دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 14 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 21 |
تحقیق بررسی نقش آموزش و پرورش در تربیت در 21 صفحه ورد قابل ویرایش
آموزش و پرورش :
از آموزش و پرورش تعاریف زیادی به عمل آمده است. عده ای آن را عمل بار آوردن کودک یا جوان میدانند که وسیله قرار میگیرد تا جمیع استعدادهای روانی و جسمانی تحت تعلیم گسترش یابد.
گروهی معتقدند آموزش و پرورش عملی است که به وسیلة بزرگسالان روی خردسالان انجام میشود و به عبارت دیگر عملی است که نسل متقدم بر روی نسل متأخر انجام میدهد.
دستهای آموزش و پرورش را کنشهای تأثیراتی میدانند که در متعلم اعمال میشوند تا بدان وسیله در او شناختها، عادات، ارزشها، روش زندگی و … بوجود آمده و به او اجازه می دهد که از خود فعالیتهای نهادی را که شخصاً قادر به تحقق آنها نبوده است، بروز دهد.
بنابر تعاریف فوق میتوان گفت که آموزش و پرورش عملی است به منظور تربیت و تکامل روان و جسم، احساسات و عواطف یک فرد، که یک جامعه یا یک گروه اجتماعی سعی دارد بوسیلة آن قدرتی را که از طریق یادگیریهایش بدست آورد، جهت ادامة حیات فردی و جمعی به اعضای جوان انتقال دهد. این چنین تربیتی لازم است تا موجب شود که فرد با استفاده بهتر از منابع موجود در یک جامعه و تفهیم ارزشهای واقعی آن به سوی زندگی بهتر در آن جامعه جهت خود و دیگر افراد جامعه سوق داده شود. از این روست که هدف تعلیمات رسمی در یک اجتماع باید ضمن شناخت و شکوفایی استعدادها به حقیقت آنچه که میتواند ایدهآل باشد و آنچه که باید مورد استفاده قرار گیرد، بپردازد.
کوششهای تربیتی باید دارای هدفی چون فراهم نمودن تسهیلات ادامة حیات فرد در ارتباط با جمع، متناسب با مکان و زمان، تفهیم مفاهیم ارزشها، پیشرفتهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی باشد.
مفهوم تعلیم و تربیت در هر جامعهای با نظام اجتماعی آن ارتباط داشته و هدف تربیت در هر جامعهای اختصاص به آن دارد. از این روست که در جوامع مختلف میتواند در مفهوم انتقال دانستنیها، انتقال و تحلیل یادگیریها، یک نیاز انسانی، وسیلة حکومت حکام، وسیله منازعه برای تولید و بالاخره وسیلة منازعة طبقات اجتماعی محسوب گردد.
نهاد آموزش و پرورش، در هر معنا و مفهومی که بکار رود، میتواند وسیله لازمی باشد جهت پیشرفت هر تحول دریک جامعه و بخصوص تحولی که در شئون مختلف اجتماعی بکار رفته و سیاست زندگی جمعی را استحکام میبخشد.
از این روست که تعلیم و تربیت میتواند در قالب مفهوم یک نیاز و لازمهی بقای هر جامعهای قلمداد شود.
عدهای از مربیان وظیفة تعلیم و تربیت را انتقال سرمایه تمدنی ذکر کردهاند که در اینجا باید این نکته مدنظر مربیان باشد که تنها انتقال این میراث موجب ترقی و توسعه آن نمیشود زیرا بسیاری از افکار نظریات، آداب و رسوم و عقایدی که سالها در میان مردم یک جامعه نفوذ داشته و بوسیلة نسلها انتقال یافتهاند و این افکار و نظریات به همان وضع سابق باقی مانده، بر اعمال مردم حکومت دارند. بنابراین وظیفة تعلیم و تربیت در مقابل میراث فرهنگی یا سرمایة تمدنی نه تنها انتقال آنها از نسلی به نسل دیگر است بلکه کار مهم تعلیم و تربیت یا مربی کمک به افراد در ارزش سنجی این میراث و توسعة آنهاست و شاید یکی از عوامل عقب ماندگی کشورهایی که در گذشته فرهنگهای غنی داشتهاند همین امر بوده است که آنها فقط به انتقال میراث فرهنگی خود پرداختهاند و اقدامی برای ارزش سنجی و توسعه و پیشرفت آن میراث نکردهاند.
