دسته بندی | اقتصاد |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 82 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 133 |
مقاله بررسی جهانی شدن اقتصاد در 133 صفحه ورد قابل ویرایش
اقتصادی جهانی؟
گر چه بحث دربارة جهانی شدن اقتصادی نوشته های حجیمی پدید آورده، موضوعات مورد مناقشه حول محور چهار سؤال بنیادین، دسته بندی می شوند. این چهار سؤال به طور ساده عبارتند از:
· آیا اقتصادی جهانی واحدی در حال پدید آمدن است؟
· شکل جدید سرمایه داری، که ناشی از «انقلاب صنعتی سوم» است، تا چه حد در حال به دست گرفتن زمان کرة زمین است؟
· جهانی شدن اقتصادی تا چه حد تابع حکومت ملی و بین المللی مناسب و کارآمد باقی می ماند؟
· آیا رقابت جهانی به سیاست اقتصادی ملی و دولت رفاه اجتماعی خاتمه می دهد؟
این چهار سؤال هم فکر جهانی گرایان و هم فکر شکاکان را به خود مشغول می کنند.
تداوم اقتصادهای ملی
موضوع شکاکانة منعکس کنندة تفسیری محتاطانه از گرایش اقتصادی جهانی معاصر است. به نظر شکاکان، اگر در چارچوب تاریخ قضاوت کنیم، اقتصاد جهانی فعلی به جای این که در در حال تبدیل شدن به اقتصادی واقعاً جهانی باشد، فقط به طور سستی یکپارچه است. در مقایسه با عصر زیبای 1890-1914 ، هم گستره و هم مقیاس جغرافیایی جریانات تجارت، سرمایه و مهاجران در حال حاضر نظم بسیار کمتری دارد (گوردون 1988 ؛ وایس 1998 ؛ هیرست و تامپسون 1999). گر چه امروزه میزان جریانات ناخالص سرمایه میان نظام های اقتصاد اصلی جهان تا حد زیادی بیسابقه است، جریانات خالص واقعی میان آنها به طور قابل ملاحظه ای کم تر از ابتدای قرن بیستم است (زوین 1992 ؛ واتسون 2001). بسیاری از این نظام های اقتصادی، از جمله بسیاری از کشورهای در حال توسعه، کمتر از قبل به روی تجارت باز هستند که این امر موجب کاهش وابستگی آنها به سرمایة خارجی می شود (هوگولت 2001 ؛ هیرست و تامپسون 1999 ). افزون بر این، میزان مهاجرت جهانی در قرن نوزدهم تا حد زیادی میزان مهاجرت در دورة فعلی را تحت الشعاع قرار میدهد (هیرست و تامپسون 1999). با توجه همه این موارد، اقتصاد جهانی معاصر به میزان قابل ملاحظه ای کمتر از همتای قرن نوزدهمی خود باز و جهانی شده است. شکاکان همچنین عقیده دارند که این اقتصاد یکپارچگی بسیار کمتری دارد.
اگر جهانی شدن اقتصادی با یکپارچگی روزافزون نظام های اقتصادی ملی واحد همراه باشد، به طوری که سازماندهی عملی فعالیت اقتصادی از مرزهای ملی فراتر رود،می توان گفت اقتصادی جهانی در حال ظهور است. در اقتصاد جهانی شده، (از لحاظ نظری) انتظار می رود همچنان که ارزش واقعی متغیرهای کلیدی اقتصادی (تولید، قیمت ها،دستمزدها و نرخ های بهره) به رقابت جهانی پاسخ می دهند، نیروهای بازار جهانی بر شرایط اقتصادی ملی برتری یابند. بنابر موضع به شدت شکاکانه،درست همانطور که اقتصادهای محلی در بازارهای ملی غرق میشوند آزمون واقعی جهانی شدن اقتصادی نیز این است که آیا گرایش های جهانی الگی یکپارچگی و ادغام اقتصادی جهانی، یعنی وجود بازار واحد جهانی، را تأیید می کنند یا نه (هیرست و تامپسون 1999). از این لحاظ، می گویند که شواهد موجود بسیار کمتر از دعاوی اغراق آمیز بسیاری از جهانی گرایان است. حتی در بین دولت های عضو سازمان توسعه و همکاری اقتصادی که بی تردید به هم پیوسته ترین مجموعه نظام های اقتصادی هستند،گرایش های معاصر فقط نشان دهندة میزان اندکی از یکپارچگی و ادغام اقتصادی و مالی هستند (فلدستاین و هوریوکا 1980؛ نیل 1985 ؛ زوین 1992 ؛ جونز 1995 ؛ گارت 1998). شواهد موجود خواه از نظر سرمایه، فن آوری، کار یا تولید،نه وجود اقتصادی جهانی را تأیید می کنند نه ظهور آنها را (هیرست و تامپسون 1999). از این امر میتوان نتیجه گرفت که حتی شرکتهای چند ملیتی، بر خلاف توصیف متداول آنها به صورت «سرمایة آزاد» عمدتاً اسیر بازارهای ملی یا منطقه ای هستند (تایسون 1991 ؛ روی گروک و تولدر 1995 ؛ راگمن 2001). شکاکان گرایش های فعلی را نه اقتصادی جهانی بلکه شواهد بین المللی شدن مهم فعالیت اقتصادی، یعنی تقویت پیوندهای میان نظام های اقتصاد جداگانة ملی، می دانند که از نظر تاریخی بی سابقه است بین اللملی شدن نه جایگزین بلکه مکمل سازماندهی و تنظیم عمدتاً ملی فعالیت اقتصادی و مالی معاصر است که به دست واحدهای عمومی و خصوصی ملی یا محلی اداره میشود. به نظر شکاکان، کل اقتصاد در اصل ملی یا محلی است. ولی حتی گرایش معطوف به بین المللی شدن بررسی دقیقی می طلبد، زیرا نشان دهندة تمرکز جریانات تجارت، سرمایه و فن آوری در بین دولتهای اصلی عضو سازمان توسعه و همکاری اقتصادی به استثنای بخش عمده ای از بقیه جهان است. ساختار فعالیت اقتصادی جهانی تحت سلطة (روزافزون) نظام های اقتصاد سازمان توسعه و همکاری اقتصادی و پیوندهای در حال رشد میان آنها قرار دارد (جونز 1995) . از هر نظر که بنگریم بزرگترین بخش انسان ها از بازار به اصطلاح جهانی محروم می مانند؛ شکاف میان شمال و جنوب در حال افزایش است. هوگولت و دیگران با اتکا به مجموعه ای از شواهد آماری، عقیده دارند که براساس موازین تاریخی، اقتصاد جهانی نه در حال گسترش دامنة دسترسی خود بلکه در حال فروپاشی درونی است. اگر جریانات تجارت، سرمایه گذاری و مهاجرت را بسنجیم، درمییابیم که اکنون مرکز اقتصادی جهانی کمتر از دوران قبل از انقلاب صنعتی با حاشیة آن ادغام شده است (مثلا نگاه کنید به هوگولت 2001).
تحلیل شکاکانه به اقتصاد جهانی یکپارچه هیچ اعتقادی ندارد و بر سازماندهی روزافزون فعالیت اقتصادی جهانی در سه بلوک اصلی، که هر کدام مرکز و حاشیة منحصر به خود دارند، یعنی اروپا. آسیا، اقیانوسیه و آمریکا تأکید می کند. این سه تایی شدن اقتصاد جهانی با تمایل روزافزون به وابستگی متقابل اقتصادی و مالی در داخل هر یک از این سه ناحیه به قیمت ادغام آنها همراه است (لوید 1992 ؛ هیرست و تامپسون 1999؛ راگمن 2001). این فرایند از رهگذر رشد منطقه ای شدن، از ساختارهای رسمی پیمان تجارت آزاد آمریکای شمالی (NAFTA) ، سازمان همکاری اقتصادی آسیا – اقیانوسیه (APEC) ، بازار مشترک مخروط جنوبی (MERCOSUR) ، اتحادیه ملل آسیای جنوب شرقی (ASEAN) و اتحادیة اروپا گرفته تا راهبردهای تولید و بازاریابی منطقه ای شرکتهای چند ملیتی و شرکتهای ملی، تقویت می شود (جی . تامپسون 1998 الف). دوران حاضر با عصر جهانی شدن اقتصادی فاصلة زیادی دارد، و به ویژه در مقایسه با عصر زیبا، دورانی است که مشخصهاش فروپاشی و تجزیة رو به رشد اقتصاد جهانی به تعداد زیادی از نواحی اقتصادی منطقه ای است که تحت سلطة نیروهای سوداگرانة قدرتمند رقابت اقتصادی و همچشمی اقتصادی ملی قرار دارند (هارت 1992 ؛ سند هولتز و همکاران 1992 ؛ راگمن 2001).
اگر استدلال شکاکانه به مفهوم اقتصاد جهانی بی توجه است، به همان اندازه نسبت به سرمایه داری جهانی نوزاد دیدگاهی انتقادی دارد. این استدلال منکر آن نیست که سرمایه داری، در پی سقوط سوسیالیسم دولتی، «تنها بازی اقتصادی موجود در شهر» است، با این که خود سرمایه تا حد قابل توجهی تحرک بین المللی پیدا کرده؛ ولی می گوید چنین تحولاتی را نباید شاهدی بر نوعی سرمایه داری «توربو»ی جدیدی دانست که از سرمایه داری های ملی فراتر می رود و آنها را در خود حل می کند (کالینیکوس و همکاران 1994 ؛ روی گروک و تولدر 1995 ؛ بویر و دراچ 1966 ؛ هیرست و تامپسون 1999). برعکس ، صورتهای اجتماعی متمایزی از سرمایه داری به شکوفایی خود براساس الگوهای اقتصاد مختلط سوسیال دموکراسی اروپایی، پروژة نئولیبرالی آمریکایی و دولتهای توسعه گرای آسیای شرقی ادامه می دهند (وید 1990) . موج نئولیبرالی دهة 1990 به رغم خواسته های قوی ترین طرفدارانش، نه منجر به همگرایی اصیل یا واقعی میان آنها شده و نه میتواند ادعا کند که به نحو قاطعی بر رقبایش پیروز شده است (شارف 1991 ؛ هارت 1992). از این لحاظ، معلوم شده که «پایان تاریخ» عمر کوتاهی دارد. ایدة سرمایه داری جهانی، که امپراتورهای تجاری افرادی مثل ژرژ سوروس [1] و بیل گیتس[2] مظهر آن هستند، ممکن است جذابیت عامه پسند زیادی داشته باشد؛ ولی در نهایت، گمراه کننده است، زیرا تنوع صورتهای موجود سرمایه داری و ریشه داشتن همة سرمایه ها در صورتهای ملی جداگانه را نادیده می گیرد.
گر چه تصاویر تلویزیونی اتاق های معامله در نیویورک یا لندن این ایده را تقویت می کند که سرمایه ذاتاً آزاد است، ولی واقعیت این است که کل فعالیت اقتصادی و مالی، از تولید، تحقیق و توسعه گرفته تا تجارت و مصرف، در فضای جغرافیایی و نه مجازی رخ می دهد. وقتی که مکان و فضا همچنان عوامل تعیین کنندة مهمی در توزیع جهانی ثروت و قدرت اقتصادی هتسند، صحبت از «پایان جغرافیا» مبالغه ای آشکار است. با توجه به این امر، در جهان ارتباطات تقریباً همزمان،سرمایة شرکتی و حتی شرکتهای کوچک ممکن است امکان تحرک بیشتری داشته باشند، ولی هنوز سرنوشت شرکت ها، بزرگ یا کوچک، بیش از هر چیز با مزیتهای رقابتی و شرایط اقتصادی ملی و محلی تعیین می شود (پورتر 1990؛ رویی گروک و تولدر 1995؛ جی. تامپسون 1998 ب) . حتی در بین بزرگترین شرکتهای چند ملیتی، مزیت های رقابتی بیش از هر چیز نتیجة نظام های ملی نوآوری خاص آنهاست. در حالیکه تولیدها و فروش ها روی به این جانب دارند که به شدت به طور منطقه ای متمرکز شوند (رویی گروک و تولدر 1995؛ جی تامپسون و آلن 1997 ؛ راگمن 2001) در واقع، شرکتهای چندملیتی چندان چیزی بیش از «شرکت های ملی با عملکردهای بین المللی» نیستند، زیرا اساس آنها در کشور خودشان قرار دارد و این بنیان برای تداوم موفقیت و حفظ هویت آنها حیاتی است (هو 1992) یعنی همان مطلبی که شرکت برتیش ایرویز به تجربه آموخت، زیرا خلبانان این شرکت هواپیمایی (که اغلب اصل و نسب غیرانگلیسی داشتند) آن را مجبور کردند و در سیاست خود مبنی بر قراردادن تصاویر جهانی به جای پرچم انگلستان بر روی سکان افقی هواپیماهای خود تجدیدنظر کند. افزون بر این، نظری اجمالی به فهرست مجلة فورچون[3] دربارة پانصد شرکت بزرگ جهان این امرا تأیید می کند زیرا اداره مرکزی معدودی از آنها خارج از آمریکا، انگلستان، آلمان یا ژاپن قرار دارد (نگاه کنید به جدول 4-1) در واقع، بررسی دقیق تر جدول 4-1 نشان می دهد که «اسطورة» سرمایه داری جهانی بیش از هر چیز پوشش مناسبی برای بین المللی شدن تجارت آمریکایی است (کالینیکوس و همکاران 1994؛ بورباخ، نونز و کاگارلیتسکی 1997). بنابراین، دولت ها یا حداقل قوی ترین دولت ها، همچنان قدرت قابل ملاحظه ای در چانه زنی با شرکتهای چندملیتی دارند، زیرا این شرکتها نیازمند دسترسی به منابع و بازارهای اقتصادی ملی حیاتی هستند. شرکتها بر جهان حاکم نیستند. در این صورت، مقایسه های سادة اقتصادی میان شرکتهای چند ملیتی و دولتها (که به ترتیب براساس میزان فروش و تولید ناخالص داخلی (GDP) اندازه گیری می شود کاری گمراه کننده است. اندازه گیری های واقعی قدرت اقتصادی شرکت های چند ملیتی (براساس ارزش افزوده در مقایسه با GDP ) نشان میدهد که هیچ یک از آنها در فهرست چهل نظام اقتصادی بزرگ دنیا قرار نمی گیرند (نگاه کنید به نمودار 4-1) دولتها همچنان کنشگران عمدة اقتصادی اصلی در اقتصاد جهانی هستند. تحلیل شکاکانه با نادیده گرفتن ایدة «سرمایه آزاد»، این حکم را تضعیف می کند که الگوی جدیدی از وابستگی متقابل شمال و جنوب در حال ظهور است. باور رایج این است که صنعت زدایی شدن نظام های اقتصادی عضو
مقدمه
نظر بر اینکه شناسایی کرامت ذاتی و حقوق یکسان و جدایی ناپذیر همه اعضای خانواده بشری اساس آزادی و عدالت و صلح جهانی است؛
نظر بر اینکه اعمال وحشیانه ای که بر اثر نادیده گرفتن حقوق بشر و بی اعتنایی به آن انجام یافته است وجدان بشریت را به خشم آورده و [اینک] دنیایی که در آن همه انسان ها در بیان و عقیده آزاد و از ترس و فقر فارغ باشند به عنوان والاترین آرمان های عموم مردم اعلام شده است؛
نظر بر اینکه حقوق بشر باید از حمایت حکومت قانونی برخوردار باشد تا مردم مجبور نشوند که به عنوان آخرین علاج در برابر ظلم و تعدی به عصیان برخیزند؛
نظر بر اینکه مردم ملل متحد در منشور [ملل متحد] ایمان خود را به حقوق بنیادین بشر و به کرامت و ارزش انسان ها و به حقوق برابر مردان و زنان اعلام کرده و بر آن شده اند که برای نیل به پیشرفت اجتماعی و سطح زندگی بهتر و آزادی گسترده تر اهتمام ورزند؛
نظر بر اینکه دولت های عضو خود را به احترام ملل متحد و رعایت جهانی حقوق بشر و آزادیهای بنیادین با همکاری سازمان ملل متعهد کرده اند؛
نظر بر اینکه تفاهم مشترک درباره این حقوق و آزادی ها به لحاظ ایفای کامل آن تعهد، کمال اهمیت را دارد؛
بنابراین
مجمع عمومی
این اعلامیه جهانی حقوق بشر را به عنوان معیار مشترکی برای همه مردمان و همه ملت ها اعلام میکند تا کلیه افراد و یکایک نهادهای اجتماع آن را همواره به خاطر داشته باشند و از راه تعلیم و آموزش در ترویج بزرگداشت این حقوق و آزادی ها بکوشند و با تدابیر ملی و بین المللی گام به گام شناسایی و رعایت جهانی و واقعی آنها را هم در میان مردمان کشورهای عضو، و هم در میان مردمان سرزمین هایی که در قلمرو صلاحیت آنها قرار دارند، تحقق بخشند.
