چه عاملی یا عواملی باعث شده اند که درطول این مدت فضاهای آموزشی ما بدونتغییر باقی بماند در صورتی که انتظار معقول در آنست که نطفه هرگونه تحول و نوآوری وابداع اکتشافات ابتدا در فضاهای آموزشی منعقد شده است و درهمین جا کند
1-شجاعی قلعه نوعی خسرو – تکنولوژی آموزشی و ضرورت تحول در نظام آموزش و پرورش- مجله رشد و تکنولوژی آموزشی- شماره های2،5 سال79-78
وسپس حاصل آن بصورت علم تکنولوژی آموزش به سایر نهادهای جامعه عرضه گردد ایشان در ادامه بحث خود علل عدم رشد تکنولوژی آموزش و بکارگیری مناسب آن درنظام آموزش و پرورش ناشی از مشکلات می دانند که مبتلا به آن است . اهم این مشکلات عبارتند از :
الف ) افزایش متقاضیان آموزش و پرورش : که این خود نیز به دلیل تغییر در نگرش مردم نسبت به تصمیم و تربیت طی چند دهه اخیر و افزایش سریع جمعیت می باشد .
ب ) توسعه هوم : اشیان به نقل از آقای استر STEHOR رئیس سابق دانشگاه ایندیانا اظهار می دارد که پس از گذشت 5 سال میزان علم و اطلاعات بشریت به جهان هستی به عنوان علم یا ناقص اند و یا کهنه ومنسوخ شده اند .
در ادامه بیان می دارد که در هرجامعه نقش انتقال میراث فرهنگی نسل های آینده را نهادهایی آموزشی به عهده دارند ، میراثی که لحظه لحظه در افزایش است . بنابراین هرچه حجم آن بیشتر باشد ، دشواری و زحمت نهادهای آموزشی بیشتر می شود . این میزان زمانی به روشنی مشخص می شود که انتظار داشته باشیم جامعه هم در صحنه رقابت های علمی و بین المللی هماهنگ و پیشتاز باشد .
حضور در زمان ایجاب می کند که نهادهای آموزشی ارتباط بسیار نزدیک و مداومی با سایر محافل علمی و تحقیقی بین المللی داشته باشند و هرگونه تغییر و نوآوری و اکتشافات را بدون تاخیر در زمینه علوم مختلف دریافت و دربرنامه تحصیلی و آموزش خود وارد کنند . نظام آموزش و پرورش ما به سبب حفظ قالب اولیه خود در ارائه خدمات آموزشی از جنبه های کمی و کیفی با دشواریها روبروست و از این دشواریها می توان افزایش متقاضیان توسعه علوم ، افزایش هزینه سرانه تحصیل ، جذب و نگهداری نیروی انسانی کمبود فضاهای آموزشی ناشی از آنها با تحولات علمی و تکنولوژی اشاره نمود و عوامل درون سیستم آموزشی است عبارتند از :
الف ) کمبود نیروی انسانی متخصص و نبود نظام ارزشیابی صحیح از کارشاغلان آموزشی
ب ) اعمال شیوه ای مدیریت غیرعلمی
ج ) احداث واحدهای آموزشی و ضوابط حاکم بر تاسیس آنها
د ) افت تحصیلی و اثار آن
ه ) توزیع ناعادلانه امکانات آموزشی
نعمت همت زاده1 در مقاله ای تحت عنوان لزوم به کارگیری تکنولوژی پیشرفته در آموزش و پرورش و موانع کاربرد آن در کشور ایران در مجله رشد تکنولوژی آموزشی شماره 4 سال تحصیلی (81 – 80 ) به موارد زیر اشاره نمود :
1- یکی از دلایل به کارنگرفتن تکنولوژی آموزشی در مدارس ونبودن متخصص کافی ومعلم تکنولوژیست است .
1همت زاده نعمت- لزوم بکارگیری تکنولوژی آموزشی پیشرفته در آموزش و پرورش و موانع کاربرد آن در ایران مجله رشد تکنولوژی آموزشی ،شماره4 سال1381
2- نبودن انگیزه های کافی در بهره گیری از تکنولوژی آموزشی که به نوعی با انگیزه های شغلی ودلایل دیگر ارتباط دارند ازجمله :
الف ) نبودن روان کار منظم و سیتماتیک که خود سبب می شود بعضی از ابزارها و وسایلی که برای رسیدن به هدف اصلی قرارگیرند ، خود هدف واقع می شوند : برای مثال امتحان که وسیله ای برای هدایت و یادگیری خود هدف واقع می شود و معلمانی که قبولی بیشتری بدهند یا بتوانند شاگردان را قالبی تر بار بیاورند مورد تقدیر قرار می گیرند . همچنین اغلب مسئولان آموزش و پرورش که از مراکز تربیت معلم بازدید می کنند به جای اینکه به اصول و فلسفه وجودی تشکیل این مراکز و تحقیق اهدافی که براساس آن این مراکز ایجاد شده است ، توجه داشته باشند به ظاهر امر می پردازند و تا به حال دیده نشده است که از کیفیت برنامه های آموزشی و تدریس و میزان بار علمیدانشجویان این مراکز و تحقیق اهداف اصلی وکارایی افراد فارغ التحصیل ارزشیابی دقیق و علمی به عمل آید .
ب ) مسائل اقتصادی و جاذبه های مادی نه تنها در کابرد تکنولوژی آموزشی بلکه در تمام ابعاد دیگر تعلیم و تربیت تاثیر می گذارد و این امر خود یکی از دلایل عمده افت تحصیلی نیز هست .
3 – اعمال شیوه های مدیریت غیر علمی و ناآگاهی مدیران از مفهوم تکنولوژی آموزشی و نقش آن درپیشبرد و اهداف آموزشی و محافظه کاری و تحجر عده ای در قبال هر گونه تحول و تغییر روشها و بهره گیری از تکنولوژی آموزشی در امر تدریس و یادگیری .
4 - نبودن نظام ارزشیابی صحیح از کار معلمان به طوری که میان آن که آب می آورد با آنکه کوزه می شکند ، تفاوتی موجود نیست .
5 – کمبود امکانات مالی و اقتصادی به منظور ایجاد و تجهیزات فضاهای آموزشی مناسب .
6 – ساختار نا مناسب نظام تعلیم وتربیت فعلی که یک نظام معلم و به قول پائولوفر « یک نظام بانکی » است و از یک خصوصیات نقالی و نقابی برخوردار است چنین سیستم آموزشی به مفهوم جویدن آن بی نیاز است .
7 – نبودن التزام های لازم و قانونی در بکارگیری تکنولوژی آموزشی به طوری که هیچکس خود را ملزم به هیچ گونه حرکتی در این مورد نمی بیند .
8 – نبودن التزام های لازم و فراهم نبودن موقعیت و زمینه مساعد برای بکار گیری تکنولوژی آموزشی .
9-آگاه نبودن جریان معلمان ودیگردست اندرکاران ازنقش و تاثیر و روش بکار گیری تکنولوژی آموزشی اصولا معلمان همان طور که آموزش دیده اند ، همان طور آموزش می دهند ، در حالی که کارورزی و بازآموزی معلمان باید مداوم باشد .
10 – رفتن معلمان به شغل دوم به منظور تامین هزینه اوقات آنان را اشغال می کند و مجال تفکر و استفاده از تکنولوژی آموزشی را به آنان نمی دهد ، متاسفانه دانشجویان تربیت معلم از روزی که وارد مراکز تربیت معلم می شوند به تدریج یادمی گیرندکه چگونگی معلمی را به عنوان یک شغل چنینی بپذیرند و .........
11 – جایگزین غلط تخصص ها که سبب هدررفتن سرمایه های ملی میشوند و میزان بهره دهی افراد را در جامعه به حداقل کاهش می دهد .