مدرسه مؤسسهای از نهاد اجتماعی تعلیم و تربیت است که تربیت اعضای آیندة اجتماع را به عهده میگیرد. لازمة تحقیق امر آموزش و پرورش این است که عمدتاً ارتباطی بین انسانها بوجود آورد و اجتماع که خود معجونی از ارتباطات است، دراین راه اقدام میکند. روابط انسانی موجود در درون مدرسه، جانبخش ارتباط اجتماعی است. چون مدرسه در قالب ارتباطات عمدی که بوجود میآورد از طرق مختلف به فردی که در آینده قسمتی از مسئولیتهای اجتماعی را به عهده خواهد گرفت، فهمیدن و تجزیه و تحلیل کردن را در کنار آموختههای خودکفایی جهت امرار معاش میآموزد. از این روست که مدرسه خود سیمایی است از اجتماع، در قالب اجتماعی کوچک برای کودکان و نوجوانان که کاملاً مشخص از سایر جوامع بشری است. بعلاوه برآورد آرمانهای عالی آموزش و پرورش در رفع نیازهای اجتماعی را برنامه هایی منظم و قبلاً تدراک شدهای لازم است. نظامهای تربیتی با اقدام براین عمل تحقق آن را در محلی به نام مدرسه یا آموزشگاه عملی میسازند.
مدرسه جهت سازندگی اجتماعی کوشش میکند در برنامهریزیهای خود، خواستههای اجتماعی را در مورد توجه قرار دهد.
دراین مسیر با تصمیم یگانگی و یکسانی هدف بین دانش آموزان وحدت جامعه را تضمین میکند. جوامع متمدت امروزی با یادگیریهای غیرمستقیم نمیتوانند نیازهایشان را برآورده سازند، لذا وجود مدرسه الزامی شده و آن را رکنی از استمرار انسانهای اجتماعی قلمداد میکند. این اجتماع کوچک دانش آموختن را با ایجاد قدرت عمل اشاعه داده، حس اطاعت از قانون و مناطق را در فرد تقویت مینماید.
می توان اذعان نمود که اجتماعی بدون تعلیم و تربیت نمیتواند موجود باشد، چه آموزش و پرورش عامل اصلی و اساسی اجتماعی شدن هر فرد میباشد. کودک به محض ورود به مدرسه با دنیایی جدید روبرو میشود، او با یک رشته از مقررات لازمالاجرا مواجه شده و در مقابل فردی به نام معلم که مستقیماً به هدایتش پرداخته و به کمک سایر وسایل انتقال دانستنیها و ایجاد انگیزش به آموختن در اجتماعی شدن کودک ایفای نقش میکند. این واقعیت در مدارس ابندایی بیشتر به چشم خورده و اجازه این اظهار نظر را میدهد که انگیزة اجباری و رایگان کردن این دوره از تعلیمات پایهای عمدی و قرارگرفتن آن از سرلوحة برنامههای اجتماعی، همین امر است.
امروزه نقش مدرسه با هدفهای گذشته آن که صرفاً جنبة تعلیمات به ویژه در مسیر خواندن و نوشتن داشت، بکلی عوض شده است. بدین طریق که آموزشگاه امروزی وظیفه دارد، ضمن انتقال دانستنیهای مربوط به خواندن و نوشتن در تربیت انسانی سازنده همت گماشته و به جمعیت تحت تعلیم خود بیاموزد که ضمن کشف وجود خود، با شناخت از زندگی جمعی در شناخت وجودی دیگران نیز موفق شود. بدین طریق درست استدلال کرده و قضاوت نماید، راه ارتباط با دیگران را بیاموزد، روشن ببیند و نیک بیندیشد و به طور کلی هدف نهایی خود را با انسانی ساختن محتوای تعلیمات در راه تربیت انسان دنبال کند. چون او اشاعه گر ایدئولوژی نهادی است که باید ضمن تبعیضات درک الویتها و تفهیم دموکراسی با پرورش اذهان باز در تحکیم انسانیت در جوامع بشری اهتمام ورزد.