اسناد انتخابی حقوق بشر، اعلامیه ها و معاهده های سازمان ملل
اسناد انتخابی حقوق بشر شامل مدارک مکتوب رسمی نظیر پیمان نامه ها، اعلامیه ها، بیانیه کنفرانسها، اصول راهنما، مصوربه ها و توصیه ها می باشد. به طور قانونی، معاده ها در کشورهایی که آنها را به تصویب رسانیده یا پذیرفته اند، لازم الاجرا بوده و اجرای آنها تحت نظارت مراکز ناظر مانند کمیته حذف خشونت علیه زنان (CEDAW) باشد. قطعنامه ها و اعلامیه ها، منعکس کننده استانداردها و قوانین پیشرفته بین المللی هستند. مستندات پذیرفته شده توسط کنفرانس های جهانی (بیانیه های کنفرانس ها)، منعکس کننده ی یک توافق بین المللی هستند.
اسناد جهانی
اعلامیه جهانی حقوق بشر در سال 1948، مبنای توسعه پیمان نامه های بین المللی حقوق انسانی بوده است. بند 3 توضیح می دهد که هر شخصی حق حیات، آزادی و امنیت شخصی داشته و طبق بند5، هیچ کس نباید مورد شکبنه یا ظلم، رفتار غیر انسانی منحط و تنبیه قرار گیرد، بنابراین هر شکلی از خشونت علیه زنان که تهدیدی برای زندگی، آزادی یا امنیت شخصی آنها و یا قابل تفسیر به عنوان عذاب یا ظلم، رفتار غیر انسانی یا منحط باشد، اصول این اعلامیه را نقص می کند.
پیمان بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در سال 1996 و نیز پیمان بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، هر دو تبعیض برمبنای جنسیت را ممنوع می دانند.
خشونت به صورت دردناکی، سلامت زنان را متأثر می سازد، بنابراین حق لذت از بالاترین استانداردها در دسترس سلامت جسمی و روانی را نقص می کند (بند12). به علاوه بند7 بر حق خوددداری از روحیه شاد و شرایط دلخواه کاری اشاره دارد که تضمین کننده شرایط کاری سالم و ایمن است. قوانین مذکو شامل ممنوعیت خشونت و آزار زنان در محل کار نیز می باشد.
پیمان بین المللی حقوق مدنی و سیاسی در سال 1966، تمام اشکال خشونت را ممنوع می کند. بند 6/1 از حق حیات دفاع می کند. بند 7 عذاب یا رفتار غیر انسانی و منحط یا تنبیه را ممنوع ساخته و بند 9 ضامن حق آزادی و امنیت شخصی می باشد.
پیمان نامه حذف تمام اشکال تبعیض علیه زنان در سال 1979، بزرگترین سند بین المللی درباره حقوق زنان است. اگرچه درا ین معاهده، خشونت علیه زنان جز در ارتباط با خرید و فروش و فحشا (بند6) به طور اختصاصی عنوان نشده اما بسیاری از موارد تبعیض آن از زنان در برابر خشونت حمایت می کند. کشورهای طرفدار برای پیروی از سیاستی ضد تبعیضی علیه زنان، قانون گذاری و اتخاذ سایر موازین بازدارنده برای هر نوع تبعیض علیه زنان، توافق دارند (بند2). سال 1992 کمیته حذف تمام اشکال تبعیض علیه زنان (CEDAW) که اجرای این پیمان نامه را نظارت می کند، خشونت وابسته به جنسیت را به صورت رسمی نوعی تبعیض جنسی دانست. توصیه های عمومی شماره 19 پذیرفته شده در یازدهمین نشست (ژوئن 1992) به طور کلی با خشونت علیه زنان و موازین تعیین شده برای حذف چنین خشونتی سر و کار دارد.
علاوه بر بخش بهداشت، دولت ها نیز باید خدمات حمایتی، پناهگاه ها، آموزش ویژه کارکنان بهداشتی و توانبخشی و مشاوره را برای تمام قربانیان خشونت وابسته به جنسیت فراهم سازند.
پیمان نمامه حذف تمام اشکال تبعیض نژادی در سال 1965، اعلام می کند که دولت های طرفدار برای پیشگیری و حذف تبعیض نژادی در تمام اشکال آن و برای ضمانت برخورداری از حق امنیت شخصی و حمایت دولتی علیه خشونت یا آزار جسمی تحمیلی صاحب منصبان دولتی یا هر گروه یا مرکز یا فردی، متعهد می شوند (بند5).
چهار پیمان نامه و دو پروتکل اضافی در سال 1949، اساس قانون بین المللی بشر دوستی را تشکیل می دهند. پیمان نامه های مذکور تأکید دارند که تمام افراد باید بدون تکیه به تبعیض های مضر در مورد مسائلی معمولی نظیر جنسیت، از هر گونه فعالیت خصمانه تهدید کننده انسانیت پرهیز نمایند (بند3). آنها حمایت از تمام فعالیت های غیر نظامی علیه خشونت جنسی، فحشای اجباری، سوء استفاده جنسی و تجاوز را پیشنهاد می کنند.
در مورد درگیری های نظامی بین المللی، دستور العمل ضمیمه پیمان نامه 1949 ژنو، برای کشورهای درگیر، تعهد ایجا می کند تا با افراد تحت کنترلشان، رفتاری انسانی داشته باشند. دولتها ملزم به حمایت از زنان در برابر تجاوز، فحشای اجباری و تهاجم های شرم آور هستند. دستور العمل ضمیمه شماره2 برای اجرا در طول درگیری های داخلی نیز، تجاوز، فحشای اجباری و تهاجم شرم آور را ممنوع می سازد.
پیمان نامه های حقوق کودک در سال 1989، اعلام می کند که دولت های طرفدار باید موازین قانونی، اجرایی، اجتماعی و آموزشی مناسب برای حمایت از کودک در برابر خشونت جسمی یا روانی، سوء استفاده، سوء درمان یا استثمار را به کار بندند (بند 19). دولت ها باید به طور هماهنگ برای پیشگیری از استفاده استثماری از کودکان در فحشا یا سایر کارهای جنسی نامشروع و نیز در نمایش ها و تولید رسانه های مستهجن حنسی، اقدام کنند (بند34).
پیمان نامه بین المللی حمایت از حقوق کارگران مهاجر و اعضای خانواده هایشان (که در سال 1990 توسط مجمع عمومی تصویب اما هنوز اجرا نمی شود)، حق کارگران مهاجر و اعضای خانواده هایشان برای آزادی و امنیت شخصی را به گونه ای که در سایر اسناد بین المللی اعلام شده، در بر دارد. حق برخورداری از حمایت دولتی علیه خشونت، آسیب جسمی، تهدید و ارعاب؛ خواه از سوی صاحب منصبان دولتی یا توسط افراد، گروه ها یا مراکز خصوصی باید به آنها داده شود (بند 19).
معاهده های منطقه ای
پیمان نامه اروپایی حقوق انسانی (مصوب سال 1950 توسط شورای اروپا) از حق حیات (بند2)، حق آزادی و امنیت شخصی (بند5) و معافیت از شکنجه و یا رفتار غیرانسانی یا منحط یا تنبیه (بند3) حمایت می کند. دولت ها باید در حوزه قضایی خود، حقوق و استقلال تعریف شده در این پیمان را بدون تبعیض و برای هر فرد، تأمین کنند (بند 11)
پیمان نامه آمریکایی حقوق بشر (مصوب سال 1969 توسط سازمان ایالات متحده آمریکایی) نیز حق حیات (بند4)، حق رفتار انسانی (بند5) شامل ممنوعیت شکنجه و ظلم، رفتار غیر انسانی یا منحط یا تنبیه، حق آزادی و امنیت شخصی (بند7) که همگی از شروط مربوط به حمایت از زنان در برابر تمام اشکال خشونت هستند را به رسمیت شناسد. به علاوه هر کودکی حق دارد که تا حد امکان از حمایت خانوادگی، اجتماعی و دولتی برخوردار شده (بند19) و تبعیض بر مبنای جنسیت ممنوع شده است (بند1).
منشور آفریقایی حقوق فردی و جمعی (پذیرفته شده در سال 1981 توسط سازمان وحدت آفریقایی) حق حیات برای تمام افراد (بند4) و حق آزادی و امنیت شخصی (بند6) را تضمین میکند. شکنجه و ظلم، رفتار غیرانسانی و منحط و تنبیه ممنوع شده است (بند5). هر فرد حق برخورداری از بهترین حالت ممکن از سلامت جسمی و روانی را دارد (بند16). به علاوه، منشور مذکور اعلام می کند که هر دولتی باید حذف تمام تبعیض ها علیه زنان و نیز حمایت از حقوق هر زن و کودک را آنطور که در پیمان نامه ها و اعلامیه های بین المللی تصریح شده، تضمین کند (بند18).
پیمان نامه داخلی آمریکایی، پیشگیری، مجازات و ریشه کنی خشونت علیه زنان (پیمان نامه Belema do para1994) تنها سند بین المللی است که به صورت اختصاصی برای ریشه کنی خشونت علیه زنان طراحی شده است. این سند، فهرست تفصیلی از وظایف دولت ها را با توجه به پیشگیری و اقدامات تنبیهی برای چنین خشونتی را ارائه می دهد. دولت های طرفدار، تمام اشکال خشونت علیه زنان را محکوم کرده و تعقیب قانونی به نحو مقتضی و بدون تأخیر و نیز اتخاذ سیاست هایی برای پیشگیری، مجازات و ریشه کنی چنین خشونتی را پذیرفته اند (بند7).
مثلاً، دولت های طرفدار باید خدمات ویژه برای زنان قربانی خشونت مانند پناهگاه ها، خدمات مشاوره ای و مراقبت برای نگهداری کودکان متأثر از خشونت را فراهم سازند (بند8). گروه ها و افراد می توانند شکایت های خود را پیرامون سستی دولت ها در حمایت از زنان در برابر خشونت را به کمیسیون حقوق بشر داخل- آمریکایی، تسلیم کنند.
اعلامیه ها و مصوبه های کنفرانس ها
به تازگی در بسیاری از نشست های بین المللی، بحث خشونت علیه زنان به صورت واضح تری مورد توجه قرار گرفته است. فهرست زیر، منتخبی از بیانیه ها و تصمیم های رریشه کنی تمام اشکال خشونت علیه زنان را نشان دهد. در این اعلامیه ها و بیانیه ها، دولت ها برای پیشگیری از چنین خشونتی، مجازات متجاوزین و کمک به قربانیان را متعهد شده اند.
در دسامبر سال 1993، مجمع عمومی سازمان ملل متحد، اعلامیه حذف خشونت علیه زنان را پذیرفت. این اعلامیه اولین سند بین المللی حقوق بشر برای مقابله انحصاری با خشونت علیه زنان است. اعلامیه مذکور ضمن اعلام صریح این مسأله که خشونت علیه زنان موجب نقض حقوق، زیان و عدم لذت زنان از حقوق انسانی و استقلال اصولی آنان می شود، نگرانی خود را از آسیب های درازا مدت حاصله برای حمایت و ارتقای حقوق و استقلال زنان در این خصوص اظهار می دارد. علاوه بر این، تعریفی واضح و جامع از خشونت علیه زنان را نیز ارائه می دهد.
در کنفرانس جهانی حقوق بشر در سال 1993، اعلامیه ها و برنامه عمل وین پذیرفته شد. این سند، توضیح می دهد که خشونت مبتنی بر جنسیت و تمام اشکال آزار و استثمار جنسی، مانند آنهایی که از تعصب فرهنگی و داد وستد بین المللی ناشی می شود، با مقام و ارزش انسانی اشخاص مغایر بوده و باید حذف شوند. به این موارد می توان از طریق موازین قانونی و با فعالیت های ملی و بین المللی هماهنگ در حیطه هایی مانند توسعه اقتصادی و اجتماعی، آموزش، مادری ایمن، مراقبت بهداشتی و حمایت اجتماعی، دست یافت.
کنفرانس بین المللی جمعیت و توسعه که در سال 1944 در قاهره برگزار گردید، برنامه عملی را پذیرفت که تأکید بر پیشرت تساوی جنسی و اختیار زنان داشته و حذف تمام اشکال خشونت علیه زنان را، اساس برنامه های مرتبط با جمعیت و توسعه می داند (اصل4). دولت ها برای حذف همه اشکال استثمار، سوء استفاده، آزار و خونت علیه زنان، جوانان و کودکان به اتخاذ موازین جامع عملیاتی شامل پیشگیری و توانبخشی قربانیان فراخوانده شده اند.
در سال 1995، کنفرانس جهانی توسعه اجتماعی در کپنهاک برگزار شد. برنامه عمل این کنفرانس، خشونت علیه زنان را با قدرت محکوم کرده و نگرانی های بیان شده در برنامه عمل قاهره را با تمرکز بر خشونت علیه کودکان، خشونت خانگی و تجاوز تکرار می کند.
در سپتامبر 1995، چهارمین کنفرانس زنان، اعلامیه و برنامه کاری چین را پذیرفت که بخش کاملی از آن به بحث خشونت علیه زنان اختصاص داشت. این اعلامیه تأیید می کند که حذف خشونت علیه زنان برای مساوات، توسعه و صلح ضروری است. برنامه عملی مذکور، مستقیماً به اعلامیه حذف خشونت علیه زنان رجوع کند. علاوه بر این، کنفرانس مذکور دولت ها را به شناسایی آسیب پذیری ناشی از خشونت علیه زنان، به ویژه در گروه هایی مانند آوارگان، افراد تبعیدی، مهاجران و افراد ناتوان فرامی خواند.
در ژوئن 1996، دومین کنفرانس سازمان ملل در مورد شهرنشینی (مسکنII )، دستور کار استانبول که با خشونت مبتنی بر جنسیت در داخل مسکن و محیط شهری سر و کار دارد را پذیرفت. دولتها خودشان را متعهد ساختند که وضعیت مسکن را ارتقا داده و از خدمات اساسی آموزشی و بهداشتی برای زنان و کودکانی که بازماندگان خشومت خانواده هستند، حمایت کنند.
در آگوست 1996، کنگره جهانی ضد استثمار تجاری جنسی کودکان در استکهلم، اعلامیه و دستور کاری را برای عمل پذیرفت که دولت ها را به اولویت بخشی بیشتر به فعالیت علیه استثمار تجاری جنسی کودکان و تعیین منابعی برای این منظور فرامی خواند. این اعلامیه ها، دولت ها را به تأمین مشاوره اجتماعی پزشکی و روانی و سایر حمایت ها برای کودکان قربانی استثمار تجاری جنسی و خانواده هایشان فرا می خواند.
در سال 1990 شواری اقتصادی و اجتماعی نیز مسأله خشونت علیه زنان را مورد بحث قرار داد. مصوبه 15/1990، دولت ها را به اجرای موازینی فوری برای کاهش تأثیر خشونت علیه زنان در خانواده، محل کار و جامعه و برقراری جریمه های مقتضی در هر مورد فراخواند.
در سال1991 شورای اقتصادی و اجتماعی، مصوبه 18/1991 را پذیرفت که در آن، دولت های عضو را ملزم به انتخاب، تقویت و تصویب اجباری قوانینی در خصوص ممنوعیت خشونت علیه زنان و رفتاری هماهنگ برای حمایت از زنان در برابر تمام اشکال خشونت روانی و جنسی مینمود.
در می 1996، چهل و نهمین مجمع عمومی سازمان جهانی بهداشت، مصوبه 25/49 WHA- را پذیرفت. این مصوبه، خشونت را به عنوان یک اولویت بهداشت عمومی مطرح می کند. این مصوبه، افزایش تکان دهنده موارد بین المللی آسیب های عمدی قربانیان در تمام سنین و هر دو جنس به خصوص زنان و کودکان را مورد توجه قرار می دهد.
در آوریل 1997، کمیسیون حقوق بشر در مصوبه 44/1997 خود، مجدداً تمام اعمال و رفتارهای خشن علیه زنان را محکوم و تأکید نمود که ممنوع سازی اعمال خشونت علیه زنان و پیشگیری، بررسی و رسیدگی و مجازات آنها خواه توسط دولت یا افراد خصوصی صورت گرفته باشد، به عهده دولت ها می باشد. در مصوبه 13/1997 این کمیسیون در مورد خشونت علیه زنان کارگر مهاجر، اعضا، نگرانی خود را درباره تداوم گزارشات سوء استفاده و اعمال خشونت بار علی زنان کارگر مهاجر توسط برخی از کارفرمایان در برخی از کشورهای میزبان ابراز داشتند.