12 – ازدیاد نسل کودکان ، حضور سالانه یک میلیون کودک اضافی در مدارس و نبودن پیش بینی و برنامه ریزی آموزشی لازم و توسعه و تجهیز مدارس مطابق افزایش جمعیت .
دکتر علی اکبر شعاری نژاد1 در مقاله ای تحت عنوان چرا تکنولوژی ؟ در خصوص مشکلات کابرد تکنولوژی آموزشی یا تدریس که در مجله رشد تکنولوژی آموزشی شماره 2/1 سال تحصیلی ( 72 – 71 ) درج شده است موارد زیر را برشمرده است .
1 – تغییر فکر : تغییر کلیشه ای هرگز به فرد اجازه نمی دهد در غیر آنچه هست بیندیشد ، کاربرد تکنولوژی با تفکر کلیشه ای سازگار نیست .
2 – تغییر گرایش : معلم وقتی می تواند روشهای عادی خود را تغییر دهد و به صورت یک تکنولوژیست کار کند که نسبت به تکنولوژی آموزشی گرایش یا نگرش مثبت داشته باشد و ضرورت استفاده از ان را صادقانه بپذیرند .
3 – تغییر عادات و روشهای عادی : تغییر این دو فرایند مستلزم تغییر عادات است و معلم ناگزیر خواهد شد شیوه های معتاد خود را کنار بگذارد و با تحمل و صبر و حوصله جدید تدریس را کنار بندد .
4 – مطالعه مجدد در روانشناسی یادگیری : این نکته اساسی را فراموش نکنیم که تکنولوژی آموزشی محصول و مرهون یافته های جدید روانشناسی یادگیری یعنی استفاده از وسایل فنی آموزشی گوناگون با مبانی روانشناختی است وچیزی نیست که تحصیلات دانشمندان آن خلق کرده باشد . بنابراین یادگیری مؤثر اطلاعات و مهارتهای متعدد و متنوع و روز افزون بدون استفاده از تکنولوژی آموزشی غیر ممکن است .
برای اینکه معلم این حقیقت رابپذیرد باید مجددا به مطالعه روانشناسی یادگیری و این درس در مراکز تربیت معلم کشور بطور جدی برگزار شود .
5 – مطالعه مداوم :معلم امروز نمی تواند به آنچه که زمانی آموخته ، قانع باشد و به همین اکتفا کند . بلکه ناگزیر است همیشه در حال مطالعه همه جانبه باشد و معلمومات پیشین خود را کهنه تلقی کند . زیرا انسان معاضر نیازهای علمی و روانشناختی خود را دارد واطلاعات کهنه و قبلی برای ارضای آنها کافی نیست .
6 – تجدید نظر در مفاهیم درس : استفاده مؤثر از تکنولوژی آموزشی زمانی امکان پذبر است که در مفاهیم درسی تجدید علمی اساسی به عمل آید نه اینکه مقدار صفحات کتابها کم
1شعاری نژاد علی اکبر، چرا تکنولوژی آموزشی؟ مجله رشد و تکنولوژی آموزشی، شماره2/1 سال تحصیلی 72-71
یا زیاد شود ، کارشناسان یا برنامه ریزان درسی و معلمان ناگزیرند بدانند کودکان و نوجوانان
امروز به چه مفاهیمی ، در علوم و متون مختلف نیاز دارند تا اموروز و فردا از زندگی مطلوبی برخوردارند .
7 – کشف وسایل ، روشها وتکنیک های آموزشی : معلم معتقد به آموزش و پرورش و لزوم استفاده از تکنولوژی آموزشی ناگزیر است پیوسته برای کشف وسایل ، روشها و تکنیک های آموزشی مؤثرتر بکوشد که این نیز طبعا چندان کار آسانی نیست .
8 – ساخت وسایل : این حقیقت را هرگز فراموش نکنیم که وسایل ماشینی امروز ابتدا به صورت کامل نبوده اند و بتدریج و با گذشت زمان به این صورت پیچیده و کامل درآمده اند . بنابراین ، هر معلم به خصوص در دوره ابتدایی و راهنمایی می تواند بعضی وسایل آموزشی ساده را شخصا درست کند و دانش آموزان نیز می توانند و حتی با اشتیاق می خواهند که او را در این امر یاری کنند . این مستلزم تلاش و وقت بیشتر در خارج از کلاس است . وزارت آموزش و پرورش می تواند با دادن امتیاز معلمان به کشف و ساخت وسایل آموزشی و استفاده از آنها تشویق کند .
9 – کاربرد وسایل آموزشی :کاربرد مؤثر تکنولوژی آموزشی مستلزم یادگیری و تمرین است که تشکیل کارگاه های ویژه معلمان در طول سال تحصیلی ( حتی در روزهای کار نه در تعطیلات ) می تواند مفید باشد و دکتر علی اکبرشعاری نژراد در انتها چنین نتیجه می گیرد که تکنولوژی آموزشی زمانی به مدارس ما راه خواهد یافت :
_ معلمان با آن آشنا شوند و آن را دریابند .
_ به تکنولوژی آموزشی و ضرورت استفاده از آن معتقد باشند .
_ به این اعتقاد عمل کنند زیرا عمل مظهر اعتقاد است .
حافظه باطنی ( 1372 ) تحقیقی پیرامون بررسی میزان استفاده از وسایل کمک آموزشی در مدارس استان آذربایجان شرقی انجام داده است . حاصل این تحقیق که زیر نظر شورای تحقیقات اداره کل آموزش و پرورش استان مذکورانجام گرفته به قرار زیر می باشد :
_ بالغ بر هشتاد درصد افراد گروه نمونه اظهار داشتند معلمینی که از تکنولوژی آموزشی در تدریس استفاده می کنند مورد تشویق مسؤلین بالا قرار نمی گیرند .
_ وسایل کارگاه ها و آزمایشگاهی موجود در مدارس استان متناسب با تعداد دانش آموزان نیست .
_ بسیاری از مدارس استان آذربایجان شرقی در تهیه وسایل کمک آموزشی با مشکلات مالی مواجه هستند .
_ بسیاری از مدارس استان آذربایجان شرقی فاقد کارگاه آزمایشگاه ، و کتابخانه بوده اند .
پرویز مشایخی ( 1372 ) در رساله تحقیقی کارشناسی ارشد خود که با همکاری اداره کل آموزش وپرورش استان مازندران در مورد عوامل بازدارنده استفاده از تکنولوژی آموزشی در فرایند بازدهی و یادگیری از دیدگاه معلمان ابتدایی انجام داده است به نتایج زیر دست یافته است :
_ فقدان امکانات فیزیکی مناسب و تجهیزات آموزشی موجب عدم استفاده از آنهان گردیده است .
_ بسیاری از آموزگاران با مفهوم جدید تکنولوژی آموزشی آشنایی ندارند .
_ بسیاری از آموزگاران به اهمیت تکنولوژی پی نبرده اند .
_ بسیاری از آموزگاران به دلیل سادگی اجرای روش سنتی برآن عادت کرده اند .
در تحقیقی که جمشید نظری(1372 ) با عنوان بررسی علل عدم تمایل معلمان به استفاده از وسایل کمک آموزشی زیر نظر شورای تحقیقات آموزش و پرورش استان کرمانشاه انجم شده به نتایج زیر دست یافته است .
