دسته بندی | علوم انسانی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 72 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 23 |
مقاله NGO مورد بررسی هستیا اندیشه در 23 صفحه ورد قابل ویرایش
NGO مورد بررسی: هستیا اندیشه
هستیا ایزد بانویی است که در اسطورهها به معنی زن دانا و آگاه آمده است، زنی که گرما و روشنی خانههای مردم از اوست.
1- معرفی:
هستیا اندیش، کانونی است غیر دولتی، غیرانتفاعی که به همت گروهی از افراد فعال و آگاه در عرصه مسائل اجتماعی با هدف حساس سازی و تغییر نگرش مردم نسبت به مسائل جنسیتی در یک جامعه مدنی پویا از طریق توانمند سازی و ارتقاء آگاهی با آموزش، پژوهش، اطلاع رسانی، ترویج و لابی گری در سال 1381 تأسیس شده است.
2-چشم انداز:
آرمان کانون، جامعهای است انسانی، آزاد، عادلانه و عاری از خشنونت، جایی که زنان و مردان با برخوداری از حقوق انسانی وفرصتهای برابر، صرف نظر از تبعیضهای جنسیتی، نژادی، طبقاتی، قومی، مذهبی، سنی ودیگر وضیعتهای محرومیت زا همگام با هم در توسعه انسانی پایدار صاحب نقش باشند و از ثمرات آن بهرهمند گردند.
3- اهداف:
· رفع کلیشههای تبعیض جنسیتی
· رسیدن به برابری زن و مرد در چارچوب معیارهای حقوق بشر
· بهبود زندگی زنان
· مشارکت زنان در حوزههای تصمیم گیری، مشاغل مدیریتی و پستهای کلیدی
· دستیابی زنان به سرمایه، تولید و اطلاعات در زمینههای مختلف
· تلاش برای گسترش تفاهم و گفتمان اجتماعی میان زنان و مردان
· بهبود بخشیدن دید جامعه نسبت به توانایی زنان در تمامی عرصهها
· آسیب شناسی زنان با تکیه بر محیط اجتماعی و فرهنگی
· رایزنی و تبادل تجربیات میان اعضا، سازمانهای ملی و بینالمللی
· انجام پژوهش در امور زنان و انعکاس نتایج به دست آمده به مردم و مراجع مسئول
· مخالفت با همه اشکال خشونت دیدگان در جهت بهبود وضعیتشان
· تغییر ارزشها و طرز تلقیها و اعمال تقویت کننده خشونت
4- اعضای هئیت مؤسس چه کسانی هستند؟ جلوه جواهری، بیتا طاهباز، مونا محمدزاده، سارا لقمانی، کاوه مظفری
5- چه کسی یا کسانی NGO را حمایت مالی میکنند؟ از طرف محل یا نهاد خاصی حمایت نمیشوند اعضای NGO خودشان هزینهها را پرداخت میکنند و افراد عضو هم ماهانه هزار تومان پرداخت میکنند.
6- مشکلات سازمان چیست؟ مالی، امنیتی (اجرای مراسم)، گرفتن مجوز، جانیفتادن نقش NGO در جامعه و…
7- روابط اعضای NGO با همدیگر چگونه میباشد؟ چون اعضای NGO در کل جوان میباشند همگی اعضاء زیر 30 سال سن دارند روابطشان خیلی با همدیگر صمیمانه میباشد.
8- آیا با NGO ها یا نهادهای دیگر در ارتباطید؟ بله مثلاً NGO های محیط زیست وهماندیش زنان و…
9- فعالیتهای انجام شده توسط هستیا را ذکر بفرمایید؟
- برگزاری مراسم 8 مارس 1381: حقوق انسانی و کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان
- توانا سازی اعضا با شرکت در کارگاهها، کلاسهای آموزشی و برگزاری دورههای مطالعاتی
- چاپ نشریه هستیا
- مشارکت در کمپین زنان و مردان علیه خشونت تا ؟ مارس
- جمعآوری طومار از دانشگاهها در اعتراض به طرح سهمیهبندی جنسیتی در پذیرش رشتههای پزشکی و فرستادن آن به مجلس
- برگزاری مراسم 8 مارس سال 1382: زنان، صلح و خشونت
- راه اندازی سایت هستیا
- مشارکت در کمپین اعتراضی علیه صدا و سیما
- پیوستن به گروه همکاری پکن
- برگزاری و شرکت در جلسات هماندیشی زنان.
فاطمه کریمی
- مسائل زن و خانواده از محضر آیتالله امینی:
1- جایگاه زن از دیدگاه اسلام
2- ناقص بودن عقل زنان
3- مسائل حقوق بشر درباره جایگاه زن و مرد
- حق حیات و زندگی
- حق آزادی
- حق استفاده از منابع طبیعی
- حق بهداشت و درمان
- حق اشتغال
- حق تملک و تصرف در اموال خود
- حق امنیت
- حق جعل قانون و در سایه قانون زیستن
- حق دخالت و مشارکت در حکومت
- حق اختیار همسر
- حق داشتن و تربیت فرزند
- حق اندیشیدن و عقیده داشتن
- حق تحصیل علم
- حق تکامل روحی و معنوی
4- روابط زن و مرد در جامعه
5- الگوی زن مسلمان
- خانهداری
- شوهرداری
- شرکت در کارهای بیرون از خانه
6- نتیجهگیری
آیتا… امینی جزو کسانی است که سابقه طولانی در عرصه تحقیق . تألیف و خصوصاٌ اولویت دادن به موضوعات تربیتی، خانوادگی و به ویژه مسائل زنان دارد. این کتابها و تألیفات عبارتند از: آئین همسرداری، آئین تربیت، انتخاب همسر، بانوی نمونه اسلام. این کتابها مشخصاٌ پیرامون موضوع زن و مسائل زنان میباشد. البته در کتابهای دیگری مثل کتاب «آشنایی با مسائل کلی اسلام» هم حدود 90 صفحه که تقریباٌ یک سوم کتاب است در مورد مسائل زنان میباشد.
1- جایگاه زن از دیدگاه اسلام:
مقام زن در قرآن و در اسلام، در واقع همان مقام انسان است. اصولاٌ خیلی جالب است که در هزار و چند صد سال قبل که زن را معمولاٌ یک جنس پستتر و ضعیفتر میدانستند و حتی بعضیها در انسان بودن او تردید داشتند، اسلام هیچ این مسأله را به طور مستقیم مطرح نمیکند، بلکه مسائلی را که درباره انسان بیان میکند به طور طبیعی شامل زن و مرد و هر دو میکند. بنابراین برای تبیین مقام زن باید بررسی کنیم و ببینیم که مقام انسان از دیدگاه اسلام چیست؟
اسلام انسان را موجودی ممتاز و برتر از موجودات مادی میداند که مرکب از جسم و روح است. انسان موجودی است باقی که در آفرینش او هدفی وجود دارد و
آن هدف، تکامل نفسانی و سعادت در مجموعه حیات و بویژه سعادت اخروی است. با این بیان مقام زن هم روشن میشود. در قرآن و احادیث نسبت به این موضوع تأکید شده است. از جمله در قرآن خداوند میفرماید: ما بنیآدم آدمیزادگان را گرامی داشتیم، یعنی مقامشان را بالا بردیم از سایر موجودات مادی- هم زنان آدمیزادهاند و هم مزدان- و برای اینها در خشکی و دریا وسیله حمل فراهم کردیم و برای رزق و روزیشان غذاهای پاکیزهای تهیه دیدیم و آنان را بر بسیاری موجودات برتری دادیم. پس در این آیه در صدق عنوان بنیآدم، زن و مرد مساوی هستند. اگر زن برتر نبود گفته میشد:«ما مردها را برتری دادیم».