اجتماع از مدرسه به عنوان یک مؤسسه تربیتی متوقع است که ضمن ایجاد تربیت اجتماعی در دانش آموزان بتواند در پرورش افراد سازنده جهت رفع نیازهای اجتماعی نیز اهتمام ورزد. ولی باتوجه به برنامهها و کیفیت محصول آن ضعف کفایت در ایفای نقش آن کاملاً مشهود میگردد و بدین طریق مدرسه پاسخگوی خواستههای اجتماعی با درصدی بالا نشده و غیرمستقیم با تربیت مستقیم اجتماعی شدن بهتر دانش آموزان را عاید نمیکند.
در بعضی از جوامع بخصوص در جوامع سرمایه داری بعلت وجود فواصل محدود، در میان طبقات اجتماعی مدرسه برای فرزندان متعلق به طبقات غیرمرفه که دارای کمبودهای زبان تفهیمی و فرهنگی که ناشی از نارساییهای اقتصادی است، نمیتواند به صورت یکسان اجراء شود. بدین جهت است که برنامههای تربیتی با برخورد با نارساییها، عدة کثیری از تودة اجتماعی را پس از سالها سرگرمی بدون اندوخته لازم وارد اجتماع میسازد.
به این ترتیب ضمن تضعیف سازندگی آنان جهت جامعه، مدرسه که باید گسترش دهنده دموکراسی باشد، پرپرکنندة گل آن میشود چون اگر مدرسه کودک را در جوامع سرمایه داری، اندک توشهای هم بدهد مستقیماً به خدمت سرمایهداران گسیل میدارد.
محکوم کردن مدرسه به طور اعم بدور از انصاف است چون اگر آموزش و پرورش یک نهاد اجتماعی است و نظام هر اجتماعی در هدفهای ایدئولوژی آن دخالت دارد، بدین نحو آموزشگاه مؤسسهای است که ایدئولوژی دولت را اشاعه می دهد. پس مدرسه موقعی برای اجتماع است که از طریق نظام هر اجتماعی نارساییهای اقتصادی و نابرابریهای موقعیتها تضعیف شده و مدرسه دستگاه ایجاد هدفهای گروه خاصی نباشد. در آن صورت مدرسه از موازین دموکراسی اجتماعی برخوردار خواهد شد.
آسانی توجیه کند و راهحل آنها را پیدا کند.
ـ قدرت بیان : قدرت بیان و خوش صحبتی یکی از عواملی است که در ایجاد رابطه با افراد فوقالعاده مؤثر است و معلم که علاوه برایجاد رابطه با دانش آموزان باید مطلب درسی را به آنها تفهیم کند، حتماً باید از این نیرو برخوردار باشد. بسیاری از افراد باسواد و مطلع هستند ولی در اظهار مطالب و تفهیم آن به دیگران ناتوانند. چنین افرادی به ندرت در کار معلمی و آموزش می توانند موفق باشند.
ـ ارزشیابی از کار خود : یک معلم خوب کسی است که مرتب از کاری که میکند ارزشیابی به عمل آورد. یعنی باتوجه به هدفهای آموزشی و رفتاری که در آغاز و شروع هر کلاس در نظر دارد، باید ببیند که تا چه حد این هدفها برای او حاصل شده است و تا چه حد توانسته است در دانش آموزان نفوذ کند و مورد تأیید آنها واقع شود.
ـ آراستگی ظاهر : معلمی که در برابر دانش آموزان کلاس ظاهر میشود و ناچار است روزی چندین ساعت با آنها سر و کار داشته باشد، باید از نظر سر و وضع ظاهر کاملاً آراسته باشد. البته این آراسته بودن به آن معنی نیست که همیشه لباس آخرین مد به تن داشته باشد و هر روز ساعت ها وقت صرف خودآرایی نماید، بلکه باید آرایش و پوشش او با محل و محیطی که در آن تدریس میکند متناسب باشد و رعایت پاکیزگی و انضباط و غیره را بنماید.
معلم خوب باید تمام خصوصیاتی را که ذکر شد به اضافة بسیاری دیگر از مشخصاتی که برای یک معلم شایسته و ضروری است، دارا باشد. ولی با وجود تمام خصوصیات باید متذکر شد که یک معلم نمیتواند در تمام دانش آموزان و برای تدریس تمام موضوعها و در شرایط مختلف به خوبی مؤثر باشد، بلکه موفقیت او نسبت به موقعیتهای متفاوت و گروههای سنی مختلف دانش آموزان و بالاخره در شرایط مختلف متفاوت خواهد بود.