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 109 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 61 |
مفهوم کلی هوش:
هوش یکی از مباحث اصلی و مهم در روانشناسی است. در تعریف آن (لغوی واصطلاحی)، گفته شده است «هوش یا هش در لغت به معنای فهم، شعور، درک، آگاهی، بیداری، بجا بودن حواس، متمایز کردن، زیرکی، زرنگی، عقل و خرد استعمال شده است. و اما بررسی مفهوم اصطلاحی هوش نشان میدهد که علیرغم تعاریف گوناگون و متنوع از آن، مراد چیزی جز تعبیر ادبی و تاریخی "جوهر دانایی" و یا "توانایی یادگیری" نیست. هرگاه فرد در حوزههای خاص از توانایی یادگیری فوق العاده باشد، اصطلاحا میگوییم وی فردی مستعد است و در آن زمینه از استعداد خاص برخوردار است» (کاظمی حقیقی، 1376 :1 ). ارائهی تعریفی جامع که بتواند تمامی ابعاد "هوش" را درنظر بگیرد مشکل است زیرا اصولاً هوش صفتی فرضی و مفهومی انتزاعی است که از روی عملکرد افراد قابل تشخیص است. واژهی هوش زیاد به کار می رود، ما پیوسته همنوعان خود، به خصوص کودکان را تیزهوش، یا کمهوش یا بیهوش مینامیم یا در فکر خود یکی از صفات را به آنان نسبت میدهیم، با این وجود اگر از ما بپرسند که هوش چیست؟ در پاسخ به زحمت میافتیم علت این است که اولا مسلم نیست که هوش به وجه مطلق وخاالص و به صورت استعداد مستقل وجود داشته باشد، ثانیا به فرض وجود داشتن، بتواند مستقیما و به روش عینی و علمی مورد مطالعه قرارگیرد( پیازه،1367). آلفرد بینه و سیمون که اولین آزمون هوش به نام آنهاست معتقد بودند «هوش یک قوهی ذهنی بنیادی است که تغییر یا فقدان آن بیشترین اهمیت را در زندگی علمی آدمی دارد. این قوهی ذهنی، همان قضاوت است که گاه از آن تحت عنوان عقل سلیم، عقل عملی، ابتکار و توانایی تطبیق باشرایط یاد میشود: درست قضاوت کردن، درست درک کردن و درست استدلال کردن و اینهاست فعالیتهای بنیادین هوش» (بینه و سیمون،1905،به نقل از هلیگارد،1380: 47و48). در سال 1916، ترمن شاخص مناسبی برای هوش ارایه داد که نحستین بار توسط روانشناس آلمانی؛ ویلیام اشترن(1838-1817) پیشنهاد شده بود. این شاخص هوشبهر نامیده میشود که در زبان انگیسی به «IQ» شهرت دارد و هوشبهر را به صورت نسبت سن ذهنی به سن زمانی بیان میکند (همان منبع).
1-2- عامل وراثت و محیط-تاثیر گذار برهوش:
« هم وراثت وهم محیط( فرصتهای یادگیری) عوامل تعیین کنندهی مهمی در توانایی (به فعلیت رساندن) هوش هستند. وراثت، دامنه یا حداقل و حداکثر هوش یک فرد را مشخص میکند، در حالی که محیط تعیین میکند فرد در کجای این دامنه باشد. برای مثال، وراثت مشخص میکند که هوشبهر یک فرد بین 80 تا 110 باشد، ولی اینکه فرد اکنون چه میزان بهره هوشی [هوشبهر] از این دامنه را دارد، محیط تعیین میکند. به عبارت دیگر، اگر این فرد در محیطی غنی و سرشار از محرک و تحریک بزرگ شده باشد، دارای بهرهی هوشی[هوشبهر]110 خواهد بود (از آن بیشتر نخواهد بود) و اگر در محیطی بسیار فقیر (از لحاظ محرکها و عواطف وغیره) هم بزرگ شدهباشد دارای بهرهی هوشی (هوشبهر) 80 خواهد بود (کمتر ازآن نخواهد بود). نکتهی حایز اهمیت آن است که اکثر ما متاسفانه به خاطر شرایط محیطی، ازآن حداقل دامنهی بهرهی هوشی [هوشبهر] که وراثت مشخص کرده، استفاده میکنیم» (بیابانگرد،1384 : 114و113). «یک کودک، به هنگام تولد، مقداری از توانائیهای لازم برای رشد ذهنی را داراست. اما اگر محیط مناسب نباشد این توانایی به فعل در نمیآید. امکان دارد که توانایی بالقوهی رشد ذهنی یک کودک در سطح پائینی باشد، در آن صورت هیچ محیطی نمی تواند ضریب هوشی بالایی را برای او فراهم آورد؛ بنابراین، توارث محدودیتی را بر این رشد ایجاد می کند. از طرف دیگر، اگر کودکی مغز بسیار مستعدی را به ارث ببرد، بهطوری که امکان کسب ضریب هوشی [هوش بهر] بسیار بالا برای او میسر باشد، اما در محیط متغیر [فقرارتباطی وادراکی و...] قرار گیرد درست همان حالت را خواهد داشت که مغز کاملی را به ارث نبرد» (گنجی،1371: 125).
1-3- هوش منطقی(هوشبهر) و سنجش آن:
«هرمن ابینگهاوس[1] روانشناس آلمانی، اولین بار هجاهای بیمعنی را اختراع کرد. این وسیله اجازه دادهاست تا حافظهی آزمودنی، ازطریق شمردن تعداد هجاهایی که مدتی بعد از حفظ کردن آنها را به خاطر میآورد، اندازهگیری شود. نفردوم، آلفرد بینه[2] روانشناس فرانسوی است (1905) که توانست تعدادی سوال و مسایل آسان تهیه کند و آنها را در اختیار کودکان قرار دهد و با مقایسه نتایج با یکدیگر، هوش [هوش بهر] آنها را اندازه بگیرد. مسائل مطرح شده در واقع بسیار ساده بود و با تجربههای روزمرهی کودکان ارتباط داشت وبه جرأت می توان گفت کارهایی که بعدها در این زمینه انجام گرفته، چیزی جز کاربرد فکر اولیه نبودهاست. انواع سؤالاتی که برای اندازهگیری هوش به کار می رود به این صورت می تواند باشد که مثلاً از کودک بپرسند؛ کبریت به چه درد می خورد؟ در چه ساعتی از روز خورشید در سمت مغرب است؟ مفهوم این ضرب المثل چیست؟ "انسانی که به دوزبان صحبت می کند به اندازهی دو نفر ارزش دارد". بینه چنین فرصتی را فراهم آورد و آن را آزمون هوشی نامیده است. او با اجرای تست خود توانسته است میانگین نتایج کودکان 3 ساله، 4 ساله، 5 ساله و... را پیدا کند. مثلاً زمانی که یک کودک 6 ساله امتیاز کودکان 5 ساله را کسب میکرد، بینه می دانست که او از نظر رشد ذهنی عقبماندگی دارد وسن عقلی او 5 سال است. یا اگر نمره او با میانگین نمرات کودکان 7 ساله یا 8 ساله مطابقت می کرد، مفهومش این بود که رشد ذهنی کودک نسبت به سن او پیشرسی دارد و دارای سن عقلی 7یا 8 سال است. مرحلهی بعدی در اندازهگیری هوش این است که ضریب هوشی[3] تعریف شود. این کار توسط ویلهم اشترن[4]روانشناس آلمانی انجام گرفت. اگر سن عقلی را به N.A و سن تقویمی را به C.A نشان دهیم، ضریب هوشی [هوش بهر] یک کودک به ترتیب زیر بدست خواهد آمد:
[1] Hermann ebbinghaus
[2] Alfred binet
[3] Intelligence quotient-IQ
[4] Wilhem stern
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 90 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 43 |
هرقلیطوس (هراکلیتوس)
وی از بزرگان حکمای باستان و از اهل افسیوس است. هرقلیطوس جهان را به رودی تشبیه میکند که همواره روان است و هر لحظه مانند لحظهی دیگر نیست. وی معتقد است که نسبت به هیچ چیز نمیتوان گفت میباشد بلکه باید گفت میشود و شدن نتیجهی کشمکش اضداد است؛ از اینروی هرقلیطوس جنگ در عالم را ضروری میداند و از طرفی معتقد است که باید حد تعادل و تناسب رعایت شود. یعنی به زعم هرقلیطوس عدالت، اعتدال است و بیعدالتی خروج از حد اعتدال. چنانکه به جدّ معتقد است اگر چیزی از حد اعتدال بیرون شد، عدل عالم او را به مقام خود بر میگرداند (فروغی، 1388).