گزارشگر ویژه خشونت علیه زنان، دلایل و نتایج آن
در مارس 1994 کمیسیون حقوق بشر، یک گزارشگر ویژه را در مورد خشونت علیه زنان، دلایل و نتایج آن، منصوب نمد. در سال 1997 در پنجاه و سومین جلسه، کمیسیون مذکور تصمیم گرفت تا حکم گزارشگر ویژه را به مدت سه سال دیگر تمدید کند. گزارشگر ویژه ممکن است از دولت ها، سازمان ها و افراد، در مورد رفتارهای خشونت آمیز مبتنی بر جنسیتی خاص، اطلاعاتی را دریافت نموده و بتواند تحقیقات مرتبطی را شروع و یا تقاضای دریافت اطلاعاتی در این زمینه را داشته باشد.
آسیب شناسی تأثیر جهانی شدن بر جهان اسلام
تا قبل از گسترش پدیده ای به نام جهانی شدن، مطالعات اسلامی صرفاً در اختیار گروه کوچکی از روشنفکرانی بود که عمدتاً در غرب تحصیل می کردند و حتی عدة قلیلی از آنان مسلمان بودند.
دنیای اسلام دنیای خاموشی بود. زندگی مسلمانان چندان دستخوش تغییر و تحول نبود و صدای آن به ندرت خارج از مرزهای آن شنیده می شد اما در خلال دهه های 1980و90 تغییرات بنیادینی در حوزه های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی اتفاق افتاد که به نوبه خود تغییرات اساسی در دنیای اسلام پدید آورد و مسلمانان را با مواجه با آن فرا خواند. همه این تغییر و تحولات را می توان تحت عنوان « جهانی شدن» توضیح داد از منظر ما « جهانی شدن» توسعه سریعی است که در تکنولوژی های ارتباطی، نقل و انتقالات و اطلاعات اتفاق افتاده و دور افتاده ترین قسمتهای جهان را نیز سهل الوصول کرده است.
یکی از نتایج اساسی جهانی شدن برداشتن فاصله هاست. افزایش فزایندة اطلاعات و رسانه های گروهی، مفهوم مرز در واحدهای سنتی همچون دولت – ملی را بی اثر می سازد ومرزهای جغرافیایی جای خود را به مرزهایی با توانایی های اطلاعاتی می دهد. با روند جهان شدن عمل سیاسی نیز جهانی می شود. علاوه بر آن مفهوم «خود» نیز در یک متن جهانی هویت خویش را در فراتر از مرزها در فرودست تر از خود می خواهد به دست بیاورد.
جورج ویگل (J. Weigel) خاطر نشان می سازد که این وضع منجر به نضج گیری و احیاء مذاهب جهانی گشته است.
از جمله در جهان اسلام این توسعه سیاسی جدید جهانی منجر به افزایش آگاهی های مسلمانان نسبت به مطالعة جوامع خود در یک متن جهانی شده است.
احمد از سه اتفاق در جهان اسلام نام می برد که باعث خلق آگاهی جدید مسلمانان نسبت به خود به عنوان یک جامعه جهانی شده است. مسئله بوسنی و کشتار مسلمانان به دست صرب ها،نگارش کتاب آیات شیطانی به وسیله سلمان رشدی و جنگ خلیج فارس این سه اتفاق عمده هستند.
به طورمثال: « بسیاری از مسلمانان اکنون استدلال می کنند که اگر چه مردم بوسنی اروپایی بودند آنها شراب می نوشیدند، گوشت خوک می خوردند و با مردم غیر مسلمنان ازدواج می کردند. با این وجود وقتی کشتار شروع شد، این مسلمانان سکولار بودند که اولین قربانیان صرب ها را تشکیل می دادند»
احمد در متن این اتفاقات نشان می دهد که سیاست های جهانی به طور بسیار شدیدی بر موقعیت های محلی کشورهای اسلامی تأثیر گذاشته است. از این منظر اگر چه در چند دهه اخیر تنش بین مسلمانان و غیر مسلمانان افزایش یافته است اما تغییراتی را نیز در حوزة محلی این کشورها پدیدار ساخته است.
در مورد قضیه جنگ خلیج فارس مسلمانان اگر چه به نظر می رسید از صدام حسین حمایت کنند اما آنها راههای متعددی را آزمودند و علاوه بر آنکه بدگمانی خود ره به غرب نشان می دادند به ترسیم موقعیت های سیایسی محلی نیز پرداختند. به همین جهت از این پس ما شاهد نوعی جهت گیری محلی مسلمانان در مقابل حکومت های اولیگارشی حوزه خلیج فارس هستیم. به طور مثال« جماعت اسلامی پاکستان» که مدت زمان طولانی از حکومت عربستان سعودی حمایت کرده بود و قبل از جنگ صدام حسین یکی از دشمنان عمدة اسلام می نامید درطول جنگ چهره ای تهاجمی و ضد سعودی به خود گرفت.
اما در رابطه میان دولت های جهان اسلام، ظهور جهانی شدن به نظر نمی رسد کشورهای اسلامی را به نوعی همگرایی منطقه ای و مذهبی در مواجهه با جهان اطراف سوق داده باشد. در 1357 با وقوع انقلاب اسلامی و شکل گیری گفتمان ایده آلیستی بنیاد گرایی اسلامی تحت تأثیر آن به نظر می رسید گفتمان جهان اسلام که با افول اضمحلال امپراتور عثمانی دچار کثرت، تنوع و گسست گشته بود دوباره در حال شکل دهی به گزاره های خویش است. شعار انقلاب اسلامی که مسلمانان را دعوت به اسلام اولیه یا به تعبیر بنیاد گرایان اسلامی سلف صالحیه می کرد و اقبال طبقه متوسط شهری کشورهای مسلمان با آنکه بعدها گفتمان بنیادگرایی اسلامی را قوام بخشید این نکته را قوت بخشید که گفتمان انقلاب اسلامی خواهد توانست نوعی همگرایی منطقه ای را در شکل مذهبی خود بر کشورهای جهان اسلام حاکم سازد.
اما دو عامل اساسی جذبیت انقلاب اسلامی به عنوا پارادایم جدیدی در ساختار خاورمیانه را به چالش طلبید. از یک سو اندیشه های رادیکالی انقلاب که در شکل شیعی آن بروز می یافت به نوعی دلزدگی اکثریت نسبی جهان اسلام انجامید و از سوی دیگر همانطور که العظماء خاطر نشان می سازد جریان روند اسلامی (Tslamic Trend) که عملاً با انقلاب اسلامی نضج گرفت و هویت خویش را در رویارویی و مواجهه با هژمونی غرب و مدرنیته تعریف می کرد...
دسته بندی | هنر و گرافیک |
بازدید ها | 12 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 79 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 43 |
مقاله بررسی هنر پاپ و جهانی شدن در هنر در 43 صفحه ورد قابل ویرایش
هنر پاپ
«در یک دستگاه آسیاکن اعجازی وجود دارد که در تمامی ملائکه بهشتی هم نمیتوان آن را یافت»
«آراگون»
تعریف هنر پاپ
امروزه وقتی به گذشته نگاه میکنیم و پدیده پر اهمیت هنر پاپ را تمام و کمال، از نظر میگذرانیم،دیدگاهی عمیقتر و بدور از تعصب نسبت به آنچه تاکنون از آن استنباط شده به دست میآوریم. ولی سعی بر این نیست که بر محسنات عینی، بیش از اندازهتاکید شود، بخصوص که این وجه عینی در حیطهای باشد که احساسات و عواطف در آن نقش اصلی را ایفا مینماید.
در حیطه این هنر هیچ اثری وجود ندارد که ـ حداقل در مورد برخی نکات ـ توسط اثر دیگری رد یا انکار شده باشد؛ به عنوان مثال: جیم داین که از نظر برخی منقدان، خارج از محدوده این هنر قرار میگیرد، به عقیده برخی دیگر موقعیت اصلی و مرکزی را به خود اختصاص داده است.
جیمز روزنکوئیست، که حداقل مباحثه و تناقض در مورد او وجود دارد، به ندرت توسط کریستوفرفینچ از او یاد میشوند؛ که خود او نیز به نوبه خود، حتی نامی از وسلمن نمیآورد. بعلاوه این واقعیت که تمامی کتابهایی به هنر پاپ اختصاص دارد. تاوسط نویسندگان انگلیس یا آمریکایی نوشته شده است ـ بدور از هرگونه تعصب ـ بیتوجهی به این هنر و غفلت اروپاییها، ژاپنیها و حتی کاناداییها را نسبت به هنر پاپ نشان میدهد. پرچمهای جسپر جونز نقش انکار ناپذیری را در بین نشانههای اولیه این حرکت هنری ایفا میکنند و به نظر میرسد که هیچ کس این جرات را به خود نمیدهد که بدون افراشتن رنگهای ملی او، نامی از هنر پاپ بر زبان براند.
میتوان گفت که این، بدون شک، بهترین راه است برای انیکه از مورد هدف قرار گرفتن، توسط یک دوست، اجتناب ورزید و بدین ترتیب جسپر جونز اثر هدفها را خلق کرد.
واکنش به جهت گیریهای هنری و میهن پرستانه کمتر در مورد آنها اعمال شده است. در بیان این مطلب فقط آمریکا مد نظر ما نیست؛جایی که در آن به وجود آمدن هنر پاپ که البته مرهون شکوفایی اکسپرسیونیسم آبستره در پیش از آن است ـ احساس استقلال فرهنگی را کاملاً تقویت کرده و تا به امروز نیز تداوم یافته است. بعلاوه، از این زمان ـ از نظر برخی ـ این هنر بیشتر دموکراتیک است تا عوام فریبانه؛ اما با این حال نباید از نظر دور داشت که هنر پاپ، به طور کامل در آمریکا نیز مورد استقبال قرار نگرفت. منقدانی که عمیقا تحت تأثیر اکسپرسیونیسم آبستره یا کمی بعد از آن، هنر مینی مال قرار گرفته بودند، توجه و ارادات بسیار ناچیزی به پاپ داشتند در قاره اروپا ( به استثنای بریتانیا) هنرمندان، منقدان و عامه مردم، هنر پاپ را بیشتر به عنوان یک پدیده با تشخص آمریکایی مینگریستند وبدون هیچ اغراقی، میتوان گفت که احساسات موافق ویا ضد آمریکایی، نقش اساسی تری را در مقایسه با تصورات هنری «زیبایی شناسی» در این میان ایفا مینمود.
با وجود این این دو دستگی بتنهایی در بین «پارتیزانهای هنر پاپ» در یک سو، و «مقاومت کنندههای ضد آمریکایی» در سوی دیگر وجود نداشت علاوه براینها، دستهای از هنرمندان، جایگاه ویژهای را به این هنر دادند؛ آنها به شکلی ناخودآگاه این هنر را به کار گرفتند، از این رو که با هر دو نیاز احساسی و استعدادی آنها رابطه برقرار مینمود. با این وصف، یک احساس گناه مرموز،به دلیل پذیرش این سبک آمریکایی آشکار، آنها را بر آن میداشت که ولو گاهگاه، احساسات ضد آمریکاییشان را در قالب موضوعات دیگر به نمایش بگذارند. به نظر میرسد که از این روش عجیب اعتراض به حقایق هنر، درمورد عدهای قلیل، چشم پوشی میشد، و این عده عبارت بودند از:نمایندگانی ارائه دهنده هنر پاپ در قاره اروپا ودر همان زمان، تقریبا تنها هنرمند آمریکایی مرتبط باهنر پاپ پیترسال بودکه به گونهای آشکار موضع معترضانهای دربرابر حقایق اجتماعی و سیاست آمریکای گرفته بود.
دربریتانیا، بر عکس، هنر پاپ از یک موضوع موافق آمریکایی ونه تنها آگاهانه بلکه کاملاً بیپروا، نضج رفت. بیتردید (حداقل از نظر نویسنده) این مساله عاملی شد برای اینکه هنرمندان بریتانیایی هنر پاپ، اولین کسانی باشند که زمینهای را فراهم نمودند تا سبک آمریکایی ویژه اواسط قرن بیستم، بر اساس آن رشد کند. این واقعیت که سبک آمریکایی اولین قطعیت را در خارج از قلمرو آمریکایی خود پیدا کرد، کافیست تا ما را متقاعد سازد که خصوصیات این هنر، از تنگههای باریک جغرافیایی و تاریخی، تا دور دستها عبور میکند و به عبارت دیگر، به عنوان سبکی برخاسته از پیشرفتهترین جوامع از لحاظ تکنولوژی، بویژه ازطریق شبکههای اطاعاتی و ارتباطی رسانههای جمعی به دورترین نقاط در حرکت است. همانگونه که به نظر میرسد این سبک، نه فقط در انگلیس، بلکه دردیگر نقاط اروپا، به خوبی ریشههای مشخص فرهنگ آمریکایی را داراست (نظیر مدرسه قوطی خاکستر، آدمهای دقیق، استوارت دیویس، ادوارد هوپر یا جوزف کورنل). در مقابل، این سبک هر آنچه را که آزاد از هر گونه مهر فرهنگی بود، شامل میگشت و به اختصار، هر چیز نو ظهور مثل یک عکس از روزنامه یا مجله، آگهی فیلم، یک تصویر تلویزیونی، یک آگهی، یک تبلیغ دیواری، یک علامت نئونی، یک میز بازی «پین بال» سکوی نمایش اتومبیل و یا یک قوطی چای. از این رو مشخص میشود که موضع گیریهایی که قبلا تحت عناوین ضد آمریکایی و موافق آمریکایی شرح آنها داده شد به معنای علاقه و یا تنفر نسبت به یک ملیت بخصوص و اعضای آن نیست، بلکه عبارتست از پذیرش یا رد سبک بخصوصی از زندگی که رشد زاید الوصف تولید صنعتی و تکنیکهای تجاری، بر آن اعمال شده باشد و خلاصه اینکه، روشی از زندگی که به جامعه مصرفی موسوم است. هنر پاپ در واقع اولین وپیشروترین سبک در جامعه مصرفی است که به طور ضمنی، موفقیت و گسترش جهانی، آن را شرح میدهد، تفسیر غلط این پدیده به عنوان رئالیسم اجتماعی اروپایی شرقی جلوه بدهد. در ابتدا، این موضوع کاملاً مشخص است که هنر پاپ،به رغم اینکه تقریبا تمامی اشکالی را که مورد استفاده قرار میدهد، از زندگی روزمره وام گرفته است، در زمره رئالیسم قرار میگیرد. فقط کافی است که اثر الدنبرگ را در نظر بگیریم تا اذعان داریم که مشخص کردن مرز بین رئالیسم و سوررئالیسم در هنر پاپ کار مشکلی است. بعلاوه باید به خاطر داشت که رئالیسم اجتماعی که حول وحوش سالا 1934 در اتحاد جماهیر شوروی سابق وجود داشت نیز در دستور کار هنر پاپ، چه از لحاظ سبک و چه از لحاظ محتوا قرار گرفت. در این حال هنر پاپ نه تنها محصول ناخودآگاه ابتکار فردی به حساب میآمد، بلکه نگریستن به آن به عنوان یک سبک معروف امریکایی به طور اخص و جامعه مصرفی به طور اعم، اشتباه مینمود. دیدگاه مخالفی که به دلیل احساس گناه مرموزی که قبلا ذکر شد، گاهگاه در اروپا توسعه مییافت، همچنان باقی ماند. بتحقیق، هنر پاپ، نه ادعایی بر سبک زندگی آمریکائیست، نه فرهنگی دررسانههای گروهی و نه حتی مدینه فاضله تکنوکراتها.
اگر دراین حرکت هنری رگهای وجود داشته باشد، که کسی آن را فکاهی بنامد (و ما از طریق آن میتوانیم با «مدرسه شیکاگو» که به ویژه توسط جیم نوت و ادپشک نمونه آوری شده ارتباط داشته باشیم و همچنین میتوان به آن نقش عجیبی که را که رونالد بی. کیتاج در خلق هنر درخلق هنر پاپ بریتانیایی ایفا نمود،اضافه کنیم [در این مورد پیتر سال را نباید به حساب آورد] این رگه حیرت انگیز و ابتکاری میباشد و بهطور کلی نمیتواند به عنوان معرف هیچ تصویر ویژهای از هنر پاپ تلقی گردد؛ بنابراین وقتی میخواهیم تعریفی از هنر پاپ به عنوان سبکی برخاسته از جامعه مصرفی ارائه بدهیم دلالت ما بر اشخاصی نیست که خود را همراه این هنر و یا در مقابل آن قرار دادند، بلکه هنرمندانی مورد نظر هستند که مطالب و روش برخورد آنها مدنیت جامعه مذکور را بیان میکرد. از طرف دیگر، این مدنیت دادن، موجب بروز مجموعةای از رویدادها شد که بیتفاوتی هنرمند را نسبت به موضوع کارش سبب گشت وبرخی ازآن نظریه پردازان به نوبه خود این بیتفاوتی هنرمند را به موضوع کارش سبب گشت و برخی از نظریه پردازان به نوبه خود این بیتفاوتی را در راس زیبایی شناسی این هنر قرار دادند تا جایی که هنرمند به اندازه نقش یک دستگاه ضبط صوت پایین آورده شد. ( و این حقیقت دارد که به عنوان مثال: اندی و ارهول هیچ وقت نتوانست خودش را برای اینکه یک دوربین فیلمبرداری و یا یک ضبط صوت نباشد، تسلی بدهد) هنرمند می بایست هر آنچه میتوانست از تصاویر، اشارات و اصواتی که پیاپی او را مورد تهاجم قرارمیدهند بگیرد و تا آنجا که امکانات تکنیکی به او اجازه میدهد، آنها را سرهم کند.