در موضوع آفرینش آدم به طور کلی داستانش در قرآن مفصل است که خداوند متعال به فرشتگان فرمود که من میخواهم خلیفهای را در زمین بیافرینم. اما آن خلیفه مرد تنها نبود. بلکه انسان بود یعنی بنیآدم و همه انسانها در طول تاریخ خلیفه خدا هستند و در این جهت زن و مرد تفاوت نمیکنند. اینکه اسلام اصلاٌ زن و مرد را جدا نکرده است خیلی مسئاله جالبی است، یعنی این امر مسلمی است که اصلاٌ قابل بحث نیست، خصوصاٌ در آن زمانها که حتی بعضیها در انسان بودن زن تردید میکردند، اسلام احتیاجی به دفاع نمیبیند هیچ جایی نداریم که اسلام گفته باشد زن هم انسان است، چون این امر مسلمی است.
ما در تمام قرآن حتی یک آیه پیدا نمیکنیم که زن را پایینتر از ورد بداند و احتمال نقصان و ضعفی را در عقل و یا در کارهای اجتماعیاش داده باشد. مرد محوری، خودمحوری و مرد را عالیتر دانستن، همه اینها از رسوماتی است که از سابق باقی مانده است. الان هم در همه جوامع افرادی هستند که زن را عقبتر از مرد میدانند. اسلام با این افکار موافق نیست.
· حق اندیشیدن و عقیده داشتن:
زن عاقل است، مرد هم عاقل است. یعنی عقل داشتن و فکر کردن از خواص هر دوست. وقتی که خدا این نعمت را به کسی داده است او هم حق دارد که آه را به کار بیندازد وفکر کند، و طبیعی است که انسان در پی اندیشههایش به یک عقیدهای میرسد، حالا این عقیده یا نسبت به مسایل معنوی و اخروی و امثال اینهاست، یا در مورد مسائل اجتماعی و دنیوی. به هر حال عقیده انسان محترم است از هر راهی که کسب کرده باشد.
· حق تحصیل علم:
یکی از حقوق انسانی حق تحصیل علم است، بنابراین تحصیل کردن برای بانوان یک حق طبیعی و یک حق انسانی است. در این زمینه روایات فراوانی داریم و شاید فقط شش یاهفت مورد روایت داشته باشیم که آنها هم البته تحصیل خانمها را نهی نکرده است بلکه نوشتن خانمها را نهی کرده است، به این معنی که گفته خط و نوشتن را تعلیمشان نکنید. در اصل تحصیل ما هیچ نهی نداریم به طور مطلق خانمها میتوانند تحصیل کنند اما در مورد خط چند روایت داریم که این روایات اولاٌ اکثر آنها ضعیف یا مرفوع و یا مرسلند و دلالتشان هم قوی نیست. مثلاٌ در حدیثی از پیامبر آمده است که زنان را در غرفهها و در طبقات فوقانی جای ندهید. کتابت و نوشتن را به اینها نیاموزید و فقط زیستن و سوره نور را یادشان بدهید. به نظر من بیدلیل است که بعضیها با استناد به این حدیث میخواهند جلوی تحصیلات زنان را یگیرند حتی در زمان پیامبر زنانی بودهاند که خیلی عالمه بودند، تحصیل میکردند مثلاٌ حضرت زهرا- عایشه- حفصه که علاوه بر خواندن، نوشتن هم میدانستند.
اگر قرار بود که زنها دنبال تحصیل علم نروند، قطعاٌ خداوند استعدادش را هم به آنها نمیداد پس باید بروند و با مردها در این جهت کاملاٌ مشترکند.
تقریباٌ نصف جامعه ما زن است طبعاٌ باید نصف دانشگاههای ما هم زنانه محض باشد نصف دبیرستانها مدارس ابتدایی و راهنمایی باید زنانه باشد و چه بهتر که همه ارکان آن را خودشان اداره کنند، یعنی از راننده گرفته تا مستخدم و دبیر و آموزگار و استاد، همه از خود خانمها باشند.
و به نظر من بهترین رشته برای تحصیل زنان مربوط به رشته پزشکی و توابعش است چون این رشتهها همیشه مورد نیازند برای همه و از جمله بانوان. چون لازمه رشته پزشکی لمس کردن طرف مقابل و معاینه کردن اوست و برای زنان مشکل است که یک پزشک مرد او را لمس کند پس باید زنان خود پزشک باشند. تا این زمینه لمس کردن که باعث ایجاد انحراف است از بین برود و احکام الهی و مصالح مورد نظر دین به آسانی بتواند پیاده شود.
در معاینه شدن زن توسط پزشک ورد اولاٌ زمینه انحراف وجود دارد ثانیاٌ اگر زن متدین باشد و نخواهد مرتکب خلاف شود ناراحتی روحی برایش میآید و علاوه بر این عوارض منفی دیگری هم میتواند پیش بیاورد مثلاٌ ممکن است شخص نسبت به همسر خودش علاقه و احساسی را که سابقاٌ داشت از دست بدهد و زندگیاش مختل شود.
چرا زن باید منشی باشد و مرد پزشک؟ باید پزشک متخصص، زن باسد منشیاش هم زن باشد. این شأنی نیست که یک خانمی بیاید منشی شود برای یک پزشک مرد، یا مثلاٌ در حال عمل جراحی دستیار او باشد.
همانطور که یک زن در رشته پزشکی میتواند مرجع درمان بیماری و معالجه شوند در زمینه مرجعیت دینی هم میتواند مرجع فتوا شود.
من نظرم اینست که ما بر اساس آمارهایمان باید پذیرفتن دانشجویان پسر را در رشتههای پزشکی به حداقل برسانیم در عوض دانشجویان دختر را بیشتر برای این رشتهها بپذیریم تا این دو در همه سطوح عمومی، تخصص و فوق تخصص متعادل شوند.
· حق تکامل روحی و معنوی:
از آنجا که انسان دارای استعداد و ظرفیت تکامل روحانی و پیشرفت عقلی است برای زن و مرد این حق وجود دارد که برای نیل به مقامات عالی معنوی تلاش کنند و به تعالی روحی و کمالات نفسانی نایل شوند و کسی حق ممانعت از این امر را ندارد.