2-1-1-2- سوفسطاییان
در یونان باستان انگیزۀ اصلی و اولیهای که موجب طرح مسالهی عدالت از جانب فلاسفهی مهم و مشهور آن سامان یعنی ، افلاطون و ارسطو شد، از موضع سوفسطاییان برمیخاست. مواضع سوفسطاییانی چون پروتاگوراس، آنتیفون و تراسیماخوس مجادلاتی برانگیخت که سرانجام موجب تنظیم نظری و فلسفی در خصوص عدالت از جانب فلاسفهی آن زمان شد ( بشیریه، 1382). دستگاههای فلسفی بزرگ پیش از نیمه دوم قرن پنجم با یک نهضت شکاکیت روبهرو شدند که بزرگترین شخصیت آن پروتاگوراس، بزرگ سوفسطاییان بود. لفظ سوفسطایی به کسی اطلاق میشد که امور خاصی را که برای زندگی عملی بهکار میآمد را به جوانان میآموخت و چون برای اینگونه آموزشها مدارس عمومی وجود نداشت، سوفسطاییان به کسانی درس میدادند که توانگر بودند. همین امر باعث شد که تمایل طبقاتی خاصی در آنها شکل بگیرد و اوضاع سیاسی آن زمان این امر را تشدید میکرد. در آتن و بسیاری از شهرهای یونان دموکراسی از لحاظ سیاسی باب شده بود اما عملاً کاری صورت نمیگرفت (راسل، 1390). موضع اصلی سوفسطاییان در خصوص عدالت این بود که آنچه معمولاً عادلانه یا ناعادلانه شمرده میشد، وافعیت عینی و خارجی ندارد بلکه نتیجه میثاقها و رسوم اجتماعی است. به عقیدهی سوفسطاییان هیچ شیوهی زندی خاصی همواره و در همهجا عادلانه و درست نیست و هیچ اصول عدالتی که مطلقاً و همواره معتبر باشد، وجود ندارد. برخی از سوفسطاییان افراطیتر نیز معتقد بودند که مفهوم عدالت تنها اطاعت از قوانین جاری جامعه است و چون قوانین جامعه در همه جا از جانب طبقهی حاکمه و به نفع آن طبقه وضع میشود، پس عدالت معنایی جز حفظ منافع اقویا ندارد. تراسیماخوس در همین زمینه اینگونه استدلال میکرد که عدالت صرفاً همان منفعت حکام و توانگران است و قانون نیز بیانگر منافع قانونگذار میباشد. بدین صورت سوفسطاییان هرگونه ملاک و معیار عینی و مطلق برای تمییز اعمال عادلانه را نفی میکردند. در واکنش به چنین مواضعی فلاسفهی یونان به عرضهی نظریاتی در باب عدالت پرداختند که در ذیل شرح خواهیم داد (بشیریه، 1382).
2-1-2- سقراط
سقراط به وضوح به عدالت اشاره میکند و به عقیدهی وی یکی از فضایل پنجگانه عدالت است. به زعم سقراط هرگاه علم به قواعدی که حاکم به روابط مردم بر یکدیگر میباشد منظور گردد، عدالت است (فروغی، 1388). با مطالعهی احوال سقراط متوجه میشویم که وی معتقد به گماردن افراد در جایگاه مخصوص خودشان است و منظور از عدالت در نزد سقراط نیز همین است؛ آنجا که گزنفون در خاطرات خود از سقراط مینویسد سقراط همواره سرگرم این مسیله بود که افراد با کفایت را به قدرت برساند و با سوالهایی از قبیل اینکه اگر من بخواهم کفشم را تعمیر کنم چهکسی را باید بدین کار گمارم؟ ذهن افراد را متوجه این موضوع میکرد که در جامعه باید هر فردی در هر موقعیتی که قرار میگیرد از شایستگی، توانایی و مهارتهای کافی برخوردار باشد (راسل، 1390). به طور خلاصه سقراط بر خلاف سوفسطاییان که اساس متافیزیکی اخلاق را سست کرده بودند در پی آن بود که مبانی اخلاق و عدالت را از نو بر اساس طبیعت استوار کند از اینرو معتقد بود که خیر، فضیلت و عدالت نه به این دلیل خوب است که خدایان آن را تعیین کردهاند بلکه چون فینفسه و ذاتاُ خوب است خدایان آن را پسندیده کردهاند (بشیریه، 1382).
2-1-3- افلاطون
افلاطون نیز همانند استاد خود سقراط هم معیار و عینیت عدالت و فضیلت را میپذیرفت و هم رابطهی میان معرفت به عدالت و عادلانه زیستن را قبول داشت (همان). از نظر افلاطون ثمرهی حکمت، عدالت است و هر امری از امور عالم چه مادی باشد و چه معنوی، از راه حواس درک نمیشود بلکه اصل و حقیقتی دارند که به خودی خود و به ذات خویش وجود دارند مثلاً عدالت مستقلاً و مطلقاً عدالت است (فروغی، 1388). افلاطون در استدلال خود شرط عمل عادلانه را شناخت مثال یا صورت کلی عدالت در ورای همهی اعمال عادلانهی جزیی میداند که همگی در آن مثال کلی مشترکاند. مثال اصلی عدالت در فلسفهی افلاطون، اعتدال است. وی همچنین معتقد است که جامعه نیز مانند فرد سه نیاز اصلی دارد: بقا، دفاع و رهبری و ایجاد تعادل میان این سه در مدینه فاضله به معنای عدالت اجتماعی است (بشیریه، 1382).
2-1-4- ارسطو
دیدگاه ارسطو دربارهی عدالت متاثر از نظریهی کلی او دربارهی ماهیت سلسله مراتبی جهان بود. عقل و حیات از دیدگاه ارسطو عالیترین مرتبه در سلسله مراتب وجود است و امور دیگر در مراتب پایین و دستنشاندهی عقلند؛ از اینرو در نزد ارسطو وضع بردگی وضعی عادلانه بود زیرا بربرها که به بردگی گرفته میشدند از نظر عقل به پای یونانیان نمیرسیدند، همین حکم در مورد زنان نسبت به مردان از نظر ارسطو صادق بود. بهطور کلی به نظر ارسطو چون موجودات از لحاظ توانایی و شایستگی متفاوتاند، از اینرو عدالت در آن است که با هریک چنانکه استحقاق دارند رفتار شود. به عقیدهی وی رفتار نابرابر با افراد نابرابر از حیث موضوع نابرابری آنها عمل عادلانه و عدالت است و همچنین رفتار برابر با افراد برابر از حیث موضوع برابری لازمهی رعایت عدالت است (همان). از نظر ارسطو عدالت و دادگری به یک اعتبار شامل همهی فضایل است چراکه هر کس مرتکب یکی از رذایل شود ظلم کرده و عدالت را به زیر پا نهاده است مخصوصاً در مواردی که دیگران نیز دخالت داشته باشند. به عقیدهی ارسطو دو نوع عدالت وجود دارد یکی عدالت توزیعی و دیگری عدالت معاملهای. عدالت به معنای خاص در دیدگاه ارسطو عبارت است از برابرداشتن اشخاص و دادن حق هرکس به او اما برابرداشتن همیشه به این معنا نیست که همه به یک اندازه سهم ببرند بلکه تناسب باید رعایت شود و این همان عدالت توزیعی است. در نوع دیگر، عدالت در مقام صحیح معامله و رفتار با مردم است که باید برابری رعایت شود و این عدالت معاملهای است (فروغی، 1388). در نتیجه توزیع داراییها در هر جامعهای باید بر حسب شایستگی و استحقاق صورت بگیرد. کسانی که شایسته و مستحق سهمهای برابرند باید سهم برابر دریافت کنند و بالعکس (بشیریه، 1382). در فرضیهی جمهوری و دموکراسی عقیدهی افلاطون این است که دولت مجموعهای از افراد آزاد و متساوی است؛ ازاینرو حکومت باید متعلق به مردم و عموم باشد. وی همچنین معتقد است که همه باید در اتخاذ تصمیمات مشارکت داشته باشند و امور باید با رای اکثریت اجرا شود. برای حفظ آزادی و برابری و داد نباید میان مردم از لحاظ تحوّل و تعقل تفاوت بسیاری باشد؛ ازاینرو در تقسیمبندی حکومت از نظر ارسطو، خیر و صلاح جماعت باید درنظر گرفته شود و کارها باید به دست کاردان اداره شود، قدرت محدود باشد و قانون نیز حکمفرما باشد (فروغی، 1388).