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
بازدید ها | 0 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 14 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 21 |
تحقیق بررسی نقش آموزش و پرورش در تربیت در 21 صفحه ورد قابل ویرایش
آموزش و پرورش :
از آموزش و پرورش تعاریف زیادی به عمل آمده است. عده ای آن را عمل بار آوردن کودک یا جوان میدانند که وسیله قرار میگیرد تا جمیع استعدادهای روانی و جسمانی تحت تعلیم گسترش یابد.
گروهی معتقدند آموزش و پرورش عملی است که به وسیلة بزرگسالان روی خردسالان انجام میشود و به عبارت دیگر عملی است که نسل متقدم بر روی نسل متأخر انجام میدهد.
دستهای آموزش و پرورش را کنشهای تأثیراتی میدانند که در متعلم اعمال میشوند تا بدان وسیله در او شناختها، عادات، ارزشها، روش زندگی و … بوجود آمده و به او اجازه می دهد که از خود فعالیتهای نهادی را که شخصاً قادر به تحقق آنها نبوده است، بروز دهد.
بنابر تعاریف فوق میتوان گفت که آموزش و پرورش عملی است به منظور تربیت و تکامل روان و جسم، احساسات و عواطف یک فرد، که یک جامعه یا یک گروه اجتماعی سعی دارد بوسیلة آن قدرتی را که از طریق یادگیریهایش بدست آورد، جهت ادامة حیات فردی و جمعی به اعضای جوان انتقال دهد. این چنین تربیتی لازم است تا موجب شود که فرد با استفاده بهتر از منابع موجود در یک جامعه و تفهیم ارزشهای واقعی آن به سوی زندگی بهتر در آن جامعه جهت خود و دیگر افراد جامعه سوق داده شود. از این روست که هدف تعلیمات رسمی در یک اجتماع باید ضمن شناخت و شکوفایی استعدادها به حقیقت آنچه که میتواند ایدهآل باشد و آنچه که باید مورد استفاده قرار گیرد، بپردازد.
کوششهای تربیتی باید دارای هدفی چون فراهم نمودن تسهیلات ادامة حیات فرد در ارتباط با جمع، متناسب با مکان و زمان، تفهیم مفاهیم ارزشها، پیشرفتهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی باشد.
مفهوم تعلیم و تربیت در هر جامعهای با نظام اجتماعی آن ارتباط داشته و هدف تربیت در هر جامعهای اختصاص به آن دارد. از این روست که در جوامع مختلف میتواند در مفهوم انتقال دانستنیها، انتقال و تحلیل یادگیریها، یک نیاز انسانی، وسیلة حکومت حکام، وسیله منازعه برای تولید و بالاخره وسیلة منازعة طبقات اجتماعی محسوب گردد.
نهاد آموزش و پرورش، در هر معنا و مفهومی که بکار رود، میتواند وسیله لازمی باشد جهت پیشرفت هر تحول دریک جامعه و بخصوص تحولی که در شئون مختلف اجتماعی بکار رفته و سیاست زندگی جمعی را استحکام میبخشد.
از این روست که تعلیم و تربیت میتواند در قالب مفهوم یک نیاز و لازمهی بقای هر جامعهای قلمداد شود.
عدهای از مربیان وظیفة تعلیم و تربیت را انتقال سرمایه تمدنی ذکر کردهاند که در اینجا باید این نکته مدنظر مربیان باشد که تنها انتقال این میراث موجب ترقی و توسعه آن نمیشود زیرا بسیاری از افکار نظریات، آداب و رسوم و عقایدی که سالها در میان مردم یک جامعه نفوذ داشته و بوسیلة نسلها انتقال یافتهاند و این افکار و نظریات به همان وضع سابق باقی مانده، بر اعمال مردم حکومت دارند. بنابراین وظیفة تعلیم و تربیت در مقابل میراث فرهنگی یا سرمایة تمدنی نه تنها انتقال آنها از نسلی به نسل دیگر است بلکه کار مهم تعلیم و تربیت یا مربی کمک به افراد در ارزش سنجی این میراث و توسعة آنهاست و شاید یکی از عوامل عقب ماندگی کشورهایی که در گذشته فرهنگهای غنی داشتهاند همین امر بوده است که آنها فقط به انتقال میراث فرهنگی خود پرداختهاند و اقدامی برای ارزش سنجی و توسعه و پیشرفت آن میراث نکردهاند.