4- روابط زن و مرد در جامعه:
اسلام برای جلوگیری از تحریکات ناصحیح و ارتباط مشروع اختلاط زن و مرد را محدود میداند و آنان را ملزم میکند به حفظ حجاب، پرهیز از نگاه کردن به همدیگر و یا پرهیز از ایجاد محیطهای کاری مختلط. همه اینها برای سلامت خانواده و روح و برای به فساد نیافتادن انسانهاست. این چیزی است که اسلام خواسته است که زن و مرد ارتباط به آن شکل نداشته باشند تا مشکل اجتماعی و روانی ایجاد نشود و این به نفع زن و مردست. و من پیشنهاد میکنم که محیط مدارس، دانشگاهها، بیمارستانها نیز جداسازی شود و این به نظر من بیشتر به نقع زنان است بهتر میتوانند استقلال و لیاقت خود را نشان دهند اثبات کنند و آزادانه پیشرفت بکنند. ما جدایی را اینطور نمیگوییم که آنان اصلاٌ روی همدیگر را نبینند بلکه منظور از آن معایناتی است که محذور شرعی ندارد.
5- الگوی زن مسلمان از دیدگاه امینی:
آیتا… امینی در کتاب بانوی نمونه اسلام، فاطمه(س) را به عنوان نمونه و الگوی زنان مسلمان بیان میکند و در این کتاب به بیان ویژگیهایی از او که باید چراغ راه دیگر زنان مسلمان باشد اشاره میکند و ما نیز به ذکر پارهای از این موارد که رمز خوشبختی و سعادت یک زن مسلمان است اشاره میکنیم:
- در امور مربوط به خانهداری به امر پیامبر وظایف به طور مساوی بین فاطمه و علی تقسیم شد. علی مسئول امور خارج از خانه و فاطمه نیز مسئول امور مربوط به داخل خانه میشود هر چند کارهای خانه سنگینی زیادی بر دوش فاطمه میگذارد ولی این زن نمونه اسلام بدون هیچگونه شکایتی به انجام کارها میپردازد. فاطمه(س) از این تقسیمبندی ( تقسیمبندی طبیعی) خیلی خوشحال بود چون میتوانست بهتر به امور خانهداری و تربیت فرزندان بپردازد.
دسته بندی | علوم انسانی |
بازدید ها | 1 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 72 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 23 |
مقاله NGO مورد بررسی هستیا اندیشه در 23 صفحه ورد قابل ویرایش
NGO مورد بررسی: هستیا اندیشه
هستیا ایزد بانویی است که در اسطورهها به معنی زن دانا و آگاه آمده است، زنی که گرما و روشنی خانههای مردم از اوست.
1- معرفی:
هستیا اندیش، کانونی است غیر دولتی، غیرانتفاعی که به همت گروهی از افراد فعال و آگاه در عرصه مسائل اجتماعی با هدف حساس سازی و تغییر نگرش مردم نسبت به مسائل جنسیتی در یک جامعه مدنی پویا از طریق توانمند سازی و ارتقاء آگاهی با آموزش، پژوهش، اطلاع رسانی، ترویج و لابی گری در سال 1381 تأسیس شده است.
2-چشم انداز:
آرمان کانون، جامعهای است انسانی، آزاد، عادلانه و عاری از خشنونت، جایی که زنان و مردان با برخوداری از حقوق انسانی وفرصتهای برابر، صرف نظر از تبعیضهای جنسیتی، نژادی، طبقاتی، قومی، مذهبی، سنی ودیگر وضیعتهای محرومیت زا همگام با هم در توسعه انسانی پایدار صاحب نقش باشند و از ثمرات آن بهرهمند گردند.
3- اهداف:
· رفع کلیشههای تبعیض جنسیتی
· رسیدن به برابری زن و مرد در چارچوب معیارهای حقوق بشر
· بهبود زندگی زنان
· مشارکت زنان در حوزههای تصمیم گیری، مشاغل مدیریتی و پستهای کلیدی
· دستیابی زنان به سرمایه، تولید و اطلاعات در زمینههای مختلف
· تلاش برای گسترش تفاهم و گفتمان اجتماعی میان زنان و مردان
· بهبود بخشیدن دید جامعه نسبت به توانایی زنان در تمامی عرصهها
· آسیب شناسی زنان با تکیه بر محیط اجتماعی و فرهنگی
· رایزنی و تبادل تجربیات میان اعضا، سازمانهای ملی و بینالمللی
· انجام پژوهش در امور زنان و انعکاس نتایج به دست آمده به مردم و مراجع مسئول
· مخالفت با همه اشکال خشونت دیدگان در جهت بهبود وضعیتشان
· تغییر ارزشها و طرز تلقیها و اعمال تقویت کننده خشونت
4- اعضای هئیت مؤسس چه کسانی هستند؟ جلوه جواهری، بیتا طاهباز، مونا محمدزاده، سارا لقمانی، کاوه مظفری
5- چه کسی یا کسانی NGO را حمایت مالی میکنند؟ از طرف محل یا نهاد خاصی حمایت نمیشوند اعضای NGO خودشان هزینهها را پرداخت میکنند و افراد عضو هم ماهانه هزار تومان پرداخت میکنند.
6- مشکلات سازمان چیست؟ مالی، امنیتی (اجرای مراسم)، گرفتن مجوز، جانیفتادن نقش NGO در جامعه و…
7- روابط اعضای NGO با همدیگر چگونه میباشد؟ چون اعضای NGO در کل جوان میباشند همگی اعضاء زیر 30 سال سن دارند روابطشان خیلی با همدیگر صمیمانه میباشد.
8- آیا با NGO ها یا نهادهای دیگر در ارتباطید؟ بله مثلاً NGO های محیط زیست وهماندیش زنان و…
9- فعالیتهای انجام شده توسط هستیا را ذکر بفرمایید؟
- برگزاری مراسم 8 مارس 1381: حقوق انسانی و کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان
- توانا سازی اعضا با شرکت در کارگاهها، کلاسهای آموزشی و برگزاری دورههای مطالعاتی
- چاپ نشریه هستیا
- مشارکت در کمپین زنان و مردان علیه خشونت تا ؟ مارس
- جمعآوری طومار از دانشگاهها در اعتراض به طرح سهمیهبندی جنسیتی در پذیرش رشتههای پزشکی و فرستادن آن به مجلس
- برگزاری مراسم 8 مارس سال 1382: زنان، صلح و خشونت
- راه اندازی سایت هستیا
- مشارکت در کمپین اعتراضی علیه صدا و سیما
- پیوستن به گروه همکاری پکن
- برگزاری و شرکت در جلسات هماندیشی زنان.