2-1-5- رواقیون
رواقیون در مقابل آموزههای ارسطویی، اندیشهی برابری انسانها و بهرهمندی آنها از قوهی تعقل را مطرح کردند و از این جهت به نظر آنان شرط اولیهی اجرای عدالت درنظرگرفتن برابری اساسی همهی آدمیان بود (بشیریه، 1382). در واقع رواقیون برای اقوام و ملل، اختلافی قایل نبودند و همهی افراد را متساوی میدانستند و از این جهت که همه، فرزند جهان هستند به همین علت هم برده گرفتن را جایز نمیشمردند (فروغی، 1388). مارکوس اورلیوس امپراطور رواقی مرامِ روم معتقد بود که آدمیان در قوه عقل مشترکاند ازاینرو این اشتراک آنان را شهروندان مملکت واحدی ساخته است که رواقیون براساس همین قوهی عقل مشترک، قانون اخلاقی عام و جهانشمولی داشتند که همگان میتوانستند آن را به قوهی عقل خود دریابند و قواعد عدالت از همین قانون اخلاقی عام استنتاج میشد (بشیریه، 1382).
رواقیون معتقد بودند که همه آدمیزادگان به طور یکسان کمال پذیرند و میانشان هیچگونه امتیاز نظری وجود ندارد اما تنها فرزانگان از این حقیقت آگاهاند وهم فرزانگان هستند که خود را شهروندان جهان می دانند (کناریزاده، 1385).
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 112 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 55 |
مقدمه
بینایی به فرد اجازه میدهد که به کشف محیط بپردازد و با اشیا و افراد گوناگون تعامل برقرار کند. این اکتشافها و تعاملهای اجتماعی، عناصر مهمی برای رشد فردی و اجتماعی فرد محسوب میشوند. بینایی به فرد کمک میکند تا از طریق فراهم آوردن انگیزه برای حرکت، به افراد و اشیا مورد علاقه و محیط دسترسی پیدا کند. به طور خلاصه میتوان گفت که فقدان بینایی مانعی برای ادراک، یادگیری و سازماندهی محیط از سوی افراد است؛ زیرا فقدان بینایی فرد را از دسترسی کافی به افراد دیگر و اشیایی که در محیط وجود دارند باز میدارد. بینایی آنچنان اهمیتی در تحول فرد دارد که حتی آسیب بینایی خفیف نیز اثر مخربی بر مهارتهای بینایی- ادراکی و حرکتی- بیانی او دارد (دو گروتی و موران[1]، 1982، به نقل از امیری مجد، 1382). نابینایی شایعترین معلولیت حسی است. بدون بینایی درک فرداز دنیای اطرافش متفاوت خواهد بود وهمین امر میتواند به مشکلات عاطفی و اجتماعی مانند عدم سازگاری، عدم فعالیت، فقدان علاقه به دیگران، افسردگی وخودپنداره پایین در فرد منجر شود. معلولیت نابینایی فرد را در شرایط بحرانی بسیارشدیدی قرارمیدهد و او را از فردی مستقل به فردی وابسته مبدل میسازد. نابینایی بامحدود و دگرگون کردن دامنه تجربههای فرد نابینا، کاهش توانایی حرکت به اطراف وکاهش میزان کنترل محیط وارتباط باآن، رشد شناختی و عاطفی آنهارا تحت تأثیر قرار میدهد، بنابراین فقدان فرصت برای تجربه کامل محیط، میتواند رشد شخصی و اجتماعی فرد نابینا را با کاستیهایی روبه رو کند و به احساس بیکفایتی، وابستگی، عزت نفس پایین و در نهایت منجر به سازگاری اجتماعی، عاطفی و آموزشی کمتری گردد (ملکی تبار و همکاران، 1390).
فرد برای دسترسی به محیط به سه عامل نیاز دارد: اول علاقه فعال به محیط، دوم آمادگی زیستی و در آخر هم محیط قابل دسترس، افرادی که مبتلا به آسیب بینایی هستند، در ارتباط با این سه عامل موانع عمدهای را جلوی روی خود میبینند که مانع از دستیابی آسان آنها به محیط میشود. برخی از این مشکلات آسیب بینایی عبارتاند از: کمبود تحرک، ضعف ارتباطی، ضعف در پیشرفت اطلاعات، فقدان ادراک بینایی خوشایند، کمبود تفریح، کار و فرصتهای شغلی، فقدان احساس امنیت مالی، وابستگی فردی و اجتماعی و. . . (شان[2]، 1999، به نقل از شریفی درآمدی، 1380).
2-2-2 تعریف و طبقهبندی نقص بینایی
سه نمونه از رایجترین تعاریفی که در این زمینه ارائه شده است عبارتند از تعریف قانونی[3]، تعریف آموزشی[4] و تعریف سازمان بهداشت جهانی
الف- تعریف قانونی
تعریف قانونی (پزشکی) این تعریف در سال 1934 توسط انجمن پزشکی آمریکا ارائه گردید و از آن پس مورد قبول بنیاد آمریکایی نابینایان قرارگرفت. این تعریف در برگیرنده ارزیابیهایی از تیزی دیداری و میدان دید است و به قصد تعیین شرایط و مزایای قانونی موجود برای افراد نابینا مورد استفاده قرار میگیرد. انجمن روان پزشکی آمریکا این تعاریف را در سال 1934 ارایه کرده است و هنوز هم مورد قبول است. فرد نابینای قانونی به کسی گفته میشود که تیزبینی او در چشم بهتر، حتی با استفاده از وسایل کمکی مثل عینک، 200/20 یا کمتر باشد. یا کسی که مقدار دیدش آنقدر محدود است که وسیعترین قطر آن نتواند فاصله زاویهای که بیشتر از 20 درجه است را فرا گیرد. منظور از تیزبینی 200/20 این است که شخص در فاصله 20 پای چیزی را میبیند که یک فرد با دید عادی آن را در فاصله 200 پایی تشخیص میدهد و منظور از محدود بودن میدان دید این است که شخص ممکن است در میدان مرکزی دید دارای قدرت 200/20 بوده اما دید خارجی او بشدت محدود باشد. فرد نیمه بینا از نظر قانونی کسی است که تیزبینی او در چشم بهتر و با وسایل کمک بینایی از 70/20 کمتر و از 200/20 بیشتر است. منظور از میزان بینایی 70/20 آن است که آنچه را یک فرد سالم از فاصله 70 پایی میبیند، فرد کمبینا میتواند از فاصله 20 پایی تشخیص دهد (انجمن پزشکی آمریکا، 2004).