مدرسه مؤسسهای از نهاد اجتماعی تعلیم و تربیت است که تربیت اعضای آیندة اجتماع را به عهده میگیرد. لازمة تحقیق امر آموزش و پرورش این است که عمدتاً ارتباطی بین انسانها بوجود آورد و اجتماع که خود معجونی از ارتباطات است، دراین راه اقدام میکند. روابط انسانی موجود در درون مدرسه، جانبخش ارتباط اجتماعی است. چون مدرسه در قالب ارتباطات عمدی که بوجود میآورد از طرق مختلف به فردی که در آینده قسمتی از مسئولیتهای اجتماعی را به عهده خواهد گرفت، فهمیدن و تجزیه و تحلیل کردن را در کنار آموختههای خودکفایی جهت امرار معاش میآموزد. از این روست که مدرسه خود سیمایی است از اجتماع، در قالب اجتماعی کوچک برای کودکان و نوجوانان که کاملاً مشخص از سایر جوامع بشری است. بعلاوه برآورد آرمانهای عالی آموزش و پرورش در رفع نیازهای اجتماعی را برنامه هایی منظم و قبلاً تدراک شدهای لازم است. نظامهای تربیتی با اقدام براین عمل تحقق آن را در محلی به نام مدرسه یا آموزشگاه عملی میسازند.
مدرسه جهت سازندگی اجتماعی کوشش میکند در برنامهریزیهای خود، خواستههای اجتماعی را در مورد توجه قرار دهد.
دراین مسیر با تصمیم یگانگی و یکسانی هدف بین دانش آموزان وحدت جامعه را تضمین میکند. جوامع متمدت امروزی با یادگیریهای غیرمستقیم نمیتوانند نیازهایشان را برآورده سازند، لذا وجود مدرسه الزامی شده و آن را رکنی از استمرار انسانهای اجتماعی قلمداد میکند. این اجتماع کوچک دانش آموختن را با ایجاد قدرت عمل اشاعه داده، حس اطاعت از قانون و مناطق را در فرد تقویت مینماید.
می توان اذعان نمود که اجتماعی بدون تعلیم و تربیت نمیتواند موجود باشد، چه آموزش و پرورش عامل اصلی و اساسی اجتماعی شدن هر فرد میباشد. کودک به محض ورود به مدرسه با دنیایی جدید روبرو میشود، او با یک رشته از مقررات لازمالاجرا مواجه شده و در مقابل فردی به نام معلم که مستقیماً به هدایتش پرداخته و به کمک سایر وسایل انتقال دانستنیها و ایجاد انگیزش به آموختن در اجتماعی شدن کودک ایفای نقش میکند. این واقعیت در مدارس ابندایی بیشتر به چشم خورده و اجازه این اظهار نظر را میدهد که انگیزة اجباری و رایگان کردن این دوره از تعلیمات پایهای عمدی و قرارگرفتن آن از سرلوحة برنامههای اجتماعی، همین امر است.
امروزه نقش مدرسه با هدفهای گذشته آن که صرفاً جنبة تعلیمات به ویژه در مسیر خواندن و نوشتن داشت، بکلی عوض شده است. بدین طریق که آموزشگاه امروزی وظیفه دارد، ضمن انتقال دانستنیهای مربوط به خواندن و نوشتن در تربیت انسانی سازنده همت گماشته و به جمعیت تحت تعلیم خود بیاموزد که ضمن کشف وجود خود، با شناخت از زندگی جمعی در شناخت وجودی دیگران نیز موفق شود. بدین طریق درست استدلال کرده و قضاوت نماید، راه ارتباط با دیگران را بیاموزد، روشن ببیند و نیک بیندیشد و به طور کلی هدف نهایی خود را با انسانی ساختن محتوای تعلیمات در راه تربیت انسان دنبال کند. چون او اشاعه گر ایدئولوژی نهادی است که باید ضمن تبعیضات درک الویتها و تفهیم دموکراسی با پرورش اذهان باز در تحکیم انسانیت در جوامع بشری اهتمام ورزد.