فاطمه کریمی
- مسائل زن و خانواده از محضر آیتالله امینی:
1- جایگاه زن از دیدگاه اسلام
2- ناقص بودن عقل زنان
3- مسائل حقوق بشر درباره جایگاه زن و مرد
- حق حیات و زندگی
- حق آزادی
- حق استفاده از منابع طبیعی
- حق بهداشت و درمان
- حق اشتغال
- حق تملک و تصرف در اموال خود
- حق امنیت
- حق جعل قانون و در سایه قانون زیستن
- حق دخالت و مشارکت در حکومت
- حق اختیار همسر
- حق داشتن و تربیت فرزند
- حق اندیشیدن و عقیده داشتن
- حق تحصیل علم
- حق تکامل روحی و معنوی
4- روابط زن و مرد در جامعه
5- الگوی زن مسلمان
- خانهداری
- شوهرداری
- شرکت در کارهای بیرون از خانه
6- نتیجهگیری
آیتا… امینی جزو کسانی است که سابقه طولانی در عرصه تحقیق . تألیف و خصوصاٌ اولویت دادن به موضوعات تربیتی، خانوادگی و به ویژه مسائل زنان دارد. این کتابها و تألیفات عبارتند از: آئین همسرداری، آئین تربیت، انتخاب همسر، بانوی نمونه اسلام. این کتابها مشخصاٌ پیرامون موضوع زن و مسائل زنان میباشد. البته در کتابهای دیگری مثل کتاب «آشنایی با مسائل کلی اسلام» هم حدود 90 صفحه که تقریباٌ یک سوم کتاب است در مورد مسائل زنان میباشد.
1- جایگاه زن از دیدگاه اسلام:
مقام زن در قرآن و در اسلام، در واقع همان مقام انسان است. اصولاٌ خیلی جالب است که در هزار و چند صد سال قبل که زن را معمولاٌ یک جنس پستتر و ضعیفتر میدانستند و حتی بعضیها در انسان بودن او تردید داشتند، اسلام هیچ این مسأله را به طور مستقیم مطرح نمیکند، بلکه مسائلی را که درباره انسان بیان میکند به طور طبیعی شامل زن و مرد و هر دو میکند. بنابراین برای تبیین مقام زن باید بررسی کنیم و ببینیم که مقام انسان از دیدگاه اسلام چیست؟
اسلام انسان را موجودی ممتاز و برتر از موجودات مادی میداند که مرکب از جسم و روح است. انسان موجودی است باقی که در آفرینش او هدفی وجود دارد و
آن هدف، تکامل نفسانی و سعادت در مجموعه حیات و بویژه سعادت اخروی است. با این بیان مقام زن هم روشن میشود. در قرآن و احادیث نسبت به این موضوع تأکید شده است. از جمله در قرآن خداوند میفرماید: ما بنیآدم آدمیزادگان را گرامی داشتیم، یعنی مقامشان را بالا بردیم از سایر موجودات مادی- هم زنان آدمیزادهاند و هم مزدان- و برای اینها در خشکی و دریا وسیله حمل فراهم کردیم و برای رزق و روزیشان غذاهای پاکیزهای تهیه دیدیم و آنان را بر بسیاری موجودات برتری دادیم. پس در این آیه در صدق عنوان بنیآدم، زن و مرد مساوی هستند. اگر زن برتر نبود گفته میشد:«ما مردها را برتری دادیم».
در موضوع آفرینش آدم به طور کلی داستانش در قرآن مفصل است که خداوند متعال به فرشتگان فرمود که من میخواهم خلیفهای را در زمین بیافرینم. اما آن خلیفه مرد تنها نبود. بلکه انسان بود یعنی بنیآدم و همه انسانها در طول تاریخ خلیفه خدا هستند و در این جهت زن و مرد تفاوت نمیکنند. اینکه اسلام اصلاٌ زن و مرد را جدا نکرده است خیلی مسئاله جالبی است، یعنی این امر مسلمی است که اصلاٌ قابل بحث نیست، خصوصاٌ در آن زمانها که حتی بعضیها در انسان بودن زن تردید میکردند، اسلام احتیاجی به دفاع نمیبیند هیچ جایی نداریم که اسلام گفته باشد زن هم انسان است، چون این امر مسلمی است.
ما در تمام قرآن حتی یک آیه پیدا نمیکنیم که زن را پایینتر از ورد بداند و احتمال نقصان و ضعفی را در عقل و یا در کارهای اجتماعیاش داده باشد. مرد محوری، خودمحوری و مرد را عالیتر دانستن، همه اینها از رسوماتی است که از سابق باقی مانده است. الان هم در همه جوامع افرادی هستند که زن را عقبتر از مرد میدانند. اسلام با این افکار موافق نیست.
· حق اندیشیدن و عقیده داشتن:
زن عاقل است، مرد هم عاقل است. یعنی عقل داشتن و فکر کردن از خواص هر دوست. وقتی که خدا این نعمت را به کسی داده است او هم حق دارد که آه را به کار بیندازد وفکر کند، و طبیعی است که انسان در پی اندیشههایش به یک عقیدهای میرسد، حالا این عقیده یا نسبت به مسایل معنوی و اخروی و امثال اینهاست، یا در مورد مسائل اجتماعی و دنیوی. به هر حال عقیده انسان محترم است از هر راهی که کسب کرده باشد.
· حق تحصیل علم:
یکی از حقوق انسانی حق تحصیل علم است، بنابراین تحصیل کردن برای بانوان یک حق طبیعی و یک حق انسانی است. در این زمینه روایات فراوانی داریم و شاید فقط شش یاهفت مورد روایت داشته باشیم که آنها هم البته تحصیل خانمها را نهی نکرده است بلکه نوشتن خانمها را نهی کرده است، به این معنی که گفته خط و نوشتن را تعلیمشان نکنید. در اصل تحصیل ما هیچ نهی نداریم به طور مطلق خانمها میتوانند تحصیل کنند اما در مورد خط چند روایت داریم که این روایات اولاٌ اکثر آنها ضعیف یا مرفوع و یا مرسلند و دلالتشان هم قوی نیست. مثلاٌ در حدیثی از پیامبر آمده است که زنان را در غرفهها و در طبقات فوقانی جای ندهید. کتابت و نوشتن را به اینها نیاموزید و فقط زیستن و سوره نور را یادشان بدهید. به نظر من بیدلیل است که بعضیها با استناد به این حدیث میخواهند جلوی تحصیلات زنان را یگیرند حتی در زمان پیامبر زنانی بودهاند که خیلی عالمه بودند، تحصیل میکردند مثلاٌ حضرت زهرا- عایشه- حفصه که علاوه بر خواندن، نوشتن هم میدانستند.
اگر قرار بود که زنها دنبال تحصیل علم نروند، قطعاٌ خداوند استعدادش را هم به آنها نمیداد پس باید بروند و با مردها در این جهت کاملاٌ مشترکند.