جهانی شدن
پدیده «جهانی شدن» سریع در هنر معاصر، که عمدتاً در خلال دهه های 1980 و 1990 فراگیر شد، تا حدی پیآمد یک نگرانی فزاینده جهانی در مورد هنر اقلیت در کشورها بود. برای مثال کاملاً طبیعی بود که در ایالات متحده اشخاص علاقمند به اشکال مختلف هنر افریقایی – امریکایی، می بایست خود را به هنر مدرن افریقا نیز معطوف سازند. بر همین منوال کسانی که هنر را یکی از راههای موثر در بیان وضعیت اقلیت افریقایی- امریکایی میشناختند، به طور طبیعی به سمت هنر جدیدی که توسط اعضای جامعه بومیان استرالیایی آفریده می شد، مجذوب گردیدند. البته عوامل دیگری نیز حرکت جهانی شدن در هنر را تسریع بخشید، ازج مله کارآمدی رو به گسترش سیستم های جدید ارتباطات، همچنین کتاب ها و مجلات هنری، تلویزیون و اینترنت نیز همگی در آشنا ساختن هر چه بیشتر مخاطبان با آثار هنری در سراسر جهان بسیار موفق عمل کردند. حتی نمایشگاههای بین المللی که به کرات برپا می گردیدند، در تبشیر گوناگونی عرصه فرهنگی جهان، بسیار موثرتر و نتیجه بخش تر از موزه های بزرگ ظاهر شدند. در عین حال در این سال ها ، چندین بینال جدید همانند بینال هاوانا و بینال استانبول به بینالهای قدیمی همچون بینال ونیز و سائوپولو اضافه شدند. بینال هاوانا به طور اخص تاکید بیشتری را به روی آثار هنرمندان کشورهای جهان سوم مطعوف می کرد.
هاوانا به یک گروه متحد فرهنگی تعلق داشت که از دهه 1920 به بعد، از آگاهی و شناخت اروپا و امریکا محروم مانده وعملاً به حاشیه رانده شده بودند. نقاشان دیواری مکزیک، دیگوریورا، خوزه کلمنته اورتزکو( 1949-1883) و دیوید آلفاروسیکه ایروس (1974-1896)، در اثنای سال های دهه 1930 تاثیر شگرفی بر هنر آمریکا برجای نهادند، گو اینکه این تاثیرات در سال های پس از جنگ تقلیل یافت، نکته عجیب آنکه هنرمندی که باعث شناخت جهانی هنرمندان آن خطه شد، همسر ریورا، فریدا کالو، بود. او در طول زندگیاش بطور متواضعانهای خود را به عنوان همسر نیمه آماتور و البته بسیار مستعد مهم ترین نقاش مکزیکی معرفی می کرد. آنچه که بعدها باعث اشتهار نقاشی های کالو شد،نخست ظهور جنبش فمنیست در ایالات متحده ودوم ، انتشار زندگی نامه بسیار تابناک هایدن هررا در سال 1983 بود. این دو عامل دست به دست یکدیگر داده تا طبیعت فوق العاده شخصی وبسیار صریح نقاشی های کالو را به کانون توجه همگان سوق دهد. بسیاری از این نقاشی ها در واقع پرترههای خود نقاش بودند. کالو از قدرت قابل ملاحظه ای در خودنمایی برخوردار بود، اما با این حال اگر در مییافت که شهرتش اکنون از شهرت همسرش فراتر رفته است، بطور قطع خود نیز مثل هر کس دیگر شگفت زده میشد.
کالو، دنبالهروهای خلفی در امریکای لاتین داشت که همانند او به آفرینش چیزهایی به شدت شخصی و اظهار منویات مطقاً فردی خود، مبادرت می ورزیدند. نمونه بارز آن رهیافت هایی در مکاشفه تصویری در جوهر حافظه است که توسط هنرمند ونزوئلایی جاکوبو بورخس (متولد 1932) صورت گرفت. همچنین بهترین کارهای نقاش شاخص کلمبیایی فرناندو بوترو ( متولد 1932) که آثار زنده ای را در دهه 1970 تحت عنوان فاحشه خانه های مدیلن، به مثابه تصویرسازی رمان نانوشتهای از نویسنده تمثیل گرای هموطنش ، گابریل گارسیا مارکز، پدید آورد.
در دهه های 1970 تا 1980، بخش عمده ای از هنر امریکای لاتین در بستر متفاوتی به پیش می رفت. در این سال ها هنرمندان امریکای لاتین بسیار شیفته هنر وچیدمان شدند. یکی از پیشروان این گرایش، هنرمند آرژانتیتی ویکتورگریپو ( متولد 1936) بود. علاقهمندی نسبت به هنر مفهومی، آن هم به شکل سحرآمیزش، از جهانی ناشی از یک سنت آرژانتینی بود. این سنت، گونه ای بسیار پیشرفته از هنر مفهومی بود که توسط اعضای گروه مادی و گروه هنری ابتکار واقعی – که هر دو در سال 1945 در بوینس آیرس شکل گرفتند – اجرا می شد.
این علاقمندی در عین حال از شرایط سیاسی واقتصادی آرژانتین نیز سرچشمه می گرفت. سال های 1966 تا 1970 شاهد حکومت نظامیان و سال های 1973 تا 1976 نیز با حکومت بی ثبات وضعیف خوان پرون همراه بود. این بحرانها بعداً در حد فاصل سال های 1976 و184 با دور جدیدی از حکومت نظامیان تشدید شد. در این سال ها نرخ تورم تا رقم 400 درصد افزایش یافت. از سال 1976 به بعد در نتیجه شیوع آنچه که جنگ کثیف در این کشور نام گرفت. عده بیشماری از هواداران جناح چپ ناپدید شدند. در این وضعیت هنرمفهومی ایمن تری راه بنظر می رسید. حتی پس از اعاده دموکراسی در کشور، گرایشهای هنر مفهومی در بسیاری از کارهای هنرمندان جوان و پیشروی آرژانتین تداوم یافت. آثار گیلرموکویتکا از کمترین تأثیرات منطقه ای و یا نشانههای پیش از کلمبیایی عاری است، در حالی که پیوسته این آثار برآنند تا جامعه شهری آرژانتینی و یا اروپایی را که این هنرمند در خلال سفرهای بسیارش با آنها آشنا شده بود- مورد بررسی قرار دهند.
در برزیل نیز کارهای با ارزشی درحوزه هنرمفهومی، با اجرا در مکان های خاص، ارائه گردید. این کارها عموماًنسبت به اشکال مرسوم آفرینش هنری بی اعتنا و در بهره گیری از مواد غیرمنتظره و اغلب غیرقابل توجه بسیار مشتاق بودند. این خصوصیت، آنها را به هنر بی پیرایه ایتالیایی پیوند می زند، گواینکه عمیق ترین ریشه های این آثار را باید در کارهای اجرا شده در دهه 1960 توسط نوساختارگرایان برزیلی همانند لیجیا کلارک (88-1921) و هلیواویتیسیکا (80-1937) جستجو کرد. این هنرمندان حقیقتاً در طرح اندیشه های شاخص هنر بی پیرایه بر همتایان ایتالیایی شان پیشی گرفته بودند. وارثان اصلی این شیوه کار در برزیل امروز، هنرمندانی چون تونگا (متولد 1952) میباشند. کارهای محیطی تونگا، آثار فوق العاده جذابی هستند که اغلب آکنده از طره بسیار بلند گیسوان بافته شده – رشته های سیم های سربی – برای القای نوعی طلسم و جادوی جنسی همراه با کنایه و اشاراتی به «آلیس در سرزمین عجایب» اثر لوئیس کارول، میباشند.
کشور شیلی نیز ظهور یک جریان آوانگارد جدید را شاهد بوده است. این جریان بدواً در زمان حکومت دیکتاتوری پینوشه آغاز و سپس در دوران اعاده دموکراسی، از سال 1989 به بعد ، تداوم یافت. اعضای اصلی این جریان اوژنیودیتبورن (متولد 1947) ، گونزوالو دیاز (متولد 1947) ، آرتورو دوکلوس ( متولد 1959) و هنرمند مقیم استرالیا خوان داویلا میباشند. سه هنرمند یاد شده که در شیلی زندگی می کنند هر کدام شیوه کار متفاوتی را دنبال می کنند. دیتبورن برای «هنرپستی» اش شهرت یافت، دیاز عمدتاً با چیدمان هایش شناخته می شود و دوکلوس همواره سرهم سازی های تمثیلی و رازگونه میآفریند. نقطه مشترک این کارها شباهت ظاهری شان نیست ولذا نمی توان آنها را رد یک طبقه بندی سبک شناختی جای داد. اما نوعی طرز تلقی مشخص نسبت به حرفه آفرینش هنری آنها را به یکدیگر پیوند می زند. همه آنها روند تفکر تماشاگر را به سمت خط سیر خاصی سوق می دهند. در این راستا سایه موضوعات مشخصی سنگینی می کند : موضوع کاتولیک گرایی در دوران استعمار، موضوع وحشت و خشونت ناشی از چمبره قدرت توسط ژنرال پینوشه.
هنرشیلی در دهه 1980 و1990 با گونه های دیگر هنر مدرن، که در همین دوران در اطراف و اکناف جهان- خارج از کانون های سنتی هنرنوگرا یعنی پاریس و نیویورک – به ظهور رسیدند، شباهت های حقیقی و اما پنهان و آشکاری را نشان میدهد. برای مثال، هنر پرسترویکا که درسال های آخرین کمونیسم شوروی در روسیه ظاهر شد، در نظر اول، شبیه تجدید حیات جریان آوانگارد قدیمی روسی مرکب از گروه هنرمندان تجربه گرایی که پس از انقلاب اکتبر شکل گرفتند ، بنظر می رسید. آن جریان دوران شکوفایی خود را تا میانه دهه 1920 سپری کرده و سپس بخش عمده ای از انرژی خود را از دست داد، تا آنکه سرانجام در اوایل دهه 1930 و با تحمیل عقاید واقع گرایی اجتماعی توسط استالین به خاموشی مطلق گرائید. برخی از چهره های شاخص در میان هنرمندان پروسترویکا عبارتند از الیکا کاباکوف ( متولد 1933) و اریک بولاتوف ( متولد 1933). نام این دو پیوسته با نمایش نوعی هنر غیررسمی از اتحاد جماهیر شوروی که در اواخر دهه 1970 در اروپای غریب دیده میشد. همراه بوده است. نمایشگاه های آثار این هنرمندان اغلب با احساس همدردی از سوی مطبوعات سیاسی غرب مواجه می شد، اما منتقدین هنری عموماً آنها را به عنوان تقلید کنندگان از رسوم منسوخ گذشته مورد نکوهش قرار می دادند.
دسته بندی | علوم انسانی |
بازدید ها | 4 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 16 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 16 |
مقاله بررسی فناوری اطلاعات و جهانی شدن در 16 صفحه ورد قابل ویرایش
فهرست
فناوری اطلاعات وجهانی شدن ?
جهانی شدن ?
فناوری اطلاعات و ارتباطات ?
بعد اجتماعی ?
تأثیرات اجتماعی فناوری اطلاعات و ارتباطات در فرایند جهانی شدن ?
بعد فرهنگی ?
?- مشابهت در شلیک گلوله به دورترین فاصله و ارسال پیام نیز به دورترین فاصله. ??
?- دستیابی مشترک در شیوه های عبور از موانع ??
جهانی شدن
«پایان جنگ سرد با جهش های عظیمی در عرصة ارتباطات مصادف شد از اوایل سالهای 1990 با به بازار آمدن دیش های گیرنده امواج صوتی و تصویری و سپس ایجاد خطوط اینترنتی و سقوط قیمت ارتباطات که نتیجه آن سرعت بخشیدن بی سابقه ای در امر خبرگیری و خبررسانی و تبادل اطلاعات شد مردم جهان را تا حدی که قبلاً در تصویر نیز نمی گنجید به هم نزدی کرد. با ایجاد سرعت در ارتباط و حمل و نقل به نظر می رسید که جهان هر روز کوچکتر می شود. و برای اشاره به این کوچک تر شدن، اصطلاحاتی مانند دهکده جهانی و دنیای کوچک متداول شد. دوران جنگ سرد با فروپاشی شوروی پایان یافته بود و تبعاً دوران پس از آن خصوصیات دیگری داشت و لازم بود برای سهولت در کار برای آن نامی انتخاب شود. گلوبالیزیشن یا گلوبالیسم و یا همان جهانی شدن نامی است که دوران پس از دوران جنگ سرد را باید تداعی کند و صرفاً یک نام است و نه بیشتر از آن. این دوران که ما در ابتدای آن قرار داریم خصوصیاتی دارد که هنوز بر کسی کاملاً روشن روشن نیست. این که این دوران چه مراحلی را طی خواهد کرد و یا چگونه خاتمه خواهد یافت نامشخص است. آنچه مشخص است این است که با آغاز قرن بیست و یکم ما بطور قطعی به دورانی پاگذارده ایم که با دوران های قبلی تفاوت های ماهوی بسیاری دارد و گویا قرارداد نانوشته ای بوجود آمده که این دوران جدید را دوران گلوبالیزیشن بخوانندن. ارتباطات در سطح جهان و ما بین مردم هر روز گسترش و سرعت بیشتری پیدا میک ند. محصولات ساخته شده در هر نقطه ای از جهان را می توان در نقاط دیگر جهان یافت. سفر کردن در جهان هر روز بیشتر و سریعتر می شود. روزنامه نگاران، دانشمندان روشنفکران، سازمانهای صنفی و ... هر روز بیشتر جهانی می شوند و در ارتباط با یکدیگر قرار گرفته و از دستاوردهای یکدیگر بهره مند می شوند. با انتقال افراد به این و آن سوی جهان هر چه بیشتر فرهنگها در همدیگر ادغام می شوند. برخلاف تصور برخی ها جهانی شدن تنها جنبه اقتصادی ندارد و تمامی حوزه های دیگر از جمله مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را شامل می شود. برخی ها این را نشانه هایی از آغاز پروسه ایجاد و تکوین یک تمدن جهانی می دانند»
فناوری اطلاعات و ارتباطات
مجموعةمهارت ها ،ابزارها و فنونی که در خدمت تولید، پردازش، توزیع و اشاعة اطلاعات قراردارد یا به عبارت دیگر مجموعة سخت افزارها و نرم افزارهایی که برای بهینه سازی، تولید دریافت، سازماندهی ، پردازش و اشاعة اطلاعات به خدمت گرفته می شود. فناوری اطلاعات نام دارد. اعضای خانوادة فناوری اطلاعات عبارتند از:رایانه های بزرگ، ریزرایانه ها ، لوح های فشرده، تلفن های بی سیم،چاپگرهای لیزری و رنگی، تلفن های همراه ، تصاویر متحرک و رایانه ای، شبیه سازی رایانه ای، دی وی دی، رادیو ضبط و تلویزیون دیجیتالی بزرگراههای اطلاعاتی، شبکه های رایانه ای، فرارسانه ای ها،اینترنت،چند رسانه ای ها ، ابر رایانه ها،تلفن ویدئویی، واقعیت های مجازی، شبکه های گسترده جهانی، وب و مانند آنها»
«تکنولوژی های جدید اطلاعاتی، ارتباطاتی شامل تمامی فن آوری هایی است که گونه های مختلف ارتباطات را میان انسان ها با یکدیگر، انسان ها با سیستم های الکتریکی و سیستم های الکترونیکی با هم میسر می سازد.