اجتماع از مدرسه به عنوان یک مؤسسه تربیتی متوقع است که ضمن ایجاد تربیت اجتماعی در دانش آموزان بتواند در پرورش افراد سازنده جهت رفع نیازهای اجتماعی نیز اهتمام ورزد. ولی باتوجه به برنامهها و کیفیت محصول آن ضعف کفایت در ایفای نقش آن کاملاً مشهود میگردد و بدین طریق مدرسه پاسخگوی خواستههای اجتماعی با درصدی بالا نشده و غیرمستقیم با تربیت مستقیم اجتماعی شدن بهتر دانش آموزان را عاید نمیکند.
در بعضی از جوامع بخصوص در جوامع سرمایه داری بعلت وجود فواصل محدود، در میان طبقات اجتماعی مدرسه برای فرزندان متعلق به طبقات غیرمرفه که دارای کمبودهای زبان تفهیمی و فرهنگی که ناشی از نارساییهای اقتصادی است، نمیتواند به صورت یکسان اجراء شود. بدین جهت است که برنامههای تربیتی با برخورد با نارساییها، عدة کثیری از تودة اجتماعی را پس از سالها سرگرمی بدون اندوخته لازم وارد اجتماع میسازد.
به این ترتیب ضمن تضعیف سازندگی آنان جهت جامعه، مدرسه که باید گسترش دهنده دموکراسی باشد، پرپرکنندة گل آن میشود چون اگر مدرسه کودک را در جوامع سرمایه داری، اندک توشهای هم بدهد مستقیماً به خدمت سرمایهداران گسیل میدارد.
محکوم کردن مدرسه به طور اعم بدور از انصاف است چون اگر آموزش و پرورش یک نهاد اجتماعی است و نظام هر اجتماعی در هدفهای ایدئولوژی آن دخالت دارد، بدین نحو آموزشگاه مؤسسهای است که ایدئولوژی دولت را اشاعه می دهد. پس مدرسه موقعی برای اجتماع است که از طریق نظام هر اجتماعی نارساییهای اقتصادی و نابرابریهای موقعیتها تضعیف شده و مدرسه دستگاه ایجاد هدفهای گروه خاصی نباشد. در آن صورت مدرسه از موازین دموکراسی اجتماعی برخوردار خواهد شد.
آسانی توجیه کند و راهحل آنها را پیدا کند.
ـ قدرت بیان : قدرت بیان و خوش صحبتی یکی از عواملی است که در ایجاد رابطه با افراد فوقالعاده مؤثر است و معلم که علاوه برایجاد رابطه با دانش آموزان باید مطلب درسی را به آنها تفهیم کند، حتماً باید از این نیرو برخوردار باشد. بسیاری از افراد باسواد و مطلع هستند ولی در اظهار مطالب و تفهیم آن به دیگران ناتوانند. چنین افرادی به ندرت در کار معلمی و آموزش می توانند موفق باشند.
ـ ارزشیابی از کار خود : یک معلم خوب کسی است که مرتب از کاری که میکند ارزشیابی به عمل آورد. یعنی باتوجه به هدفهای آموزشی و رفتاری که در آغاز و شروع هر کلاس در نظر دارد، باید ببیند که تا چه حد این هدفها برای او حاصل شده است و تا چه حد توانسته است در دانش آموزان نفوذ کند و مورد تأیید آنها واقع شود.
ـ آراستگی ظاهر : معلمی که در برابر دانش آموزان کلاس ظاهر میشود و ناچار است روزی چندین ساعت با آنها سر و کار داشته باشد، باید از نظر سر و وضع ظاهر کاملاً آراسته باشد. البته این آراسته بودن به آن معنی نیست که همیشه لباس آخرین مد به تن داشته باشد و هر روز ساعت ها وقت صرف خودآرایی نماید، بلکه باید آرایش و پوشش او با محل و محیطی که در آن تدریس میکند متناسب باشد و رعایت پاکیزگی و انضباط و غیره را بنماید.
معلم خوب باید تمام خصوصیاتی را که ذکر شد به اضافة بسیاری دیگر از مشخصاتی که برای یک معلم شایسته و ضروری است، دارا باشد. ولی با وجود تمام خصوصیات باید متذکر شد که یک معلم نمیتواند در تمام دانش آموزان و برای تدریس تمام موضوعها و در شرایط مختلف به خوبی مؤثر باشد، بلکه موفقیت او نسبت به موقعیتهای متفاوت و گروههای سنی مختلف دانش آموزان و بالاخره در شرایط مختلف متفاوت خواهد بود.