تقریباٌ نصف جامعه ما زن است طبعاٌ باید نصف دانشگاههای ما هم زنانه محض باشد نصف دبیرستانها مدارس ابتدایی و راهنمایی باید زنانه باشد و چه بهتر که همه ارکان آن را خودشان اداره کنند، یعنی از راننده گرفته تا مستخدم و دبیر و آموزگار و استاد، همه از خود خانمها باشند.
و به نظر من بهترین رشته برای تحصیل زنان مربوط به رشته پزشکی و توابعش است چون این رشتهها همیشه مورد نیازند برای همه و از جمله بانوان. چون لازمه رشته پزشکی لمس کردن طرف مقابل و معاینه کردن اوست و برای زنان مشکل است که یک پزشک مرد او را لمس کند پس باید زنان خود پزشک باشند. تا این زمینه لمس کردن که باعث ایجاد انحراف است از بین برود و احکام الهی و مصالح مورد نظر دین به آسانی بتواند پیاده شود.
در معاینه شدن زن توسط پزشک ورد اولاٌ زمینه انحراف وجود دارد ثانیاٌ اگر زن متدین باشد و نخواهد مرتکب خلاف شود ناراحتی روحی برایش میآید و علاوه بر این عوارض منفی دیگری هم میتواند پیش بیاورد مثلاٌ ممکن است شخص نسبت به همسر خودش علاقه و احساسی را که سابقاٌ داشت از دست بدهد و زندگیاش مختل شود.
چرا زن باید منشی باشد و مرد پزشک؟ باید پزشک متخصص، زن باسد منشیاش هم زن باشد. این شأنی نیست که یک خانمی بیاید منشی شود برای یک پزشک مرد، یا مثلاٌ در حال عمل جراحی دستیار او باشد.
همانطور که یک زن در رشته پزشکی میتواند مرجع درمان بیماری و معالجه شوند در زمینه مرجعیت دینی هم میتواند مرجع فتوا شود.
من نظرم اینست که ما بر اساس آمارهایمان باید پذیرفتن دانشجویان پسر را در رشتههای پزشکی به حداقل برسانیم در عوض دانشجویان دختر را بیشتر برای این رشتهها بپذیریم تا این دو در همه سطوح عمومی، تخصص و فوق تخصص متعادل شوند.
· حق تکامل روحی و معنوی:
از آنجا که انسان دارای استعداد و ظرفیت تکامل روحانی و پیشرفت عقلی است برای زن و مرد این حق وجود دارد که برای نیل به مقامات عالی معنوی تلاش کنند و به تعالی روحی و کمالات نفسانی نایل شوند و کسی حق ممانعت از این امر را ندارد.
4- روابط زن و مرد در جامعه:
اسلام برای جلوگیری از تحریکات ناصحیح و ارتباط مشروع اختلاط زن و مرد را محدود میداند و آنان را ملزم میکند به حفظ حجاب، پرهیز از نگاه کردن به همدیگر و یا پرهیز از ایجاد محیطهای کاری مختلط. همه اینها برای سلامت خانواده و روح و برای به فساد نیافتادن انسانهاست. این چیزی است که اسلام خواسته است که زن و مرد ارتباط به آن شکل نداشته باشند تا مشکل اجتماعی و روانی ایجاد نشود و این به نفع زن و مردست. و من پیشنهاد میکنم که محیط مدارس، دانشگاهها، بیمارستانها نیز جداسازی شود و این به نظر من بیشتر به نقع زنان است بهتر میتوانند استقلال و لیاقت خود را نشان دهند اثبات کنند و آزادانه پیشرفت بکنند. ما جدایی را اینطور نمیگوییم که آنان اصلاٌ روی همدیگر را نبینند بلکه منظور از آن معایناتی است که محذور شرعی ندارد.
5- الگوی زن مسلمان از دیدگاه امینی:
آیتا… امینی در کتاب بانوی نمونه اسلام، فاطمه(س) را به عنوان نمونه و الگوی زنان مسلمان بیان میکند و در این کتاب به بیان ویژگیهایی از او که باید چراغ راه دیگر زنان مسلمان باشد اشاره میکند و ما نیز به ذکر پارهای از این موارد که رمز خوشبختی و سعادت یک زن مسلمان است اشاره میکنیم:
- در امور مربوط به خانهداری به امر پیامبر وظایف به طور مساوی بین فاطمه و علی تقسیم شد. علی مسئول امور خارج از خانه و فاطمه نیز مسئول امور مربوط به داخل خانه میشود هر چند کارهای خانه سنگینی زیادی بر دوش فاطمه میگذارد ولی این زن نمونه اسلام بدون هیچگونه شکایتی به انجام کارها میپردازد. فاطمه(س) از این تقسیمبندی ( تقسیمبندی طبیعی) خیلی خوشحال بود چون میتوانست بهتر به امور خانهداری و تربیت فرزندان بپردازد.
دسته بندی | علوم انسانی |
بازدید ها | 0 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 31 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 22 |
تحقیق اندیشه سیاسی هانر در 22 صفحه ورد قابل ویرایش
فهرست
عنوان صفحه
زندگی نامه ی هابز.................................................................................................. 1
اساس فلسفی عقاید هابز......................................................................................... 3
وضع طبیعی آدمیان................................................................................................. 4
انسان مصنوعی، دولت – لویاتان............................................................................ 5
پیمان اجتماعی و تشکیل اجتماع و دولت.................................................................. 7
مطلق بودن حاکمیت یا مطلق بودن حاکم................................................................. 9
نظریه هابز و وضع بین المللی.............................................................................. 13
از « لویتان » تا « اراده عمومی ».......................................................................... 16
خلاصه.................................................................................................................. 18
منابع:..................................................................................................................... 20
زندگی نامه ی هابز
تامس هابز در سال 1588 میلادی در یکی از شهرهای کوچک انگلستان زاد و در سال 1679 در گذشت. تحصیلات خود را در دانشگاه آکسفورد به پایان رسانید ولی نسبت به فلسفه ی اهل مدرسه و علوم دینی که در آنجا تدریس می شد شوق فراوانی نشان نداد. بعدها زیر تأثیر افکار علمی زمان خود واقع شد. وقتی در سن چهل سالگی با هندسه آشنا شد سخت فریفته ی روشنی منطق و استحکام استدلال آن گردید.
پس از اتمام دوره دانشگاه در خانواده ی کوندیش یکی از خانواده های اشرافی انگلستان معلم خصوصی شد و سفرهایی به قاره ی اروپا کرد. در پاریس به تحصیل علوم طبیعی و ریاضی پرداخت و با دانشمندان آن شهر دوستی گزید و در آنجا بود که معلم چارلز شاهزاده ی انگلستان گردید که بعداً با عنوان چارلز دوم، پادشاه انگلستان شد. هابز در 1640 وقتی هنوز در انگلستان بود رساله ای در دفاع از حقوق مطلق پادشاه نوشت ولی آن را به چاپ نرسانید. در پاریس در سال 1642 کتاب اصول فلسفه ی سیاسی را به زبان لاتین نوشت و در سال 1651 کتاب لوایتان یا ماده ی صورت و قدرت حکومت را که شاهکار اوست منتشر کرد. هابز در 1652 به انگلستان برگشت و بقیه ی عمر را در آنجا زیست و آثار دیگر خود را به زبان لاتین و انگلیسی در لندن به چاپ رسانید.