بعد اجتماعی
تأثیرات اجتماعی فناوری اطلاعات و ارتباطات در فرایند جهانی شدن
«1- آزادی : اگر چه فناوری اطلاعات فراهم آورندهی فرصتی برای افراد است تا افکار خود را آزادانه و فارغ از محدودیت های ناشی از واسطه ها بیان کنند به دلیل معقول و معتدل بودن میزان سرمایه لازم برای خرید یک رایانه و هزینه ناچیز انتقال به اینترنت،هر کس می تواند هر چیزی را بر روی سراصفحة شخصی بفرستد یا هر چیزی را در اتاق گپ بگوید و مخاطبان بالقوة چنین پیام هایی نیز بسیار انبوهند»1 اما با نگاهی به فرایند مبادله اطلاعات بین کشورهای شمال و جنوب و مشاهدة نابرابری اطلاعات ارائه شده پدیدة جریان آزاد اطلاعات رنگ می بازد و ماهیت واقعی خود را نشان می دهد. عده ای بر این عقیده اند که جریان آزاد اطلاعات به عنوان پیشقراول جهانی شدن نقابی نوست که استعمار به صورت زده بدین معنی که جریان آزاد اطلاعات ظاهری فریبنده و عاری از هرگونه جنبه منفی دارد. لیکن در باطن خود نگرش هایی را به اذهان القا می کند که هدفی جز ایجاد یک دنیای ذهنی غیرواقعی از واقعیات موجود ندارد. آن ها با استفاده از راهکارهای هنر دستکاری، حجم وسیعی از اطلاعات پردازش شده را برای محور ساختن جامعه گیرندگان پیام خود به سراسر دنیا ارسال می دارند. براین اساس گفته می شود جریان آزاد اطلاعات به اندازه ماهیت واقعی اش مسحور کننده است و در راستای تبلیغات القایی ابداع شده است و به کار گرفته می شود»
«- همپیوستگی جهانی: فناوری اطلاعات، ارزان،سریع ، نقطه به نقطه و نا همزمان است و به پست الکترونیکی ویژگی سهولت و فوریت که ارتباطات پستی و تلفنی هیچ گاه نداشته اند و ویژگی شخصی شدگی که رسانه های رادیو - تلویزیون فاقد آن هستند می بخشد با وجود وب جهانگستر دسترسی به اطلاعات محلی با سرعت های بی سابقه امکانپذیر می شود یک نفر می تواند روزنامة سیدنی مورنینگ هرالد را در همان زمانی که استرالیایی ها آن را می خوانند بخواند، فناوری اطلاعات،موجبات تماس مستمر شهروندان جهان را با مردمان و وقایع هر جای دیگر با چنان سهولتی فراهم می کند که جهان عمیقاً بیگانه می شود و با استفاده کامل تری که در سراسر جهان از فناوری اطلاعات می شود این اثر افزایش می یابد»
2- دستیابی مشترک در شیوه های عبور از موانع
در حوزه نظامی، روزگاری بود که استفاده از خندق، سیم خاردار و انواع موانع دیگر، بازدارنده تهاجم نظامی می شد در حالیکه سال هاست موانع مذکور کارکرد خود را از دست داده و موشک های بالستیک از قاره ها عبور می کنند. در حوزه ارتباطات نیز دیوار آهنی عصر مائو آخرین نمونه قرن بیستمی عامل بازدارنده محسوب می شد که اکنون دستیابی به ICT خصلت عبور از تمامی مرزها و دیوارهای آةنی را به دست آورده است این خصلت طبعاً مغایر با محدوده تعریف شده اقتدار چنین حکومت هایی است ضمن آن که نگرانی آنها مشابه همان تجسم ورود موشک های بالستیک از قاره های دیگر است.
پذیرفتن این دو فرضیه چند پیشنهاد به شرح زیر به دنبال دارد.
- حکومت های در حال توسعه از جمله ایران در شناخت بازار جهانی پیام و راز و رمز مکانیزم های آن شیوه های خردگرایانه و غیر احساسی را دنبال کرده و از همین مسیر، در یافتن تدابیر اجرایی برای رقابت در این بازار، تأمین نیازهای مصرف کنندگان داخلی را مبنا قرار دهند.
- از آنجا که اعمال نظارت های سنتی بر رسانه های خارج رو به داخل امکان پذیر نیست، به منظور امکان افزایش توان رسانه های داخلی با امواج بیرونی شیوه های مراقبتی را جایگزین شیوه های سنتی نظارت کنند.
- برای مخاطبان رسانه های داخلی این امکان فراهم شود که به شناخت فرهنگ و ارزش های بومی خود دست یابند.
- کوشش شود که مخاطبان داخلی در مورد ساخت و کارکرد بازار جهانی پیام و عناصرب شکل دهنده تداخل های فرهنگی آگاه شوند. در واقع به جای طرح این سؤال قدیمی که رسانه ها به ما چه می کنند. این سؤال مطرح می شود که ما به عنوان انسان گزینشگر باید با رسانه ها چگونه رفتار کنیم. و چگونه از آثار سوء تداخل فرهنگی اجتناب کنیم؟
- سیاست ها در زمینه ارتباطات و اطلاعات باید طبق نیازهای انسان تعریف و شاخص شوند (به جای خواسته ها و آرزوهای کمپانی های فراملیتی)
- ما باید از یک سیستم ارتباطات جهانی که برای همگان عادلانه و منصفانه باشد دفاع کنیم. ارتباطات نباید تنها به عنوان یک فعالیت تجاری تلقی شود، لاکن باید به مثابه وسیله ای مؤثر برای خلق جهانی همراه با عدالت تلقی شود.
- برای درک بهتر مشکلات ما در زمینه ارتباطات ضروری است که یک کار پژوهشی توسط علمای تاریخ و تاریخ طبیعی و جامعه شناسی ایران صورت پذیرد»
دسته بندی | اقتصاد |
بازدید ها | 0 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 82 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 133 |
مقاله بررسی جهانی شدن اقتصاد در 133 صفحه ورد قابل ویرایش
اقتصادی جهانی؟
گر چه بحث دربارة جهانی شدن اقتصادی نوشته های حجیمی پدید آورده، موضوعات مورد مناقشه حول محور چهار سؤال بنیادین، دسته بندی می شوند. این چهار سؤال به طور ساده عبارتند از:
· آیا اقتصادی جهانی واحدی در حال پدید آمدن است؟
· شکل جدید سرمایه داری، که ناشی از «انقلاب صنعتی سوم» است، تا چه حد در حال به دست گرفتن زمان کرة زمین است؟
· جهانی شدن اقتصادی تا چه حد تابع حکومت ملی و بین المللی مناسب و کارآمد باقی می ماند؟
· آیا رقابت جهانی به سیاست اقتصادی ملی و دولت رفاه اجتماعی خاتمه می دهد؟
این چهار سؤال هم فکر جهانی گرایان و هم فکر شکاکان را به خود مشغول می کنند.
تداوم اقتصادهای ملی
موضوع شکاکانة منعکس کنندة تفسیری محتاطانه از گرایش اقتصادی جهانی معاصر است. به نظر شکاکان، اگر در چارچوب تاریخ قضاوت کنیم، اقتصاد جهانی فعلی به جای این که در در حال تبدیل شدن به اقتصادی واقعاً جهانی باشد، فقط به طور سستی یکپارچه است. در مقایسه با عصر زیبای 1890-1914 ، هم گستره و هم مقیاس جغرافیایی جریانات تجارت، سرمایه و مهاجران در حال حاضر نظم بسیار کمتری دارد (گوردون 1988 ؛ وایس 1998 ؛ هیرست و تامپسون 1999). گر چه امروزه میزان جریانات ناخالص سرمایه میان نظام های اقتصاد اصلی جهان تا حد زیادی بیسابقه است، جریانات خالص واقعی میان آنها به طور قابل ملاحظه ای کم تر از ابتدای قرن بیستم است (زوین 1992 ؛ واتسون 2001). بسیاری از این نظام های اقتصادی، از جمله بسیاری از کشورهای در حال توسعه، کمتر از قبل به روی تجارت باز هستند که این امر موجب کاهش وابستگی آنها به سرمایة خارجی می شود (هوگولت 2001 ؛ هیرست و تامپسون 1999 ). افزون بر این، میزان مهاجرت جهانی در قرن نوزدهم تا حد زیادی میزان مهاجرت در دورة فعلی را تحت الشعاع قرار میدهد (هیرست و تامپسون 1999). با توجه همه این موارد، اقتصاد جهانی معاصر به میزان قابل ملاحظه ای کمتر از همتای قرن نوزدهمی خود باز و جهانی شده است. شکاکان همچنین عقیده دارند که این اقتصاد یکپارچگی بسیار کمتری دارد.
اگر جهانی شدن اقتصادی با یکپارچگی روزافزون نظام های اقتصادی ملی واحد همراه باشد، به طوری که سازماندهی عملی فعالیت اقتصادی از مرزهای ملی فراتر رود،می توان گفت اقتصادی جهانی در حال ظهور است. در اقتصاد جهانی شده، (از لحاظ نظری) انتظار می رود همچنان که ارزش واقعی متغیرهای کلیدی اقتصادی (تولید، قیمت ها،دستمزدها و نرخ های بهره) به رقابت جهانی پاسخ می دهند، نیروهای بازار جهانی بر شرایط اقتصادی ملی برتری یابند. بنابر موضع به شدت شکاکانه،درست همانطور که اقتصادهای محلی در بازارهای ملی غرق میشوند آزمون واقعی جهانی شدن اقتصادی نیز این است که آیا گرایش های جهانی الگی یکپارچگی و ادغام اقتصادی جهانی، یعنی وجود بازار واحد جهانی، را تأیید می کنند یا نه (هیرست و تامپسون 1999). از این لحاظ، می گویند که شواهد موجود بسیار کمتر از دعاوی اغراق آمیز بسیاری از جهانی گرایان است. حتی در بین دولت های عضو سازمان توسعه و همکاری اقتصادی که بی تردید به هم پیوسته ترین مجموعه نظام های اقتصادی هستند،گرایش های معاصر فقط نشان دهندة میزان اندکی از یکپارچگی و ادغام اقتصادی و مالی هستند (فلدستاین و هوریوکا 1980؛ نیل 1985 ؛ زوین 1992 ؛ جونز 1995 ؛ گارت 1998). شواهد موجود خواه از نظر سرمایه، فن آوری، کار یا تولید،نه وجود اقتصادی جهانی را تأیید می کنند نه ظهور آنها را (هیرست و تامپسون 1999). از این امر میتوان نتیجه گرفت که حتی شرکتهای چند ملیتی، بر خلاف توصیف متداول آنها به صورت «سرمایة آزاد» عمدتاً اسیر بازارهای ملی یا منطقه ای هستند (تایسون 1991 ؛ روی گروک و تولدر 1995 ؛ راگمن 2001). شکاکان گرایش های فعلی را نه اقتصادی جهانی بلکه شواهد بین المللی شدن مهم فعالیت اقتصادی، یعنی تقویت پیوندهای میان نظام های اقتصاد جداگانة ملی، می دانند که از نظر تاریخی بی سابقه است بین اللملی شدن نه جایگزین بلکه مکمل سازماندهی و تنظیم عمدتاً ملی فعالیت اقتصادی و مالی معاصر است که به دست واحدهای عمومی و خصوصی ملی یا محلی اداره میشود. به نظر شکاکان، کل اقتصاد در اصل ملی یا محلی است. ولی حتی گرایش معطوف به بین المللی شدن بررسی دقیقی می طلبد، زیرا نشان دهندة تمرکز جریانات تجارت، سرمایه و فن آوری در بین دولتهای اصلی عضو سازمان توسعه و همکاری اقتصادی به استثنای بخش عمده ای از بقیه جهان است. ساختار فعالیت اقتصادی جهانی تحت سلطة (روزافزون) نظام های اقتصاد سازمان توسعه و همکاری اقتصادی و پیوندهای در حال رشد میان آنها قرار دارد (جونز 1995) . از هر نظر که بنگریم بزرگترین بخش انسان ها از بازار به اصطلاح جهانی محروم می مانند؛ شکاف میان شمال و جنوب در حال افزایش است. هوگولت و دیگران با اتکا به مجموعه ای از شواهد آماری، عقیده دارند که براساس موازین تاریخی، اقتصاد جهانی نه در حال گسترش دامنة دسترسی خود بلکه در حال فروپاشی درونی است. اگر جریانات تجارت، سرمایه گذاری و مهاجرت را بسنجیم، درمییابیم که اکنون مرکز اقتصادی جهانی کمتر از دوران قبل از انقلاب صنعتی با حاشیة آن ادغام شده است (مثلا نگاه کنید به هوگولت 2001).
تحلیل شکاکانه به اقتصاد جهانی یکپارچه هیچ اعتقادی ندارد و بر سازماندهی روزافزون فعالیت اقتصادی جهانی در سه بلوک اصلی، که هر کدام مرکز و حاشیة منحصر به خود دارند، یعنی اروپا. آسیا، اقیانوسیه و آمریکا تأکید می کند. این سه تایی شدن اقتصاد جهانی با تمایل روزافزون به وابستگی متقابل اقتصادی و مالی در داخل هر یک از این سه ناحیه به قیمت ادغام آنها همراه است (لوید 1992 ؛ هیرست و تامپسون 1999؛ راگمن 2001). این فرایند از رهگذر رشد منطقه ای شدن، از ساختارهای رسمی پیمان تجارت آزاد آمریکای شمالی (NAFTA) ، سازمان همکاری اقتصادی آسیا – اقیانوسیه (APEC) ، بازار مشترک مخروط جنوبی (MERCOSUR) ، اتحادیه ملل آسیای جنوب شرقی (ASEAN) و اتحادیة اروپا گرفته تا راهبردهای تولید و بازاریابی منطقه ای شرکتهای چند ملیتی و شرکتهای ملی، تقویت می شود (جی . تامپسون 1998 الف). دوران حاضر با عصر جهانی شدن اقتصادی فاصلة زیادی دارد، و به ویژه در مقایسه با عصر زیبا، دورانی است که مشخصهاش فروپاشی و تجزیة رو به رشد اقتصاد جهانی به تعداد زیادی از نواحی اقتصادی منطقه ای است که تحت سلطة نیروهای سوداگرانة قدرتمند رقابت اقتصادی و همچشمی اقتصادی ملی قرار دارند (هارت 1992 ؛ سند هولتز و همکاران 1992 ؛ راگمن 2001).
اگر استدلال شکاکانه به مفهوم اقتصاد جهانی بی توجه است، به همان اندازه نسبت به سرمایه داری جهانی نوزاد دیدگاهی انتقادی دارد. این استدلال منکر آن نیست که سرمایه داری، در پی سقوط سوسیالیسم دولتی، «تنها بازی اقتصادی موجود در شهر» است، با این که خود سرمایه تا حد قابل توجهی تحرک بین المللی پیدا کرده؛ ولی می گوید چنین تحولاتی را نباید شاهدی بر نوعی سرمایه داری «توربو»ی جدیدی دانست که از سرمایه داری های ملی فراتر می رود و آنها را در خود حل می کند (کالینیکوس و همکاران 1994 ؛ روی گروک و تولدر 1995 ؛ بویر و دراچ 1966 ؛ هیرست و تامپسون 1999). برعکس ، صورتهای اجتماعی متمایزی از سرمایه داری به شکوفایی خود براساس الگوهای اقتصاد مختلط سوسیال دموکراسی اروپایی، پروژة نئولیبرالی آمریکایی و دولتهای توسعه گرای آسیای شرقی ادامه می دهند (وید 1990) . موج نئولیبرالی دهة 1990 به رغم خواسته های قوی ترین طرفدارانش، نه منجر به همگرایی اصیل یا واقعی میان آنها شده و نه میتواند ادعا کند که به نحو قاطعی بر رقبایش پیروز شده است (شارف 1991 ؛ هارت 1992). از این لحاظ، معلوم شده که «پایان تاریخ» عمر کوتاهی دارد. ایدة سرمایه داری جهانی، که امپراتورهای تجاری افرادی مثل ژرژ سوروس [1] و بیل گیتس[2] مظهر آن هستند، ممکن است جذابیت عامه پسند زیادی داشته باشد؛ ولی در نهایت، گمراه کننده است، زیرا تنوع صورتهای موجود سرمایه داری و ریشه داشتن همة سرمایه ها در صورتهای ملی جداگانه را نادیده می گیرد.