اسکات و ولف (1998) در تعریف نابینای قانونی متذکر میشود که اکثر افراد نابینای قانونی از یک دید با درجات مختلفی برخوردار هستند. همچنین اشاره میکند که در محدوده نابینایی قانونی شرایط و متغیرهای بیشماری وجود دارند، که سبب میشود یک فرد بتواند کمتر یا بیشتر از 20/200 ببیند. به بیان دیگر از نابینایی مطلق تا کم بینایی که بتواند از طریق عینک اصلاح گردد را شامل میشود (شریفی درآمدی، 1380).
ب- تعریف آموزشی
از نظر آموزشی به کسی نابینا گفته میشود که با امکانات و روشهای مرسوم در آموزش و پرورش نتواند به اهداف آموزشی برسد و برای رسیدن به اهداف آموزشی باید از امکانات و روشهای خاصی استفاده کند. مثلاً استفاده از خطوط برجسته (بریل) و لوازم مربوط به آن، قلم بینایی، لوح ریاضی و غیره (نامنی، 1363).
ج- نابینا از نظر سازمان بهداشت جهانی[5]
کسانی که دید آنها 6/60 باشد، یعنی آنچه را که یک فرد در یک فاصله 60 متری میببیند فرد نابینا در فاصله 6 متری ببیند نابینا گفته میشود (نامنی، 1363).
کریمی درمنی (1385)، آسیب دیدگان بینایی را به چهاردسته نابینایی مطلق، نابینا، نیمه بینا و دیربینا تقسیم کرده است: نابینای مطلق کسی است که هیچ گونه دیدی ندارد و حتی نور نیز برای وی قابل رؤیت نیست. فرد نابینا کسی است که قدرت بینایی وی، پس از حداکثر ترمیم، برابر با 200/2 است (دید نرمال 20/20 است)، به عبارت دیگر آنچه را که با چشم عادی میتوان در 200 قدمی (یا حدود 70 متری) دید، فرد نابینا تنها قادر است در20 قدمی (یا حدود 7 متری) و یا نزدیکتر ببیند.
نیمه بینا به فردی اطلاق میگردد که قدرت بینایی در چشم برتر و با استفاده از وسایل کمک بینایی از 20/20 بیشتر و از 70/ 20 کمتر است و با استفاده از ذره بین و خطوط درشت و نظایر آن به مطالعه و آموزش میپردازد.
دیربینا به فردی اطلاق میشود که با توجه به نقصی که در بینایی اش وجود دارد از باقیمانده بینایی اش با استفاده از وسایل کمک بینایی، استفاده نسبی مینماید. بدیهی است قدرت دید او از 70/ 20 بیشتر است (کریمی درمنی، 1385).
باراگا (1976) کودکانی را نابینا میداند که فقط توانایی ادراک نور را دارند و لذا برای آموزش خواندن باید از خط بریل یا روشهای مشابه بدون استفاده از حس بینایی بهره گیرند. او کودکانی را کم بینا میداند که در تشخیص اشیایی که با فاصله از آنها قرار دارند دچار مشکل هستند، اما در تشخیص اشیا با مواردی که در فاصلههای کمتری از 60 سانتی متر میباشد مشکل چندانی ندارند. باراگا نوع سومی از این کودکان را تحت عنوان کودکان با اختلال در میدان دید اضافه میکند. این گروه در میدان دید خویش نقاط کوری دارند که اگر چیزی در این نقاط قرار گیرند، برای آنها قابل رویت نمیباشند. در هر صورت نقص بینایی، معلولیتی را سبب میشود که یادگیری را برای فرد دشوار میسازد (باراگا، 1976، به نقل از نادری، 1386).
2-2-3 علل نقص بینایی
بیشتر مشکلات بینایی از بد شکلی و بدکاری چشمناشی میشود. بیشتر اختلالهای بینایی در کودکان سنین مدرسه در نتیجه حوادثی هستند که قبل از تولد یا حین تولد یا بلافاصله بعد از تولد روی میدهند. هاتفیلد[6] (1963، به نقل از رنجبر، 1384) یک طبقهبندی کلی و مختصر از اختلالهای بینایی به عنوان سببشناسی معرفی میکند:
1- مشکلات انکساری: شامل نزدیک بینی، دور بینی، آستیگماتیسم یا تاربینی.
2- ناهنجاریهای عدسی: شامل انحراف عدسی، آب مروارید یا کدر شدن عدسی، فیبروپلازی یا سخت شدن بافت پشت عدسی.
3- نقایص شکبیه: شامل پیدایش رنگدانه و تحلیل شبکیه و آسیب شبکیه ناشی از دیابت و مشکلات کنترل عضله: شامل لوچی، نیستاگموس، تنبلی چشم.
4- سایر ناهنجاریها: شامل آب سیاه، ضربه، اختلال در دید یا کوررنگی (رنجبر، 1384). کم بینایی و نابینایی دارای عللی است که در زیر به آنها اشاره میشود:
1- عوامل مادرزادی: این نوع آسیب از بدو تولد با کودک است ضربه جنین یا نوزاد در حین تولد، بیماریهای مادر به هنگام بارداری و یا عوامل ژنتیکی از عوامل ایجادکننده کم بینایی و نابینایی است.
2- عوامل ژنتیکی وراثتی: این نوع از آسیب تحت تأثیر یک ژن نهفته بوجود میآید. مانند، نارساییهای انکسار نور (نزدیک بینی، [7] دوربینی[8]، تاربینی[9]).
3- عوامل محیطی که خود به دو دسته تقسیم میشود:
شامل بیماریهای عفونی (مننژیت)، آسیب مغزی، بیماریهای چشمی (کاتاراکت یا آب مروارید، گلکوم یا آب سیاه، تراخم) (کریمی درمنی، 1385)، بیماریهای ناشی از فقدان ویتامین A، ناهنجاریهای بینایی که به علت آبله، مخملک، مسمومیت الکلی، ضربه و تصادف پیش میآید میشود (افروز، 1382).
2-2-4 نحوه برخورد فرد نابینا با نقص بینایی
در زمینه پذیرش و عدم پذیرش واقعیت نابینایی دو گروه وجود دارند:
1- آنها که واقع بینانه با نابینایی خود برخورد میکنند. آینده نگر، مستقل و پر تحرک هستند و نابینایی را مشکلی جدی تلقی نمیکنند. آنها با یک سلسله تعدیلها، تطابقها و تحمل ناملایمات، صبورانه خود را با دنیای نابینایی سازش میدهند و زندگی کاملاً طبیعی را طی میکنند. دارای خود کفایی جسمانی، اعتماد به نفس، استقلال مالی و موقعیت اجتماعی میباشند.
2- آنهایی که توانایی سازگاری با نابینایی خود را ندارند ونمیتوانند برای هموار ساختن عوارض و عواقب معلولیت خود چارهای بیندیشند و به مرور زمان به اشخاص بیکار و متکی و بلاتکلیف تبدیل میشوند که نه تنها به حیثیت فرد، بلکه به حیثیت روانی و اجتماعی سایر افراد نابینا نیز صدمه میزنند. اراده، امید و انگیزه ندارند واصولاً معلولیت خود را درک نمیکنند. برخی از آنها قوه تصمیمگیری و تعیین مسیر و حرکت سازنده را ندارند و تحت فشارهای روانی بسیار شدیدی هستند. وجه اشتراکی که در بین نابینایان کمتحرک و افسرده و نا امید دیده میشود نداشتن انگیزه و هدف است. آنها از چهار خلصت خودکفایی جسمانی، اعتماد به نفس، استقلال مالی و موقعیت اجتماعی برخوردار نمیباشند. آنها نه تنها بار نابینایی و محدودیتها و وابستگیناشی از آن را به دوش میکشند، بلکه احساسات راکد و منفی نسبت به شخصیت خود دارند و وجود خود را بیهوده و باطل میپندارند (مستعلمی و همکاران، 1384).