شاهکار هابز کتاب لوایتان است. لوایتان کلمه ای است از اصل عبری که در تورات مکرر آمده و منظور از آن حیوان آبی قوی و وحشت انگیزی است که برحسب وصفی که از آن شده است گاه به اژدها و اغلب به نهنگ مانند است. منظور هابز از انتخاب این نام برای کتاب خود آن است که برساند دولت یا حکمران جسمی است فوق جسمها، و شخصی است نیرومندتر از اشخاص طبیعی به صورتی که اشخاص طبیعی مقهور و منکوب اویند.
کتاب لوایتان خصومت دسته اهی مختلف و مخالف را برانگیخت. هرچند موضوع آن دفاع از قدت نامحدود دولت و اختیارات مطلق سلطان است، سلطنت طلبان انگلستان از او خوشدل نشدند چه آنها مسلم بودن اختیارات مطلق را برای سلطان موهبتی الهی می دانستند و حال آنکه او با هر نوع بیان خارج از طبیعت از قبیل « موهبت الهی » مخالف بود و اساس قدت سلطان را بر توافق و رضایت مردمان مبتنی می دانست و رعایت آن را لازمه ی حفظ صلح و آرامش و عدل در اجتماع می پنداشت. بی اعتنایی هابز به خدا و دین و بخصوص استدلال او که دین باید تابع دولت و خدمتگزار اجتماع باشد، کسانی را که حکومت دین در نظر آنها فوق حکومتها بود، سخت برآشفت. از این گذشته هابز برای روشن کردن اصول کردار و اخلاق را از اصولی فوق عقل ناشی می دانستند می کاست. اما مخالفان سلطنت و کسانی که حکمرانی را حق ملت می دانستند و با شاه مستبد مخالف بودند او را دشمن راه و روش خود پنداشتند چه او از قدرت سلطان و نامحدود بودن اختیارات او دفاع کرده بود. با این همه حکیم از خصومت فراوانی که برانگیخته بود آسیبی ندید و بقیه عمر را در خاک وطن به آسودگی گذرانید.
اساس فلسفی عقاید هابز
به نظر هابز همه ی وقایع عالم را می توان با اصل ساده ی « حرکت » بیان کرد. فلسفه ی معرفت از علت به معلول و از معلول به علت است و چون رابطه ی علت و معلول جز حرکت چیزی نیست فلسفه در حقیقت « علم حرکت » است.
هابز مبتکر این عقیده نبود و عقیده ی پیشوایان علمی زمان خود را در این باب پذیرفته بود اما این اصل ساده و ابتدایی را شامل نفس آدمی و اجتماع نیز کرد. از این روست که او را پیرو فلسفه ی مکانیزم و ماتریالیزم خوانده اند. در نظر او نفس آدمی مجموعه ای از حرکات است و حیات اجتماعی نیز چنین است. هشیاری را نیز بر حرکت مبتنی می داند و به نظر او هشیاری جز تصویری از حرکاتی که در سلسله ی اعصاب صورت می گیرد چیز دیگر نیست. بنابراین اساس معرفت آدمی را باید در تاثرات حسی جست و جو کرد.
اما اهمیت واقعی هابز نه در فلسفه است و نه در روان شناسی بلکه در رشته ی علم اجتماع و علم سیاست است. در این دو رشته نیز اهمیت او در درجه ی اول از لحاظ نتایجی که به دست آورده است نیست بلکه در به کار بردن روش دقیق استدلال علمی است.
هابز کسان را متوجه کرد که برای شناختن اجتماع و دستگاه سیاست باید از روان شناسی آدمی شروع کرد و خود چنین کرد و دستگاه فلسفی او درباره ی اجتماع و سیاست نتیجه ی دقیق اصولی است که درباره ی نفس آدمی به دست آورده است. اگر این اصول صحیح نباشد و ما اکنون می دانیم که صحیح نیست نتایجی که هابز از آن می گیرد نادرست خواهد بود. اما اهمیت او از این لحاظ که روش علمی را در شناختن سیاست و اجتماع به کار برده است همچنان به جا می ماند. ا زاین رو لوایتان یکی از معتبرترین کتابهای جهان درباره ی اجتماع و سیاست است و در زبان انگلیسی معتبرترین کتاب نوع خویش است.
وضع طبیعی آدمیان
آنچه هابز « وضع طبیعی » می خواند وضع آدمیان قبل از تشکیل اجتماع است. در این وضع خودخواهی سلطه ی مطلق دارد هر کس سود خود را می جوید چون همه در استعدادا مساوی اند و نیز چون همه یک نوع چیزها را طالب اند میان آدمیان پیوسته رقابت و خصومت هست. هر فرد دشمن دیگران است و با دیگران در وضع جنگ دائم است. در این وضع افراد آدمی نسبت به ینکدیگر مثل گرگ اند. منظور هابز این نیست که افراد پیوسته به کشمکش با هم مشغول اند اما منظورش این است که پیوسته قصد تعرض به یکدیگر دارند و پیوسته در ناامنی و خطر حمله ی دیگر ی به سر می برند و هیچ کس از خطر دیگران ایمن نیست. در چنین وضعی تصور خوب و بد و ظلم و عدل وجود ندارد، چه ظلم و عدل و خوب و بد ساخته قانون اند و قانون فرع تشکیل اجتماع است و در وضع طبیعی قانون موجود نیست. در چنین وضعی پیدا شدن تمدن و میوه های عالی آن از ادبیات و علوم و صنایع غیر ممکن است. در وضع طبیعی زندگی آدمی « تنها و مسکین و نکبت بار و کوتاه است ».
آنچه آدمیان را وادار می کند از وضع طبیعی بیرون آیند، راننده ای عاطفی است و آن ترس از مرگ است که بزرگترین شرهاست و آدمی از آن پیوسته وحشت دارد. عقل راهنمای عاطفه ی وحشت از مرگ می گردد و برای ایجاد صلح و ایمنی اصولی پیدا می کند که آنها را هابز قوانین طبیعت می خواند.
انسان مصنوعی، دولت – لویاتان
اراده، زیرکی و نیرنگ درسیستم هابز نقشی اساسی بازی میکنند. به نظر ارسطو انسان طبیعتاً اجتماع پذیر وشهروند (حیوانی سیاسی) است؛ اجتماع سیاسی واقعیتی بوده است. هابز پاسخ داده است که این ناخردانه است زیرا طبیعت غریزه اجتماعی بودن را در انسان به ودیعه ننهاده است وآدمی تنها براثر سودجوی در جست و جویی یارانی برمی آید؛ اجتماع سیاسی میوه مصنوعی یک پیمان ارادی و یک محاسبه سودجویانه است.