گر چه تصاویر تلویزیونی اتاق های معامله در نیویورک یا لندن این ایده را تقویت می کند که سرمایه ذاتاً آزاد است، ولی واقعیت این است که کل فعالیت اقتصادی و مالی، از تولید، تحقیق و توسعه گرفته تا تجارت و مصرف، در فضای جغرافیایی و نه مجازی رخ می دهد. وقتی که مکان و فضا همچنان عوامل تعیین کنندة مهمی در توزیع جهانی ثروت و قدرت اقتصادی هتسند، صحبت از «پایان جغرافیا» مبالغه ای آشکار است. با توجه به این امر، در جهان ارتباطات تقریباً همزمان،سرمایة شرکتی و حتی شرکتهای کوچک ممکن است امکان تحرک بیشتری داشته باشند، ولی هنوز سرنوشت شرکت ها، بزرگ یا کوچک، بیش از هر چیز با مزیتهای رقابتی و شرایط اقتصادی ملی و محلی تعیین می شود (پورتر 1990؛ رویی گروک و تولدر 1995؛ جی. تامپسون 1998 ب) . حتی در بین بزرگترین شرکتهای چند ملیتی، مزیت های رقابتی بیش از هر چیز نتیجة نظام های ملی نوآوری خاص آنهاست. در حالیکه تولیدها و فروش ها روی به این جانب دارند که به شدت به طور منطقه ای متمرکز شوند (رویی گروک و تولدر 1995؛ جی تامپسون و آلن 1997 ؛ راگمن 2001) در واقع، شرکتهای چندملیتی چندان چیزی بیش از «شرکت های ملی با عملکردهای بین المللی» نیستند، زیرا اساس آنها در کشور خودشان قرار دارد و این بنیان برای تداوم موفقیت و حفظ هویت آنها حیاتی است (هو 1992) یعنی همان مطلبی که شرکت برتیش ایرویز به تجربه آموخت، زیرا خلبانان این شرکت هواپیمایی (که اغلب اصل و نسب غیرانگلیسی داشتند) آن را مجبور کردند و در سیاست خود مبنی بر قراردادن تصاویر جهانی به جای پرچم انگلستان بر روی سکان افقی هواپیماهای خود تجدیدنظر کند. افزون بر این، نظری اجمالی به فهرست مجلة فورچون[3] دربارة پانصد شرکت بزرگ جهان این امرا تأیید می کند زیرا اداره مرکزی معدودی از آنها خارج از آمریکا، انگلستان، آلمان یا ژاپن قرار دارد (نگاه کنید به جدول 4-1) در واقع، بررسی دقیق تر جدول 4-1 نشان می دهد که «اسطورة» سرمایه داری جهانی بیش از هر چیز پوشش مناسبی برای بین المللی شدن تجارت آمریکایی است (کالینیکوس و همکاران 1994؛ بورباخ، نونز و کاگارلیتسکی 1997). بنابراین، دولت ها یا حداقل قوی ترین دولت ها، همچنان قدرت قابل ملاحظه ای در چانه زنی با شرکتهای چندملیتی دارند، زیرا این شرکتها نیازمند دسترسی به منابع و بازارهای اقتصادی ملی حیاتی هستند. شرکتها بر جهان حاکم نیستند. در این صورت، مقایسه های سادة اقتصادی میان شرکتهای چند ملیتی و دولتها (که به ترتیب براساس میزان فروش و تولید ناخالص داخلی (GDP) اندازه گیری می شود کاری گمراه کننده است. اندازه گیری های واقعی قدرت اقتصادی شرکت های چند ملیتی (براساس ارزش افزوده در مقایسه با GDP ) نشان میدهد که هیچ یک از آنها در فهرست چهل نظام اقتصادی بزرگ دنیا قرار نمی گیرند (نگاه کنید به نمودار 4-1) دولتها همچنان کنشگران عمدة اقتصادی اصلی در اقتصاد جهانی هستند. تحلیل شکاکانه با نادیده گرفتن ایدة «سرمایه آزاد»، این حکم را تضعیف می کند که الگوی جدیدی از وابستگی متقابل شمال و جنوب در حال ظهور است. باور رایج این است که صنعت زدایی شدن نظام های اقتصادی عضو
مقدمه
نظر بر اینکه شناسایی کرامت ذاتی و حقوق یکسان و جدایی ناپذیر همه اعضای خانواده بشری اساس آزادی و عدالت و صلح جهانی است؛
نظر بر اینکه اعمال وحشیانه ای که بر اثر نادیده گرفتن حقوق بشر و بی اعتنایی به آن انجام یافته است وجدان بشریت را به خشم آورده و [اینک] دنیایی که در آن همه انسان ها در بیان و عقیده آزاد و از ترس و فقر فارغ باشند به عنوان والاترین آرمان های عموم مردم اعلام شده است؛
نظر بر اینکه حقوق بشر باید از حمایت حکومت قانونی برخوردار باشد تا مردم مجبور نشوند که به عنوان آخرین علاج در برابر ظلم و تعدی به عصیان برخیزند؛
نظر بر اینکه مردم ملل متحد در منشور [ملل متحد] ایمان خود را به حقوق بنیادین بشر و به کرامت و ارزش انسان ها و به حقوق برابر مردان و زنان اعلام کرده و بر آن شده اند که برای نیل به پیشرفت اجتماعی و سطح زندگی بهتر و آزادی گسترده تر اهتمام ورزند؛
نظر بر اینکه دولت های عضو خود را به احترام ملل متحد و رعایت جهانی حقوق بشر و آزادیهای بنیادین با همکاری سازمان ملل متعهد کرده اند؛
نظر بر اینکه تفاهم مشترک درباره این حقوق و آزادی ها به لحاظ ایفای کامل آن تعهد، کمال اهمیت را دارد؛
بنابراین
مجمع عمومی
این اعلامیه جهانی حقوق بشر را به عنوان معیار مشترکی برای همه مردمان و همه ملت ها اعلام میکند تا کلیه افراد و یکایک نهادهای اجتماع آن را همواره به خاطر داشته باشند و از راه تعلیم و آموزش در ترویج بزرگداشت این حقوق و آزادی ها بکوشند و با تدابیر ملی و بین المللی گام به گام شناسایی و رعایت جهانی و واقعی آنها را هم در میان مردمان کشورهای عضو، و هم در میان مردمان سرزمین هایی که در قلمرو صلاحیت آنها قرار دارند، تحقق بخشند.
اسناد انتخابی حقوق بشر، اعلامیه ها و معاهده های سازمان ملل
اسناد انتخابی حقوق بشر شامل مدارک مکتوب رسمی نظیر پیمان نامه ها، اعلامیه ها، بیانیه کنفرانسها، اصول راهنما، مصوربه ها و توصیه ها می باشد. به طور قانونی، معاده ها در کشورهایی که آنها را به تصویب رسانیده یا پذیرفته اند، لازم الاجرا بوده و اجرای آنها تحت نظارت مراکز ناظر مانند کمیته حذف خشونت علیه زنان (CEDAW) باشد. قطعنامه ها و اعلامیه ها، منعکس کننده استانداردها و قوانین پیشرفته بین المللی هستند. مستندات پذیرفته شده توسط کنفرانس های جهانی (بیانیه های کنفرانس ها)، منعکس کننده ی یک توافق بین المللی هستند.
اسناد جهانی
اعلامیه جهانی حقوق بشر در سال 1948، مبنای توسعه پیمان نامه های بین المللی حقوق انسانی بوده است. بند 3 توضیح می دهد که هر شخصی حق حیات، آزادی و امنیت شخصی داشته و طبق بند5، هیچ کس نباید مورد شکبنه یا ظلم، رفتار غیر انسانی منحط و تنبیه قرار گیرد، بنابراین هر شکلی از خشونت علیه زنان که تهدیدی برای زندگی، آزادی یا امنیت شخصی آنها و یا قابل تفسیر به عنوان عذاب یا ظلم، رفتار غیر انسانی یا منحط باشد، اصول این اعلامیه را نقص می کند.
پیمان بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در سال 1996 و نیز پیمان بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، هر دو تبعیض برمبنای جنسیت را ممنوع می دانند.
خشونت به صورت دردناکی، سلامت زنان را متأثر می سازد، بنابراین حق لذت از بالاترین استانداردها در دسترس سلامت جسمی و روانی را نقص می کند (بند12). به علاوه بند7 بر حق خوددداری از روحیه شاد و شرایط دلخواه کاری اشاره دارد که تضمین کننده شرایط کاری سالم و ایمن است. قوانین مذکو شامل ممنوعیت خشونت و آزار زنان در محل کار نیز می باشد.
پیمان بین المللی حقوق مدنی و سیاسی در سال 1966، تمام اشکال خشونت را ممنوع می کند. بند 6/1 از حق حیات دفاع می کند. بند 7 عذاب یا رفتار غیر انسانی و منحط یا تنبیه را ممنوع ساخته و بند 9 ضامن حق آزادی و امنیت شخصی می باشد.
پیمان نامه حذف تمام اشکال تبعیض علیه زنان در سال 1979، بزرگترین سند بین المللی درباره حقوق زنان است. اگرچه درا ین معاهده، خشونت علیه زنان جز در ارتباط با خرید و فروش و فحشا (بند6) به طور اختصاصی عنوان نشده اما بسیاری از موارد تبعیض آن از زنان در برابر خشونت حمایت می کند. کشورهای طرفدار برای پیروی از سیاستی ضد تبعیضی علیه زنان، قانون گذاری و اتخاذ سایر موازین بازدارنده برای هر نوع تبعیض علیه زنان، توافق دارند (بند2). سال 1992 کمیته حذف تمام اشکال تبعیض علیه زنان (CEDAW) که اجرای این پیمان نامه را نظارت می کند، خشونت وابسته به جنسیت را به صورت رسمی نوعی تبعیض جنسی دانست. توصیه های عمومی شماره 19 پذیرفته شده در یازدهمین نشست (ژوئن 1992) به طور کلی با خشونت علیه زنان و موازین تعیین شده برای حذف چنین خشونتی سر و کار دارد.
علاوه بر بخش بهداشت، دولت ها نیز باید خدمات حمایتی، پناهگاه ها، آموزش ویژه کارکنان بهداشتی و توانبخشی و مشاوره را برای تمام قربانیان خشونت وابسته به جنسیت فراهم سازند.
پیمان نمامه حذف تمام اشکال تبعیض نژادی در سال 1965، اعلام می کند که دولت های طرفدار برای پیشگیری و حذف تبعیض نژادی در تمام اشکال آن و برای ضمانت برخورداری از حق امنیت شخصی و حمایت دولتی علیه خشونت یا آزار جسمی تحمیلی صاحب منصبان دولتی یا هر گروه یا مرکز یا فردی، متعهد می شوند (بند5).
چهار پیمان نامه و دو پروتکل اضافی در سال 1949، اساس قانون بین المللی بشر دوستی را تشکیل می دهند. پیمان نامه های مذکور تأکید دارند که تمام افراد باید بدون تکیه به تبعیض های مضر در مورد مسائلی معمولی نظیر جنسیت، از هر گونه فعالیت خصمانه تهدید کننده انسانیت پرهیز نمایند (بند3). آنها حمایت از تمام فعالیت های غیر نظامی علیه خشونت جنسی، فحشای اجباری، سوء استفاده جنسی و تجاوز را پیشنهاد می کنند.
در مورد درگیری های نظامی بین المللی، دستور العمل ضمیمه پیمان نامه 1949 ژنو، برای کشورهای درگیر، تعهد ایجا می کند تا با افراد تحت کنترلشان، رفتاری انسانی داشته باشند. دولتها ملزم به حمایت از زنان در برابر تجاوز، فحشای اجباری و تهاجم های شرم آور هستند. دستور العمل ضمیمه شماره2 برای اجرا در طول درگیری های داخلی نیز، تجاوز، فحشای اجباری و تهاجم شرم آور را ممنوع می سازد.
پیمان نامه های حقوق کودک در سال 1989، اعلام می کند که دولت های طرفدار باید موازین قانونی، اجرایی، اجتماعی و آموزشی مناسب برای حمایت از کودک در برابر خشونت جسمی یا روانی، سوء استفاده، سوء درمان یا استثمار را به کار بندند (بند 19). دولت ها باید به طور هماهنگ برای پیشگیری از استفاده استثماری از کودکان در فحشا یا سایر کارهای جنسی نامشروع و نیز در نمایش ها و تولید رسانه های مستهجن حنسی، اقدام کنند (بند34).
پیمان نامه بین المللی حمایت از حقوق کارگران مهاجر و اعضای خانواده هایشان (که در سال 1990 توسط مجمع عمومی تصویب اما هنوز اجرا نمی شود)، حق کارگران مهاجر و اعضای خانواده هایشان برای آزادی و امنیت شخصی را به گونه ای که در سایر اسناد بین المللی اعلام شده، در بر دارد. حق برخورداری از حمایت دولتی علیه خشونت، آسیب جسمی، تهدید و ارعاب؛ خواه از سوی صاحب منصبان دولتی یا توسط افراد، گروه ها یا مراکز خصوصی باید به آنها داده شود (بند 19).
معاهده های منطقه ای
پیمان نامه اروپایی حقوق انسانی (مصوب سال 1950 توسط شورای اروپا) از حق حیات (بند2)، حق آزادی و امنیت شخصی (بند5) و معافیت از شکنجه و یا رفتار غیرانسانی یا منحط یا تنبیه (بند3) حمایت می کند. دولت ها باید در حوزه قضایی خود، حقوق و استقلال تعریف شده در این پیمان را بدون تبعیض و برای هر فرد، تأمین کنند (بند 11)
پیمان نامه آمریکایی حقوق بشر (مصوب سال 1969 توسط سازمان ایالات متحده آمریکایی) نیز حق حیات (بند4)، حق رفتار انسانی (بند5) شامل ممنوعیت شکنجه و ظلم، رفتار غیر انسانی یا منحط یا تنبیه، حق آزادی و امنیت شخصی (بند7) که همگی از شروط مربوط به حمایت از زنان در برابر تمام اشکال خشونت هستند را به رسمیت شناسد. به علاوه هر کودکی حق دارد که تا حد امکان از حمایت خانوادگی، اجتماعی و دولتی برخوردار شده (بند19) و تبعیض بر مبنای جنسیت ممنوع شده است (بند1).
منشور آفریقایی حقوق فردی و جمعی (پذیرفته شده در سال 1981 توسط سازمان وحدت آفریقایی) حق حیات برای تمام افراد (بند4) و حق آزادی و امنیت شخصی (بند6) را تضمین میکند. شکنجه و ظلم، رفتار غیرانسانی و منحط و تنبیه ممنوع شده است (بند5). هر فرد حق برخورداری از بهترین حالت ممکن از سلامت جسمی و روانی را دارد (بند16). به علاوه، منشور مذکور اعلام می کند که هر دولتی باید حذف تمام تبعیض ها علیه زنان و نیز حمایت از حقوق هر زن و کودک را آنطور که در پیمان نامه ها و اعلامیه های بین المللی تصریح شده، تضمین کند (بند18).
پیمان نامه داخلی آمریکایی، پیشگیری، مجازات و ریشه کنی خشونت علیه زنان (پیمان نامه Belema do para1994) تنها سند بین المللی است که به صورت اختصاصی برای ریشه کنی خشونت علیه زنان طراحی شده است. این سند، فهرست تفصیلی از وظایف دولت ها را با توجه به پیشگیری و اقدامات تنبیهی برای چنین خشونتی را ارائه می دهد. دولت های طرفدار، تمام اشکال خشونت علیه زنان را محکوم کرده و تعقیب قانونی به نحو مقتضی و بدون تأخیر و نیز اتخاذ سیاست هایی برای پیشگیری، مجازات و ریشه کنی چنین خشونتی را پذیرفته اند (بند7).
مثلاً، دولت های طرفدار باید خدمات ویژه برای زنان قربانی خشونت مانند پناهگاه ها، خدمات مشاوره ای و مراقبت برای نگهداری کودکان متأثر از خشونت را فراهم سازند (بند8). گروه ها و افراد می توانند شکایت های خود را پیرامون سستی دولت ها در حمایت از زنان در برابر خشونت را به کمیسیون حقوق بشر داخل- آمریکایی، تسلیم کنند.
اعلامیه ها و مصوبه های کنفرانس ها
به تازگی در بسیاری از نشست های بین المللی، بحث خشونت علیه زنان به صورت واضح تری مورد توجه قرار گرفته است. فهرست زیر، منتخبی از بیانیه ها و تصمیم های رریشه کنی تمام اشکال خشونت علیه زنان را نشان دهد. در این اعلامیه ها و بیانیه ها، دولت ها برای پیشگیری از چنین خشونتی، مجازات متجاوزین و کمک به قربانیان را متعهد شده اند.
در دسامبر سال 1993، مجمع عمومی سازمان ملل متحد، اعلامیه حذف خشونت علیه زنان را پذیرفت. این اعلامیه اولین سند بین المللی حقوق بشر برای مقابله انحصاری با خشونت علیه زنان است. اعلامیه مذکور ضمن اعلام صریح این مسأله که خشونت علیه زنان موجب نقض حقوق، زیان و عدم لذت زنان از حقوق انسانی و استقلال اصولی آنان می شود، نگرانی خود را از آسیب های درازا مدت حاصله برای حمایت و ارتقای حقوق و استقلال زنان در این خصوص اظهار می دارد. علاوه بر این، تعریفی واضح و جامع از خشونت علیه زنان را نیز ارائه می دهد.