2-2-5 نکات ضروری در آموزش نابینایان
از جمله نکات مورد توجه در برنامهریزی آموزشی نابینایان بدین قرار است:
1- توجه کامل به تفاوتهای فردی: در کلاس و آموزش انفرادی با در نظر گرفتن نارسایی بینایی، سن وقوع نقص بینایی، سوابق و وضعیت خانوادگی و وضعیت خانوادگی تفاوتهای هوشی و ویژگیهای فردی همه بیانگرآن است که معلم ویژه دانشآموزان نابینا میبایست در کلاس درس به آموزش انفرادی توجه کامل داشته باشد بنابراین بهتر است تعداد دانشآموزان در هر کلاس 6 تا 8 نفر باشد.
2- تدارک اشیاء و وسایل ملموس در برنامههای آموزشی: افراد نابینا اطلاعات دانش خود را از طریق شنیداری و لمس کردن کسب مینمایند. لذا ضروری است که به هنگام آموزش حتی الامکان وسایلی که قابل لمس کردن میباشد در اختیار دانشآموزان نابینا قرار بگیرد.
3- توجه به کلیت و جامعیت برنامههای آموزشی: معلم در جهت آشنا نمودن دانشآموزان نابینا با وسایل و واقعیتهای محیط خارج لازم است در تدارک برنامههای آموزشی به تجارت همانند و یکپارچهی رابطه امور نسبت به یکدیگر، توجه کامل داشته باشد. به عنوان مثال به جای صحبت از یک اداره واحد، از مجموعه واحدهای یک شهر صحبت کند و یا به جای بحث روی یک واحد کامل از یک جز از آن واحد به طور کل بحث نماید و به عبارت دیگر به یکپارچگی و کلیت موضوع کاملاً توجه نماید. این روش در وسعت حوزه فعالیت و تداعی ذهنی نابینا بسیار مؤثر است.
4- ایجاد محرکها و انگیزههای فوق العاده والدین در منزل و معلم در کلاس درس میبایست برای حرکت و فعالیتهای مختلف ذهنی و بدنی کودک نابینا انگیزهها و محرکاتی فراهم کنند تا زمینه خود جوش و فعالیت لازم در کودک ایجاد گردد و باید توجه داشت که کودک نابینا در خانه برای شیء خاصی دست و پا نزده و از خود جنب و جوش حرکتی نشان نمیدهد. زیرا که شی ای خاص توجه او را جلب نمیکند، لذا عدم ایجاد انگیزه و تحریکات کافی در کودک نابینا به دلیل ضعف فعالیتهای مطلوب ذهنی و همچنین نقصان تحریکات جسمی لازم میگردد و این از موجبات اصلی فقر فرهنگی در کودکان نابیناست (افروز، 1382).
[1]- Dogeroty & Moran
[2]- Chan
[3]- Legal definition
[4]- Educational definition
[5]- World Health Organization
[6]- Hafilde
[7]- Myopla
[8]- Hypcrpia
[9]- Astigmatism
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 167 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 95 |
مقدمه ای بر روانشناسی ورزش
بیدل و موتری (1991) ورزش و تمرین را عناصر یا زیر مولفه های فعالیت جسمانی می دانند . دوبرت (2002) اشاره می کند که با وجود اینکه روان شناسان به پیشگیری از بیماری و توانبخشی با توسل به افزایش اموری مثل فعالیت جسمانی و ورزش می پردازند، پژوهش ها و مهارت های مداخله ای آموخته شده در این موقعیت ها در حال حاضر در عملکرد ورزشی مورد استفاده قرار می گیرند. هیز (1999)اظهار می دارد که با وجود تفاوت معانی ورزش و ورزش کردن ، این دو حیطه به هم مرتبطند و تاثیرات ورزش کردن معمولا در حوزه روان شناسی ورزش مورد ملاحظه واقع می شود. روان شناسی ورزش[1] بر اثرات عوامل روان شناختی بر رفتار ورزشی متمرکز می شود، در حالی که روان شناسی ورزش کردن[2] با اثراتی که ورزش و ورزش کردن بر رفتار روان شناختی دارد سروکار پیدا می کند. هیز اظهار می دارد که " روانشناسی ورزش کردن به رابطه بدن و ذهن توجه می کند، درحالی که روان شناسی ورزش به رابطه ذهن و بدن می پردازد". گوین و اسپنس (1995) از تمرین به عنوان یک فعالیت تفریحی نام می برند (در مقابل فعالیت جسمانی حرفه ای) که با یک هدف بیرونی خاص مثل بهبود تناسب اندام، عملکرد جسمانی یا سلامتی انجام می شود. درک هدف از فعالیت در تعیین اینکه چه فعالیتی ورزش است و چه فعالیتی ورزش نیست اهمیت دارد. در عوض، کاسپرسون[3]، پاول و کرستینسن (1985) اشاره کرده اند که فعالیت جسمانی می تواند جزئی از تفریح یا فعالیت های کاری باشد. گوین، لوسک و ریچارد[4] (2001) چهار پارامتر فعالیت جسمانی را توصیف کرده اند:: نوع، فراوانی، شدت و مدت. نوع، نشانگر سیستم های جسمانی است که در فعالیت های خاص مثل ایروبیک، حرکات کششی، حرکات مقاومتی و انعطاف پذیری به کار می رود. فراوانی با توجه به میزان فعالیت به کارگرفته شده در یک دوره زمانی شناسایی می شود. شدت، بار تحمیلی را توصیف می کند که بر اثر فعالیت بر سیستم فیزیولوژیکی وارد می شود. مدت، دلالت بر مدت زمان یک فعالیت خاص دارد. تناسب جسمانی به عملکرد فیزیولوژیکی و توصیف نگرش های ما اشاره دارد که بر توانایی ما برای انجام فعالیت جسمانی اثر می گذارد . اشکال مختلف تناسب جسمانی معرفی شده است (کاپلان ، سالیس و پاترسون، 1993). این فعالیت ها شامل تحمل قلبی ریوی، تحمل عضلانی، نیرومندی عضلات، ترکیب بدن و انعطاف پذیری است.
وان (1997) ورزش را " فعالیت هایی در نظر می گیردکه شامل قدرت و مهارت، رقابت و راهبرد و یا شانس می شوند و برای شادی، رضایت و منافع شخصی شرکت کنندگان یا دیگران (مثل درآمد)، ( برای مثال، تماشاگران) انجام می شود و شامل ورزش های ساختار یافته یا تفریحی و نیز ورزش به صورت سرگرمی است".
سلامت روانی سه بعد هیجانی،اجتماعی و روان شناختی را شامل می گردد. سلامت هیجانی، رضایت از زندگی ، خوشبینی و امیدواری ، اعتماد به نفس، تسلط و حس کنترل ، داشتن هدف در زندگی ، احساس تعلق و حمایت شخصی از مهمترین جنبه های آن هستند( وایت لو[5] و همکاران،2008). شناخت در حال رشدی وجود دارد که از نظر جسمی فعال بودن با بهبود سلامت روانی مثل ارتقاء بهداشت روانی و پیشگیری از رشد مشکلات سلامت روانی مرتبط می شود. بعلاوه ، فعالیت جسمانی نشانه های بیماری های روانی مختلف را بهبود می دهد. منافع روان شناختی فعالیت جسمانی در پشینه تجربی و غیرتجربی به طور گسترده ای مورد توجه قرار گرفته است.(به نقل از نصری1389)
اثرات ورزش بر فیزیولوژی و روان:
تحقیقات بسیاری نشان داده است که در جریان فعالیتهای ورزشی شدید میزان ترشح اندورفینها افزایش مییابد و به همین دلیل ورزشکاران پس از انجام تمرینات احساس لذت و آرامش خاصی میکنند. با توجه به شباهت بین اندورفینها و ترکیبات افیونی، ورزش کردن میتواند جایگزین سوء مصرف مواد مخدر در معتادان شود(وایت لو، 2008).