انتقال حق طبیعی و نام هر فرد برهمه چیز به ثالث از طریق قراردادی که «هرفرد با فرد دیگر» می بندد، نیرنگی است که اجتماع انسانهای طبیعی را به اجتماع سیاسی تبدیل میکند. اراده واحد این ثالث جانشین اراده همگان و نماینده آن خواهد شد. این ثالث به نوبه خود با پیمانی که اکثریت را متقابلاً به سود او متعهد کرده، کاملاً بیگانه است.
از « لویتان » تا « اراده عمومی »
در وهله نخست سخن گفتن از نسبت بین نظریه اخلاق هابز و روسو اندکی شگفت انگیز به نظر می رسد. به ویژه که هابز هم دنباله ی سنت نسبی انگاری اخلاقی است و هم از بزرگترین نظریه پردازان آیین فردباوری ( اندیویدوالیسم ) است در حالی که روسو از یک سو جامعه باور است و از سوی دیگر به یقین اخلاقی اعتقاد دارد. چنانکه معروف است هابز در جوانی تحت تأثیر مکتبی از اومانیسم قرار داشت که نمایندگان برجسته آن مونتنی و لیبسوس بودند. این اومانیستها معتقد بودند که بین انسانها از لحاظ اعتقادات و آداب و رسوم چنان تنوعی دیده می شود که پیدا کردن مقیاس و معیاری برای اخلاق نامیسر است. برخی از دانش پژوهان در نسبت هابز با شکاکیت زمان خود چنان پیش رفته اند که هابز را پیشوای پلورالیسم سیاسی ارزیابی کرده اند. ریچارد تاک که از جمله این نظریه پردازان است می گوید که در نظریه هابز انعقاده قرارداد و تشکیل جامعه سیاسی فقط مبنایی است برای ایجاد وضعی که در آن شهروندان بر مبنای پذیرش گوناگونی ارزشها در کنار یکدیگر زندگی کنند. به نظر این دانش پژوهان اخلاق هابز یک اخلاق تحویل گرا نیست .
اجماع روی حق صیانت نفس بنیادی نیست که بتوان تمام عقاید مشروع اخلاقی را به آن کاهش داد بلکه فقط توافقی است که می تواند براساس آن برای سامان صلح آمیز اوضاع و امنیت متقابل بحث کرد.
پس به نظر این دانش پژوهان اجماع روی حق صیانت نفس حداقلی است برای ایجاد بنیانی که در آن به نظر گرسیوس بین فرهنگها و به نظر هابز بین افراد گفتگو صورت می گیرد. بنا به این تحلیل هابز عقل را حداقلی به حساب می آورد که اعتقادات اخلاقی یا اصول اخلاقی را باید بر آن بنا نهاد. قانون طبیعت قانون عقل سات. پس عقل سلیم است که راه صلح و آرامش را بر ما معلوم می کند. آنگاه بر مبنای این حداقل جامعهای بنا می شود که با گفتگو و تحول فرهنگ به سوی استقرار کامل آرامش پیش می رود.
چنین رویکردی به دیدگاه هابز و بزرگ کردن نسبت هابز با شکاکان هم چرخش هابز از معرفت شناسی شکاکی را نادیده می گیرد و هم به مبانی تحویل گرا و شالوده گرای اخلاقی هابز کم اهمیت می دهد. علاوه بر این اثبات ادعای این تحلیل گران که هابز فلسفه خود را برای تبیین فلسفه شکاکی بنا نهاد سخت مناقشه انگیز و مورد انکار اکثر پژوهشگران است. نظریه هابز به وضوح تحویل گراست. درست است که حاکم در نظریه هابز از اراده مردم برآمده است اما اراده ی حاکم اراده اتباع نیست بلکه اراده خودش است: یک اراده ی واحد به جای اراده های متنازع بسیار.
خلاصه
اندیشه سیاسی مدرن که مارکیاولی پی بنای آن را نشان داده بود تا بنای با عظمت آن را هابز برافراشت و آن را رد برابر اندیشه سیاسی سنتی قرار داد که دولت را نیرویی بیرون از اراده سامان ساز انسان قرار می داد. هابز دولت را تأسیس بشری و به مثابه سامانی تعیین کرد که افراد بشر آن را برای برآوردن نیاز های خود ساخته اند. او بر آن شد که از مقصود عقلانی دولت دفاع کند و نشان دهد که اقتدار سیاسی و اطاعت از آن توجیه عقلانی دارد. حکومت نهادی طبیعی یا الهی نیست که از قلمرو وارسی بیرون باشد و انسان موظف نیست به صورت انفعالی آن را بپذیرد بلکه باید آن را بر مقتضای عقل قبول کند و از آن تبعیت کند.
هابز اراده، رضایت و میثاق اجتماعی را در تأسیس دولت اصول مقدم قرار داد و اندیشه صناعی بودن دولت را در یک دستگاه فلسفی بزرگ به عالیترین وجه بسط داد. هابز در برابر اندیشه سنتی که بحث خود را از قانون شرعی شروع می کرد نظریه خود را از مفهوم اراده شروع کرد و این مفهوم محو عمده ترین نظریه های سیاسی دوره بعد قرار گرفت.
دسته بندی | علوم اجتماعی |
بازدید ها | 25 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 142 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 143 |
بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس
فهرست مطالب:
پیشینه ها ، عوامل و شرایط انقلابات
تئوریهای تبیین کننده پیرایش انقلاب
ابعاد تحول انقلاب
تئوریها و مدل های تحلیل انقلاب
متن:
پیشینه ها، عوامل و شرایط انقلاب
انقلاب چیست ؟
ما از روند انقلابی چه معنایی را در نظر می گیریم ؟ در معناییی که این اصطلاح را به کار می بریم ، انقلاب عبارت از عصیان جمعی ناگهانی و شدیدی است که قصد آن واژگونی قدرت یا رژیمی و دگرگونی وضعیت معینی است . به دین ترتیب ، انقلاب حقیقتاً لحظه ای تاریخی است که حالت انفجار اجتماعی و در عین حال حالت هیجان انفرادی مشخصه آن است . بنابراین حادثه ای است که می توان زمان آن را مشخص نمود ، گو این که در عمل انجام دادن این کاربسیار مشگل است ، خصوصاً در لحظه وقوع . حتی گاهی تاریخ نویسان بر سر تعیین تاریخ شروع و خاتمه انقلاب معینی به توافق نمی رسند . انقلاب را لحظه ای پرهیجان و داغ و در تاریخ نام می برند که، لزوماً محدود است یعنی ابتدایی دارد و انتهایی.