در کنفرانس جهانی حقوق بشر در سال 1993، اعلامیه ها و برنامه عمل وین پذیرفته شد. این سند، توضیح می دهد که خشونت مبتنی بر جنسیت و تمام اشکال آزار و استثمار جنسی، مانند آنهایی که از تعصب فرهنگی و داد وستد بین المللی ناشی می شود، با مقام و ارزش انسانی اشخاص مغایر بوده و باید حذف شوند. به این موارد می توان از طریق موازین قانونی و با فعالیت های ملی و بین المللی هماهنگ در حیطه هایی مانند توسعه اقتصادی و اجتماعی، آموزش، مادری ایمن، مراقبت بهداشتی و حمایت اجتماعی، دست یافت.
کنفرانس بین المللی جمعیت و توسعه که در سال 1944 در قاهره برگزار گردید، برنامه عملی را پذیرفت که تأکید بر پیشرت تساوی جنسی و اختیار زنان داشته و حذف تمام اشکال خشونت علیه زنان را، اساس برنامه های مرتبط با جمعیت و توسعه می داند (اصل4). دولت ها برای حذف همه اشکال استثمار، سوء استفاده، آزار و خونت علیه زنان، جوانان و کودکان به اتخاذ موازین جامع عملیاتی شامل پیشگیری و توانبخشی قربانیان فراخوانده شده اند.
در سال 1995، کنفرانس جهانی توسعه اجتماعی در کپنهاک برگزار شد. برنامه عمل این کنفرانس، خشونت علیه زنان را با قدرت محکوم کرده و نگرانی های بیان شده در برنامه عمل قاهره را با تمرکز بر خشونت علیه کودکان، خشونت خانگی و تجاوز تکرار می کند.
در سپتامبر 1995، چهارمین کنفرانس زنان، اعلامیه و برنامه کاری چین را پذیرفت که بخش کاملی از آن به بحث خشونت علیه زنان اختصاص داشت. این اعلامیه تأیید می کند که حذف خشونت علیه زنان برای مساوات، توسعه و صلح ضروری است. برنامه عملی مذکور، مستقیماً به اعلامیه حذف خشونت علیه زنان رجوع کند. علاوه بر این، کنفرانس مذکور دولت ها را به شناسایی آسیب پذیری ناشی از خشونت علیه زنان، به ویژه در گروه هایی مانند آوارگان، افراد تبعیدی، مهاجران و افراد ناتوان فرامی خواند.
در ژوئن 1996، دومین کنفرانس سازمان ملل در مورد شهرنشینی (مسکنII )، دستور کار استانبول که با خشونت مبتنی بر جنسیت در داخل مسکن و محیط شهری سر و کار دارد را پذیرفت. دولتها خودشان را متعهد ساختند که وضعیت مسکن را ارتقا داده و از خدمات اساسی آموزشی و بهداشتی برای زنان و کودکانی که بازماندگان خشومت خانواده هستند، حمایت کنند.
در آگوست 1996، کنگره جهانی ضد استثمار تجاری جنسی کودکان در استکهلم، اعلامیه و دستور کاری را برای عمل پذیرفت که دولت ها را به اولویت بخشی بیشتر به فعالیت علیه استثمار تجاری جنسی کودکان و تعیین منابعی برای این منظور فرامی خواند. این اعلامیه ها، دولت ها را به تأمین مشاوره اجتماعی پزشکی و روانی و سایر حمایت ها برای کودکان قربانی استثمار تجاری جنسی و خانواده هایشان فرا می خواند.
در سال 1990 شواری اقتصادی و اجتماعی نیز مسأله خشونت علیه زنان را مورد بحث قرار داد. مصوبه 15/1990، دولت ها را به اجرای موازینی فوری برای کاهش تأثیر خشونت علیه زنان در خانواده، محل کار و جامعه و برقراری جریمه های مقتضی در هر مورد فراخواند.
در سال1991 شورای اقتصادی و اجتماعی، مصوبه 18/1991 را پذیرفت که در آن، دولت های عضو را ملزم به انتخاب، تقویت و تصویب اجباری قوانینی در خصوص ممنوعیت خشونت علیه زنان و رفتاری هماهنگ برای حمایت از زنان در برابر تمام اشکال خشونت روانی و جنسی مینمود.
در می 1996، چهل و نهمین مجمع عمومی سازمان جهانی بهداشت، مصوبه 25/49 WHA- را پذیرفت. این مصوبه، خشونت را به عنوان یک اولویت بهداشت عمومی مطرح می کند. این مصوبه، افزایش تکان دهنده موارد بین المللی آسیب های عمدی قربانیان در تمام سنین و هر دو جنس به خصوص زنان و کودکان را مورد توجه قرار می دهد.
در آوریل 1997، کمیسیون حقوق بشر در مصوبه 44/1997 خود، مجدداً تمام اعمال و رفتارهای خشن علیه زنان را محکوم و تأکید نمود که ممنوع سازی اعمال خشونت علیه زنان و پیشگیری، بررسی و رسیدگی و مجازات آنها خواه توسط دولت یا افراد خصوصی صورت گرفته باشد، به عهده دولت ها می باشد. در مصوبه 13/1997 این کمیسیون در مورد خشونت علیه زنان کارگر مهاجر، اعضا، نگرانی خود را درباره تداوم گزارشات سوء استفاده و اعمال خشونت بار علی زنان کارگر مهاجر توسط برخی از کارفرمایان در برخی از کشورهای میزبان ابراز داشتند.
گزارشگر ویژه خشونت علیه زنان، دلایل و نتایج آن
در مارس 1994 کمیسیون حقوق بشر، یک گزارشگر ویژه را در مورد خشونت علیه زنان، دلایل و نتایج آن، منصوب نمد. در سال 1997 در پنجاه و سومین جلسه، کمیسیون مذکور تصمیم گرفت تا حکم گزارشگر ویژه را به مدت سه سال دیگر تمدید کند. گزارشگر ویژه ممکن است از دولت ها، سازمان ها و افراد، در مورد رفتارهای خشونت آمیز مبتنی بر جنسیتی خاص، اطلاعاتی را دریافت نموده و بتواند تحقیقات مرتبطی را شروع و یا تقاضای دریافت اطلاعاتی در این زمینه را داشته باشد.
آسیب شناسی تأثیر جهانی شدن بر جهان اسلام
تا قبل از گسترش پدیده ای به نام جهانی شدن، مطالعات اسلامی صرفاً در اختیار گروه کوچکی از روشنفکرانی بود که عمدتاً در غرب تحصیل می کردند و حتی عدة قلیلی از آنان مسلمان بودند.
دنیای اسلام دنیای خاموشی بود. زندگی مسلمانان چندان دستخوش تغییر و تحول نبود و صدای آن به ندرت خارج از مرزهای آن شنیده می شد اما در خلال دهه های 1980و90 تغییرات بنیادینی در حوزه های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی اتفاق افتاد که به نوبه خود تغییرات اساسی در دنیای اسلام پدید آورد و مسلمانان را با مواجه با آن فرا خواند. همه این تغییر و تحولات را می توان تحت عنوان « جهانی شدن» توضیح داد از منظر ما « جهانی شدن» توسعه سریعی است که در تکنولوژی های ارتباطی، نقل و انتقالات و اطلاعات اتفاق افتاده و دور افتاده ترین قسمتهای جهان را نیز سهل الوصول کرده است.
یکی از نتایج اساسی جهانی شدن برداشتن فاصله هاست. افزایش فزایندة اطلاعات و رسانه های گروهی، مفهوم مرز در واحدهای سنتی همچون دولت – ملی را بی اثر می سازد ومرزهای جغرافیایی جای خود را به مرزهایی با توانایی های اطلاعاتی می دهد. با روند جهان شدن عمل سیاسی نیز جهانی می شود. علاوه بر آن مفهوم «خود» نیز در یک متن جهانی هویت خویش را در فراتر از مرزها در فرودست تر از خود می خواهد به دست بیاورد.
جورج ویگل (J. Weigel) خاطر نشان می سازد که این وضع منجر به نضج گیری و احیاء مذاهب جهانی گشته است.
از جمله در جهان اسلام این توسعه سیاسی جدید جهانی منجر به افزایش آگاهی های مسلمانان نسبت به مطالعة جوامع خود در یک متن جهانی شده است.
احمد از سه اتفاق در جهان اسلام نام می برد که باعث خلق آگاهی جدید مسلمانان نسبت به خود به عنوان یک جامعه جهانی شده است. مسئله بوسنی و کشتار مسلمانان به دست صرب ها،نگارش کتاب آیات شیطانی به وسیله سلمان رشدی و جنگ خلیج فارس این سه اتفاق عمده هستند.
به طورمثال: « بسیاری از مسلمانان اکنون استدلال می کنند که اگر چه مردم بوسنی اروپایی بودند آنها شراب می نوشیدند، گوشت خوک می خوردند و با مردم غیر مسلمنان ازدواج می کردند. با این وجود وقتی کشتار شروع شد، این مسلمانان سکولار بودند که اولین قربانیان صرب ها را تشکیل می دادند»
احمد در متن این اتفاقات نشان می دهد که سیاست های جهانی به طور بسیار شدیدی بر موقعیت های محلی کشورهای اسلامی تأثیر گذاشته است. از این منظر اگر چه در چند دهه اخیر تنش بین مسلمانان و غیر مسلمانان افزایش یافته است اما تغییراتی را نیز در حوزة محلی این کشورها پدیدار ساخته است.
در مورد قضیه جنگ خلیج فارس مسلمانان اگر چه به نظر می رسید از صدام حسین حمایت کنند اما آنها راههای متعددی را آزمودند و علاوه بر آنکه بدگمانی خود ره به غرب نشان می دادند به ترسیم موقعیت های سیایسی محلی نیز پرداختند. به همین جهت از این پس ما شاهد نوعی جهت گیری محلی مسلمانان در مقابل حکومت های اولیگارشی حوزه خلیج فارس هستیم. به طور مثال« جماعت اسلامی پاکستان» که مدت زمان طولانی از حکومت عربستان سعودی حمایت کرده بود و قبل از جنگ صدام حسین یکی از دشمنان عمدة اسلام می نامید درطول جنگ چهره ای تهاجمی و ضد سعودی به خود گرفت.
اما در رابطه میان دولت های جهان اسلام، ظهور جهانی شدن به نظر نمی رسد کشورهای اسلامی را به نوعی همگرایی منطقه ای و مذهبی در مواجهه با جهان اطراف سوق داده باشد. در 1357 با وقوع انقلاب اسلامی و شکل گیری گفتمان ایده آلیستی بنیاد گرایی اسلامی تحت تأثیر آن به نظر می رسید گفتمان جهان اسلام که با افول اضمحلال امپراتور عثمانی دچار کثرت، تنوع و گسست گشته بود دوباره در حال شکل دهی به گزاره های خویش است. شعار انقلاب اسلامی که مسلمانان را دعوت به اسلام اولیه یا به تعبیر بنیاد گرایان اسلامی سلف صالحیه می کرد و اقبال طبقه متوسط شهری کشورهای مسلمان با آنکه بعدها گفتمان بنیادگرایی اسلامی را قوام بخشید این نکته را قوت بخشید که گفتمان انقلاب اسلامی خواهد توانست نوعی همگرایی منطقه ای را در شکل مذهبی خود بر کشورهای جهان اسلام حاکم سازد.
اما دو عامل اساسی جذبیت انقلاب اسلامی به عنوا پارادایم جدیدی در ساختار خاورمیانه را به چالش طلبید. از یک سو اندیشه های رادیکالی انقلاب که در شکل شیعی آن بروز می یافت به نوعی دلزدگی اکثریت نسبی جهان اسلام انجامید و از سوی دیگر همانطور که العظماء خاطر نشان می سازد جریان روند اسلامی (Tslamic Trend) که عملاً با انقلاب اسلامی نضج گرفت و هویت خویش را در رویارویی و مواجهه با هژمونی غرب و مدرنیته تعریف می کرد...
دسته بندی | هنر و گرافیک |
بازدید ها | 2 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 79 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 43 |
مقاله بررسی هنر پاپ و جهانی شدن در هنر در 43 صفحه ورد قابل ویرایش
هنر پاپ
«در یک دستگاه آسیاکن اعجازی وجود دارد که در تمامی ملائکه بهشتی هم نمیتوان آن را یافت»
«آراگون»
تعریف هنر پاپ
امروزه وقتی به گذشته نگاه میکنیم و پدیده پر اهمیت هنر پاپ را تمام و کمال، از نظر میگذرانیم،دیدگاهی عمیقتر و بدور از تعصب نسبت به آنچه تاکنون از آن استنباط شده به دست میآوریم. ولی سعی بر این نیست که بر محسنات عینی، بیش از اندازهتاکید شود، بخصوص که این وجه عینی در حیطهای باشد که احساسات و عواطف در آن نقش اصلی را ایفا مینماید.
در حیطه این هنر هیچ اثری وجود ندارد که ـ حداقل در مورد برخی نکات ـ توسط اثر دیگری رد یا انکار شده باشد؛ به عنوان مثال: جیم داین که از نظر برخی منقدان، خارج از محدوده این هنر قرار میگیرد، به عقیده برخی دیگر موقعیت اصلی و مرکزی را به خود اختصاص داده است.
جیمز روزنکوئیست، که حداقل مباحثه و تناقض در مورد او وجود دارد، به ندرت توسط کریستوفرفینچ از او یاد میشوند؛ که خود او نیز به نوبه خود، حتی نامی از وسلمن نمیآورد. بعلاوه این واقعیت که تمامی کتابهایی به هنر پاپ اختصاص دارد. تاوسط نویسندگان انگلیس یا آمریکایی نوشته شده است ـ بدور از هرگونه تعصب ـ بیتوجهی به این هنر و غفلت اروپاییها، ژاپنیها و حتی کاناداییها را نسبت به هنر پاپ نشان میدهد. پرچمهای جسپر جونز نقش انکار ناپذیری را در بین نشانههای اولیه این حرکت هنری ایفا میکنند و به نظر میرسد که هیچ کس این جرات را به خود نمیدهد که بدون افراشتن رنگهای ملی او، نامی از هنر پاپ بر زبان براند.
میتوان گفت که این، بدون شک، بهترین راه است برای انیکه از مورد هدف قرار گرفتن، توسط یک دوست، اجتناب ورزید و بدین ترتیب جسپر جونز اثر هدفها را خلق کرد.
واکنش به جهت گیریهای هنری و میهن پرستانه کمتر در مورد آنها اعمال شده است. در بیان این مطلب فقط آمریکا مد نظر ما نیست؛جایی که در آن به وجود آمدن هنر پاپ که البته مرهون شکوفایی اکسپرسیونیسم آبستره در پیش از آن است ـ احساس استقلال فرهنگی را کاملاً تقویت کرده و تا به امروز نیز تداوم یافته است. بعلاوه، از این زمان ـ از نظر برخی ـ این هنر بیشتر دموکراتیک است تا عوام فریبانه؛ اما با این حال نباید از نظر دور داشت که هنر پاپ، به طور کامل در آمریکا نیز مورد استقبال قرار نگرفت. منقدانی که عمیقا تحت تأثیر اکسپرسیونیسم آبستره یا کمی بعد از آن، هنر مینی مال قرار گرفته بودند، توجه و ارادات بسیار ناچیزی به پاپ داشتند در قاره اروپا ( به استثنای بریتانیا) هنرمندان، منقدان و عامه مردم، هنر پاپ را بیشتر به عنوان یک پدیده با تشخص آمریکایی مینگریستند وبدون هیچ اغراقی، میتوان گفت که احساسات موافق ویا ضد آمریکایی، نقش اساسی تری را در مقایسه با تصورات هنری «زیبایی شناسی» در این میان ایفا مینمود.
با وجود این این دو دستگی بتنهایی در بین «پارتیزانهای هنر پاپ» در یک سو، و «مقاومت کنندههای ضد آمریکایی» در سوی دیگر وجود نداشت علاوه براینها، دستهای از هنرمندان، جایگاه ویژهای را به این هنر دادند؛ آنها به شکلی ناخودآگاه این هنر را به کار گرفتند، از این رو که با هر دو نیاز احساسی و استعدادی آنها رابطه برقرار مینمود. با این وصف، یک احساس گناه مرموز،به دلیل پذیرش این سبک آمریکایی آشکار، آنها را بر آن میداشت که ولو گاهگاه، احساسات ضد آمریکاییشان را در قالب موضوعات دیگر به نمایش بگذارند. به نظر میرسد که از این روش عجیب اعتراض به حقایق هنر، درمورد عدهای قلیل، چشم پوشی میشد، و این عده عبارت بودند از:نمایندگانی ارائه دهنده هنر پاپ در قاره اروپا ودر همان زمان، تقریبا تنها هنرمند آمریکایی مرتبط باهنر پاپ پیترسال بودکه به گونهای آشکار موضع معترضانهای دربرابر حقایق اجتماعی و سیاست آمریکای گرفته بود.