در نتیجه تمرینات ورزشی مدام، میزان جریان خون در مغز افزایش مییابد. افزایش جریان موجب اکسیژن رسانی و تغذیه بهتر نرونهای مغز شده و از تنگ شدن عروق مغز جلوگیری میکند. این تاثیرات خود موجب پیشگیری از فراموشی و زوال توانمندیهای ذهنی در سالمندی میشود. تمرینات ورزشی همچنین موجب آزادسازی نوعی فاکتور رشد به نام [6]B.D.N.F میشود که میتواند نرونها را در مقابل آسیب و صدمه مقاوم نموده و از بروز بیماریهای آلزایمر و پارکینسون تا حدود زیادی جلوگیری کند(توکویاما، 2000).
پژوهشگران همچنین دریافتند که سالمندانی که در یک برنامه تمرینی قدرتی و انعطافی به مدت یک ساعت سه بار در هفته و در طول 4 ماه شرکت کردند عملکردشان در اجرای آزمونهای حافظه، بهبود یافت. اگر چه این گونه بهبود حافظه بیشتر در سالمندانی که تمرینات هوازی انجام میدهند رخ میدهد، اما تحقیقات بیشتر نشان داده است که هیچ تمرین ورزشی نسبت به تمرینات ورزشی دیگر از لحاظ تاثیر بر حافظه برتری ندارد. به عبارت دیگر بین ورزشهای مختلف از حیث تاثیر بر حافظه تفاوت معنی داری مشاهده نمیشود(لوریان، 2001).
در تحقیقی دیگر، سالمندانی که به تازگی بازنشسته شده بودند و زندگی کم تحرکی را آغاز کرده بودند، در طول 4 سال توسط آزمونهای شناختی گوناگون مورد بررسی قرار گرفتند. نتایج بررسیها، نشان داد که توانمندیهای شناختی این سالمندان از زمان بازنشستگی تا 4 سال بعد از آن به طور فزایندهای کاهش مییابد. از سوی دیگر، سالمندانی که پس از بازنشستگی در تمرینات منظم از قبیل راهپیمایی، آهسته دویدن، دوچرخهسواری و حرکات موزون شرکت داشتند در نمرات آزمونهای شناختی آنها در طول 4 سال کاهشی صورت نگرفته بود (لوریان، 2001).
پژوهشگران معتقدند که ممکن است فرآیندهای مشابهی در مغز انسان وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، تمرینات ورزشی ممکن است موجب تقویت ساختار هیپوکامپ در انسان شوند. آی وی(2001) معتقد است که تمرینات ورزشی برای سلامت جسم و روان، به یک اندازه، ضرورت دارد. کشف هیجان انگیزی که صورت گرفته این است که تمرینات ورزشی علاوه بر افزایش جریان خون در مغز، میزان تولید مولکول BDNF را هم افزایش میدهند. این مولکول همچنین میتواند از تباهی سلولها در اثر بیماریهای آلزایمر و پارکینسون جلوگیری کند.
بر طبق نتایج آزمایشهایی که اخیراً در رابطه با تاثیر ورزش بر حافظه انجام شده، افزایش میزان تولید BDNFمیتواند بر یادگیری و حافظه تاثیر مثبت داشته باشد. بنابراین در نتیجه تمرینات ورزشی، میزان جریان خون در مغز، تعداد سلولهای مغز در ناحیه هیپوکامپ و ترشح مولکولهای حفاظتی مانند BDNF افزایش مییابد. مجموعه این فرآیندها میتواند موجب بهبود حافظه و به تعویق انداختن بیماری آلزایمر شوند. همچنین انجام تمرینات ورزشی میتواند کاهش توانمندیهای شناختی را که در اثر سالمندی حادث میشود به تاخیر اندازد. تمرینات ورزشی با افزایش رشد سلولهای عصبی و گسترده شدن ارتباطات بین سلولی که برای یادگیری و حافظه ضرورت دارد میتواند مغز را جوان و فعال نگهدارند(فی زینگ، 2012).
تاثیرات تمرین بر سلولهای عصبی ناشی از افزایش جریان خون در مغز است که منجر به آزاد شدن فاکتورهای رشد میشود و میتواند از سکته مغزی پیشگیری نماید. از سوی دیگر تمرینات ورزشی میتواند مانند برخی ترکیبات دارویی، موجب آزادسازی سروتونین، نوراپی نفرین و دوپامین شود.
بر طبق یافتههای انجمن علم عصبنگر آمریکا که بر اساس آزمایش بر روی موشها بدست آمدهاند، تمرینات ورزشی میتواند در بهبود طیف وسیعی از بیماریها موثر باشد. ظاهراً بهبود بسیاری از بیماریهای دستگاه عصبی بر اثر تکثیر مجدد سلولهای مغز صورت میگیرد. قبلاً تصور میشد که مغز، ساخت سلولهای جدید را خیلی زود در جریان رشد متوقف میکند، اما در سالهای اخیر پژوهشگران شواهد روشنی یافتهاند که نشان میدهد مغز به تولید سلولهای جدید در طول حیات خود ادامه میدهد البته حتی بدون رشد نرونهای جدید هم ممکن است ساختار مغز به دو طریق تغییر کند، زیرا سلولهای گلیا که در تغذیه نرونها و دفع مواد زاید و سمی نقش دارند میتوانند تکثیر شوند و انشعابات دندریتی نرونها هم میتواند رشد کرده و افزایش یابد. (کالات، 1375).
تمرینات ورزشی موجب تکثیر سلولهای مغز بویژه در ناحیه هیپوکامپ میشود. این ساختار در انتقال اطلاعات از حافظه کوتاه مدت به بلند مدت دخالت دارد. در آزمایشهایش که بر روی موشها انجام گرفت معلوم گردید که موشهایی که بر روی چرخگردان، مسافتی معادل 4 تا 6 مایل در روز میدویدند، تعداد نرونهای هیپوکامپ در مغزشان شدیداً افزایش مییافت. اما موشهایی که از دویدن محروم بودند در مغزشان تغییری مشاهده نشد. موشهای دونده همچنین، در یادگیری ماز (مسیر پر پیچ و خم)، مهارت بیشتری از خود نشان میدادند. جالب این است که حتی موشهای دونده، از تیرهای از موشها انتخاب میشدند که بطور ارثی در یادگیری ضعیف بودند ولی باز هم دویدن توان یادگیری آنها را افزایش میداد. همچنین مشاهده گردید که دویدن از افت عملکرد ناشی از سالمندی در یادگیری پیشگیری میکند. (یافه،2001).
ظاهراً مطلوب یا نامطلوب بودن تمرینات، برای آزمودنی میتواند در میزان تاثیر آنها بر مغز نقش عمدهای داشته باشد. وقتی گروهی از موشها به جای دویدن، به شنا کردن پرداختند هیچ گونه تغییری در توانایی یادگیری و حافظه آنها مشاهده نگردید. شاید از آنجایی که جوندگان به شنا کردن علاقهای ندارند، فشار روانی ناشی از شنای اجباری مانع از هر گونه تغییر مفیدی در مغز موشها و توانایی یادگیری و حافظه آنان شده بود.(یافه، 2001).
[1]- Sport psychology
[2]- exercise psychology
[3]-Casperson , Paul & Christenson
[4]- Levesque & Richard
[5] -Whitelaw
[6]-Brain-derived neurotrophic factor