علاوه بر تعریفی که در بالا ارائه گردید ، بعضی از پدیده ها را نیز به انقلاب منتسب می سازند ، مثل اصطلاح انقلاب صنعتی یا انقلاب تکنولوژیک . در عنوان نمودن این اصطلاحات بیشتر تکیه بر تغییرات قابل ملاحظه و طولانی است که به دنبال بعضی از تحولات تکنیکی به وجود آمده است و روشن است که تعریف ما از آن چه که تحت عنوان (( روند انقلابی )) نام می بریم شامل این نوع انقلاب نمی گردد.
علاوه بر این روند انقلابی طرحی از دگرگونی رژیم را در بر دارد ، یعنی سعی در زیر و رو کردن رژیم به نفع قدرت جدید می کند و به همین انقلاب از نهضتی که ناشی از نارضایتی است و هدفش بر طرف کردن بعضی نارضاییها و نارساییها است ، متفاوت می باشد ، در حالی که روند انقلابی فرا تر از این می رود و هدف آن نفعی قدرت یک رژیم است . البته گاهی هم اتفاق می افتدکه نهضت ناشی از نارضایی به روندانقلابی تبدیل شود ولی لزوماً چنین نیست . بلاخره ما حالت ((انقلاب دایم )) یا (( جامعه انقلابی )) را نیز مشمول تعریف خود نمی کنیم . ما تصور می کنیم که این اصطلاحات بیشتر از ایدئولوژی مایه می گیرند تا جامعه شناسی و چنین مفاهیمی مربوط به جامعه بعد از انقلاب می گردد ، به دین معنی که جامعه ای را عنوان (( جامعه انقلابی )) می دهند که در مقابل روند انقلاب جدیدی ، ( اعم از چپ یا راست )، سعی در حفظ و نگهداری دستاوردهای انقلاب دارد .(1)
تئوریهای تبین کننده انقلاب
مارکس و آندرت
- یکی از نقاطی که در نظریه افلاطون و جود داشت و برخی دیگر از دانشمندان نظیر ارسطو نیز به آن اشاره کرده اند ( م.ش. ویل دورانت 1345 ص 87 ) فقر و تضاد طبقاتی بین فقرا و
فقر--- انقلاب
- اغنیا ء است . کارل مارکس (Marx ) هم به طوری که بیشتر خوانندگان با مطالعه ، می دانند ، در تئوری طبقاتی خود به بدتر شدن و بیچارگی ( V erlendunj ) طبقه گارگر در پی جریان صنعتی شدن به عنوان علت و انگیزه انقلاب می پردازد .
بدین معنی که با پیشرفت صنعتی ، سود سرمایه داران به مراتب بیشتر از بهبود وضعیت کارگران می باشد.
- فقر به عنوان علت انقلاب از جانب ها نا آندرت Hanna Arendt ,1963 ) هم تایید و
تاکید می شود . اما در صورتی که بخواهیم تاد حدودی ترتیب زمانی را رعایت کنیم لازم
است ابتدا به چند نظریه نسبتاً قدیمی به طور کوتاه اشاره نمائیم .
گوتشالک
گوتشالک ( Gottschalk ) به عنوان یک تاریخ دان ، پیدایش انقلاب را به علل زیر می داند :
1- تقاضا و نیاز مردم برای یک تغییر ، که خود از دو علت دیگر سرچشمه می گیرد :
الف : تحریک مردم ( provocat ion ) مثلاً از طریق فشار اقتصادی
ب: هم عقیدگی فشرده و قوی بین مردم ( solidified public opinion ) درباره این که وضع باید تغییرکند.
1- امیدواری مردم به موفقیت ( hopfulness ) ، که خود در پی عوامل زیر به وجود می آید : ب: داشتن رهبری ( leadership )
3- ضعف نیروی حاکم و تردید آنها در حقوق خود . ( نقل از ( dahrendorf 1974 173 .
برینتون :
برینتون ( brinton ) دانشمند تاریخ شناس دیگری است که کتاب قدیمیش به زبان فارسی نیز به چاپ رسیده است . وی براساس یک بررسی استقرائی از چهار انقلاب : انگلستان ، فرانسه ، آمریکا و روسیه و استخراج وجوه اشتراک آنها ، علت انقلاب را در عوامل زیر می بیند:
1- پیشرفت اقتصادی
2- تضاد طبقاتی شدید
3- از خود بیگانگی شدن روشن فکران
4- ضعف و عدم کارائی دستگاه دولت
5- انعطاف پذیری طبقه حاکم که از نظر روانی نیز نامطمئن و بی تعادل است و نمی تواند خود را با شرایط جدید تطبیق دهد .
هر چند که کاربرینتون برای زمان خودش باارزش و در شرایط بعد نیز تا حدودی قابل استفاده است ، اما به قول ذاهرندوف: همانطور که نام کتاب برینتون می گوید او در کارش به تشریح جریان چهار انقلاب پرداخته و ارتباط علی و سیتماتیک بین عوامل را کمتر در نظر گرفته است تا بتواند یک تئوری انقلاب دهد ) dahrendorf , 1974:173 وstone,1971:48 وبرینتون 1362).
اکشتاین
اکشتاین (harry Eckstein ) دانشمند علوم سیاسی نیز در قالب عوامل اقتصادی به گسترش فقر در سطح جامعه بعنوان علت انقلاب اشاره می کند و رشد سریع اقتصادی و عدم تعادل بین تولید و توزیع را از علل اقتصادی پیدایش انقلاب می داند . بدین معنی که گرچه تولید اقتصادی رشد می کند ، اما همه مردم به یک اندازه از آن بهره مند نمی شوند .
اما اکشتاین عوامل دیگری را نیز در پیدایش انقلاب مؤثر می داند و آنها را به چند دسته تقسیم می کند . او ابتدا از روشنفکران آغاز می کند و معتقد است که وقتی شرایط زیر بین روشنفکران وجود داشته باشد برظهور انقلاب تأثیر می گذارد :
- عدم جامعه پذیری و انطباق سیاسی مناسب روشنفکران
- تضاد ارزشهای اجتماعی ( یعنی دوگانگی نظام ارزشی سنتی و جدید )
- فلسفه اجتماعی و ایدئولژی و زنگزده (corrosive) یعنی ایدئولژی که دیگر منطبق با شرایط نباشد و انسانها را از پیشرفت وادارد.
- از خود بیگانگی قشر روشنفکر
علاوه بر این اکشتاین به عوامل اجتماعی و سیاسی مؤثر زیر نیز اشاره می کند:
- نارضایتی مردم از دایره تنگ و محدود و غیر قابل ورود نخبگان و قشر بالا ( که ارتقأ اجتماعی را برای دیگران غیر ممکن می سازد ) ،
- آشفتگی اجتماعی ( آنومی ) ،
- تضاد در پی پیدایش طبقات جدید اجتماعی
- ضعف دولت و حکومت و دو گانگی در درون آن
به طور کلی اکشتاین معتقد است که اگر تغیرات اجتماعی سریع در یک جامعه روی دهد و بین نظام اجتماعی و دولت ناهماهنگی و تضاد به وجود آید ، انقلاب پدید می آید ( نقل از stone, 1971:48 ).