دربریتانیا، بر عکس، هنر پاپ از یک موضوع موافق آمریکایی ونه تنها آگاهانه بلکه کاملاً بیپروا، نضج رفت. بیتردید (حداقل از نظر نویسنده) این مساله عاملی شد برای اینکه هنرمندان بریتانیایی هنر پاپ، اولین کسانی باشند که زمینهای را فراهم نمودند تا سبک آمریکایی ویژه اواسط قرن بیستم، بر اساس آن رشد کند. این واقعیت که سبک آمریکایی اولین قطعیت را در خارج از قلمرو آمریکایی خود پیدا کرد، کافیست تا ما را متقاعد سازد که خصوصیات این هنر، از تنگههای باریک جغرافیایی و تاریخی، تا دور دستها عبور میکند و به عبارت دیگر، به عنوان سبکی برخاسته از پیشرفتهترین جوامع از لحاظ تکنولوژی، بویژه ازطریق شبکههای اطاعاتی و ارتباطی رسانههای جمعی به دورترین نقاط در حرکت است. همانگونه که به نظر میرسد این سبک، نه فقط در انگلیس، بلکه دردیگر نقاط اروپا، به خوبی ریشههای مشخص فرهنگ آمریکایی را داراست (نظیر مدرسه قوطی خاکستر، آدمهای دقیق، استوارت دیویس، ادوارد هوپر یا جوزف کورنل). در مقابل، این سبک هر آنچه را که آزاد از هر گونه مهر فرهنگی بود، شامل میگشت و به اختصار، هر چیز نو ظهور مثل یک عکس از روزنامه یا مجله، آگهی فیلم، یک تصویر تلویزیونی، یک آگهی، یک تبلیغ دیواری، یک علامت نئونی، یک میز بازی «پین بال» سکوی نمایش اتومبیل و یا یک قوطی چای. از این رو مشخص میشود که موضع گیریهایی که قبلا تحت عناوین ضد آمریکایی و موافق آمریکایی شرح آنها داده شد به معنای علاقه و یا تنفر نسبت به یک ملیت بخصوص و اعضای آن نیست، بلکه عبارتست از پذیرش یا رد سبک بخصوصی از زندگی که رشد زاید الوصف تولید صنعتی و تکنیکهای تجاری، بر آن اعمال شده باشد و خلاصه اینکه، روشی از زندگی که به جامعه مصرفی موسوم است. هنر پاپ در واقع اولین وپیشروترین سبک در جامعه مصرفی است که به طور ضمنی، موفقیت و گسترش جهانی، آن را شرح میدهد، تفسیر غلط این پدیده به عنوان رئالیسم اجتماعی اروپایی شرقی جلوه بدهد. در ابتدا، این موضوع کاملاً مشخص است که هنر پاپ،به رغم اینکه تقریبا تمامی اشکالی را که مورد استفاده قرار میدهد، از زندگی روزمره وام گرفته است، در زمره رئالیسم قرار میگیرد. فقط کافی است که اثر الدنبرگ را در نظر بگیریم تا اذعان داریم که مشخص کردن مرز بین رئالیسم و سوررئالیسم در هنر پاپ کار مشکلی است. بعلاوه باید به خاطر داشت که رئالیسم اجتماعی که حول وحوش سالا 1934 در اتحاد جماهیر شوروی سابق وجود داشت نیز در دستور کار هنر پاپ، چه از لحاظ سبک و چه از لحاظ محتوا قرار گرفت. در این حال هنر پاپ نه تنها محصول ناخودآگاه ابتکار فردی به حساب میآمد، بلکه نگریستن به آن به عنوان یک سبک معروف امریکایی به طور اخص و جامعه مصرفی به طور اعم، اشتباه مینمود. دیدگاه مخالفی که به دلیل احساس گناه مرموزی که قبلا ذکر شد، گاهگاه در اروپا توسعه مییافت، همچنان باقی ماند. بتحقیق، هنر پاپ، نه ادعایی بر سبک زندگی آمریکائیست، نه فرهنگی دررسانههای گروهی و نه حتی مدینه فاضله تکنوکراتها.
اگر دراین حرکت هنری رگهای وجود داشته باشد، که کسی آن را فکاهی بنامد (و ما از طریق آن میتوانیم با «مدرسه شیکاگو» که به ویژه توسط جیم نوت و ادپشک نمونه آوری شده ارتباط داشته باشیم و همچنین میتوان به آن نقش عجیبی که را که رونالد بی. کیتاج در خلق هنر درخلق هنر پاپ بریتانیایی ایفا نمود،اضافه کنیم [در این مورد پیتر سال را نباید به حساب آورد] این رگه حیرت انگیز و ابتکاری میباشد و بهطور کلی نمیتواند به عنوان معرف هیچ تصویر ویژهای از هنر پاپ تلقی گردد؛ بنابراین وقتی میخواهیم تعریفی از هنر پاپ به عنوان سبکی برخاسته از جامعه مصرفی ارائه بدهیم دلالت ما بر اشخاصی نیست که خود را همراه این هنر و یا در مقابل آن قرار دادند، بلکه هنرمندانی مورد نظر هستند که مطالب و روش برخورد آنها مدنیت جامعه مذکور را بیان میکرد. از طرف دیگر، این مدنیت دادن، موجب بروز مجموعةای از رویدادها شد که بیتفاوتی هنرمند را نسبت به موضوع کارش سبب گشت وبرخی ازآن نظریه پردازان به نوبه خود این بیتفاوتی هنرمند را به موضوع کارش سبب گشت و برخی از نظریه پردازان به نوبه خود این بیتفاوتی را در راس زیبایی شناسی این هنر قرار دادند تا جایی که هنرمند به اندازه نقش یک دستگاه ضبط صوت پایین آورده شد. ( و این حقیقت دارد که به عنوان مثال: اندی و ارهول هیچ وقت نتوانست خودش را برای اینکه یک دوربین فیلمبرداری و یا یک ضبط صوت نباشد، تسلی بدهد) هنرمند می بایست هر آنچه میتوانست از تصاویر، اشارات و اصواتی که پیاپی او را مورد تهاجم قرارمیدهند بگیرد و تا آنجا که امکانات تکنیکی به او اجازه میدهد، آنها را سرهم کند.
جهانی شدن
پدیده «جهانی شدن» سریع در هنر معاصر، که عمدتاً در خلال دهه های 1980 و 1990 فراگیر شد، تا حدی پیآمد یک نگرانی فزاینده جهانی در مورد هنر اقلیت در کشورها بود. برای مثال کاملاً طبیعی بود که در ایالات متحده اشخاص علاقمند به اشکال مختلف هنر افریقایی – امریکایی، می بایست خود را به هنر مدرن افریقا نیز معطوف سازند. بر همین منوال کسانی که هنر را یکی از راههای موثر در بیان وضعیت اقلیت افریقایی- امریکایی میشناختند، به طور طبیعی به سمت هنر جدیدی که توسط اعضای جامعه بومیان استرالیایی آفریده می شد، مجذوب گردیدند. البته عوامل دیگری نیز حرکت جهانی شدن در هنر را تسریع بخشید، ازج مله کارآمدی رو به گسترش سیستم های جدید ارتباطات، همچنین کتاب ها و مجلات هنری، تلویزیون و اینترنت نیز همگی در آشنا ساختن هر چه بیشتر مخاطبان با آثار هنری در سراسر جهان بسیار موفق عمل کردند. حتی نمایشگاههای بین المللی که به کرات برپا می گردیدند، در تبشیر گوناگونی عرصه فرهنگی جهان، بسیار موثرتر و نتیجه بخش تر از موزه های بزرگ ظاهر شدند. در عین حال در این سال ها ، چندین بینال جدید همانند بینال هاوانا و بینال استانبول به بینالهای قدیمی همچون بینال ونیز و سائوپولو اضافه شدند. بینال هاوانا به طور اخص تاکید بیشتری را به روی آثار هنرمندان کشورهای جهان سوم مطعوف می کرد.
هاوانا به یک گروه متحد فرهنگی تعلق داشت که از دهه 1920 به بعد، از آگاهی و شناخت اروپا و امریکا محروم مانده وعملاً به حاشیه رانده شده بودند. نقاشان دیواری مکزیک، دیگوریورا، خوزه کلمنته اورتزکو( 1949-1883) و دیوید آلفاروسیکه ایروس (1974-1896)، در اثنای سال های دهه 1930 تاثیر شگرفی بر هنر آمریکا برجای نهادند، گو اینکه این تاثیرات در سال های پس از جنگ تقلیل یافت، نکته عجیب آنکه هنرمندی که باعث شناخت جهانی هنرمندان آن خطه شد، همسر ریورا، فریدا کالو، بود. او در طول زندگیاش بطور متواضعانهای خود را به عنوان همسر نیمه آماتور و البته بسیار مستعد مهم ترین نقاش مکزیکی معرفی می کرد. آنچه که بعدها باعث اشتهار نقاشی های کالو شد،نخست ظهور جنبش فمنیست در ایالات متحده ودوم ، انتشار زندگی نامه بسیار تابناک هایدن هررا در سال 1983 بود. این دو عامل دست به دست یکدیگر داده تا طبیعت فوق العاده شخصی وبسیار صریح نقاشی های کالو را به کانون توجه همگان سوق دهد. بسیاری از این نقاشی ها در واقع پرترههای خود نقاش بودند. کالو از قدرت قابل ملاحظه ای در خودنمایی برخوردار بود، اما با این حال اگر در مییافت که شهرتش اکنون از شهرت همسرش فراتر رفته است، بطور قطع خود نیز مثل هر کس دیگر شگفت زده میشد.
کالو، دنبالهروهای خلفی در امریکای لاتین داشت که همانند او به آفرینش چیزهایی به شدت شخصی و اظهار منویات مطقاً فردی خود، مبادرت می ورزیدند. نمونه بارز آن رهیافت هایی در مکاشفه تصویری در جوهر حافظه است که توسط هنرمند ونزوئلایی جاکوبو بورخس (متولد 1932) صورت گرفت. همچنین بهترین کارهای نقاش شاخص کلمبیایی فرناندو بوترو ( متولد 1932) که آثار زنده ای را در دهه 1970 تحت عنوان فاحشه خانه های مدیلن، به مثابه تصویرسازی رمان نانوشتهای از نویسنده تمثیل گرای هموطنش ، گابریل گارسیا مارکز، پدید آورد.
در دهه های 1970 تا 1980، بخش عمده ای از هنر امریکای لاتین در بستر متفاوتی به پیش می رفت. در این سال ها هنرمندان امریکای لاتین بسیار شیفته هنر وچیدمان شدند. یکی از پیشروان این گرایش، هنرمند آرژانتیتی ویکتورگریپو ( متولد 1936) بود. علاقهمندی نسبت به هنر مفهومی، آن هم به شکل سحرآمیزش، از جهانی ناشی از یک سنت آرژانتینی بود. این سنت، گونه ای بسیار پیشرفته از هنر مفهومی بود که توسط اعضای گروه مادی و گروه هنری ابتکار واقعی – که هر دو در سال 1945 در بوینس آیرس شکل گرفتند – اجرا می شد.
این علاقمندی در عین حال از شرایط سیاسی واقتصادی آرژانتین نیز سرچشمه می گرفت. سال های 1966 تا 1970 شاهد حکومت نظامیان و سال های 1973 تا 1976 نیز با حکومت بی ثبات وضعیف خوان پرون همراه بود. این بحرانها بعداً در حد فاصل سال های 1976 و184 با دور جدیدی از حکومت نظامیان تشدید شد. در این سال ها نرخ تورم تا رقم 400 درصد افزایش یافت. از سال 1976 به بعد در نتیجه شیوع آنچه که جنگ کثیف در این کشور نام گرفت. عده بیشماری از هواداران جناح چپ ناپدید شدند. در این وضعیت هنرمفهومی ایمن تری راه بنظر می رسید. حتی پس از اعاده دموکراسی در کشور، گرایشهای هنر مفهومی در بسیاری از کارهای هنرمندان جوان و پیشروی آرژانتین تداوم یافت. آثار گیلرموکویتکا از کمترین تأثیرات منطقه ای و یا نشانههای پیش از کلمبیایی عاری است، در حالی که پیوسته این آثار برآنند تا جامعه شهری آرژانتینی و یا اروپایی را که این هنرمند در خلال سفرهای بسیارش با آنها آشنا شده بود- مورد بررسی قرار دهند.
در برزیل نیز کارهای با ارزشی درحوزه هنرمفهومی، با اجرا در مکان های خاص، ارائه گردید. این کارها عموماًنسبت به اشکال مرسوم آفرینش هنری بی اعتنا و در بهره گیری از مواد غیرمنتظره و اغلب غیرقابل توجه بسیار مشتاق بودند. این خصوصیت، آنها را به هنر بی پیرایه ایتالیایی پیوند می زند، گواینکه عمیق ترین ریشه های این آثار را باید در کارهای اجرا شده در دهه 1960 توسط نوساختارگرایان برزیلی همانند لیجیا کلارک (88-1921) و هلیواویتیسیکا (80-1937) جستجو کرد. این هنرمندان حقیقتاً در طرح اندیشه های شاخص هنر بی پیرایه بر همتایان ایتالیایی شان پیشی گرفته بودند. وارثان اصلی این شیوه کار در برزیل امروز، هنرمندانی چون تونگا (متولد 1952) میباشند. کارهای محیطی تونگا، آثار فوق العاده جذابی هستند که اغلب آکنده از طره بسیار بلند گیسوان بافته شده – رشته های سیم های سربی – برای القای نوعی طلسم و جادوی جنسی همراه با کنایه و اشاراتی به «آلیس در سرزمین عجایب» اثر لوئیس کارول، میباشند.
کشور شیلی نیز ظهور یک جریان آوانگارد جدید را شاهد بوده است. این جریان بدواً در زمان حکومت دیکتاتوری پینوشه آغاز و سپس در دوران اعاده دموکراسی، از سال 1989 به بعد ، تداوم یافت. اعضای اصلی این جریان اوژنیودیتبورن (متولد 1947) ، گونزوالو دیاز (متولد 1947) ، آرتورو دوکلوس ( متولد 1959) و هنرمند مقیم استرالیا خوان داویلا میباشند. سه هنرمند یاد شده که در شیلی زندگی می کنند هر کدام شیوه کار متفاوتی را دنبال می کنند. دیتبورن برای «هنرپستی» اش شهرت یافت، دیاز عمدتاً با چیدمان هایش شناخته می شود و دوکلوس همواره سرهم سازی های تمثیلی و رازگونه میآفریند. نقطه مشترک این کارها شباهت ظاهری شان نیست ولذا نمی توان آنها را رد یک طبقه بندی سبک شناختی جای داد. اما نوعی طرز تلقی مشخص نسبت به حرفه آفرینش هنری آنها را به یکدیگر پیوند می زند. همه آنها روند تفکر تماشاگر را به سمت خط سیر خاصی سوق می دهند. در این راستا سایه موضوعات مشخصی سنگینی می کند : موضوع کاتولیک گرایی در دوران استعمار، موضوع وحشت و خشونت ناشی از چمبره قدرت توسط ژنرال پینوشه.
هنرشیلی در دهه 1980 و1990 با گونه های دیگر هنر مدرن، که در همین دوران در اطراف و اکناف جهان- خارج از کانون های سنتی هنرنوگرا یعنی پاریس و نیویورک – به ظهور رسیدند، شباهت های حقیقی و اما پنهان و آشکاری را نشان میدهد. برای مثال، هنر پرسترویکا که درسال های آخرین کمونیسم شوروی در روسیه ظاهر شد، در نظر اول، شبیه تجدید حیات جریان آوانگارد قدیمی روسی مرکب از گروه هنرمندان تجربه گرایی که پس از انقلاب اکتبر شکل گرفتند ، بنظر می رسید. آن جریان دوران شکوفایی خود را تا میانه دهه 1920 سپری کرده و سپس بخش عمده ای از انرژی خود را از دست داد، تا آنکه سرانجام در اوایل دهه 1930 و با تحمیل عقاید واقع گرایی اجتماعی توسط استالین به خاموشی مطلق گرائید. برخی از چهره های شاخص در میان هنرمندان پروسترویکا عبارتند از الیکا کاباکوف ( متولد 1933) و اریک بولاتوف ( متولد 1933). نام این دو پیوسته با نمایش نوعی هنر غیررسمی از اتحاد جماهیر شوروی که در اواخر دهه 1970 در اروپای غریب دیده میشد. همراه بوده است. نمایشگاه های آثار این هنرمندان اغلب با احساس همدردی از سوی مطبوعات سیاسی غرب مواجه می شد، اما منتقدین هنری عموماً آنها را به عنوان تقلید کنندگان از رسوم منسوخ گذشته مورد نکوهش قرار می دادند.