دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 23 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 47 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 30 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
تسهیم دانش
تعریف دانش
قبل از توضیح مفهوم دانش، لازم است که بین «داده» و «اطلاعات» که کم و بیش القا کنندهی مفهوم دانش هستند، تفاوت قائل شویم.
داده ها: «دادهها» رشته واقعیت های عینی و مجرد در مورد رویدادها هستند. از دیدگاه سازمانی، دادهها - به درستی یک سلسله معاملات ثبت شدهی منظم تلقی شدهاند. دادهها تنها بخشی از واقعیت ها را نشان می دهند و از هر نوع قضاوت، تفسیر ومبنای قابل اتکا برای اقدام مناسب تهی هستند. دادهها را میتوان مواد خام عناصر مورد نیاز برای تصمیمگیری به شمار آورد، چراکه نمیتوانند عمل لازم را تجویز کنند. دادهها نشانگر ربط، بیربطی و اهمیت خود نیستند، امّا به هر حال برای سازمان های بزرگ اهمیت زیادی دارند، چراکه مواد اولیهی ضروری برای خلق دانش به شمار میروند( کشاورزی، 1386).
اطلاعات: «اطلاعات» را نوعی پیام به شمار میآورند. پیام مورد نظر ما معمولاً به شکل مدرکی مکتوب یا به صورت ارتباطی شنیداری یا دیداری نمود مییابد. اطلاعات باید متضمن آگاهی و حاوی دادههایی تغییر دهنده باشد. واژهی اطلاعات[1]در انگلیسی به معنای «شکل دادن[2]» نیز به معنی «شکل دادن» بینش و دید دریافت کنندهی اطلاعات است. اگر بخواهیم معنی واژهی مورد بحث را دقیق تر و سختگیرانهتر روشن کنیم، باید بگوییم: «تنها گیرنده میتواند مشخص کند که دریافتیهای او واقعاً اطلاعات بوده و او را تحت تأثیر قرار داده است».
اطلاعات برخلاف دادهها، معنیدار هستند. به قول پیتر دراکر: «داشتن ارتباط و هدف، ویژگی اطلاعات است». اطلاعات، نه تنها دارای قابلیت تأثیرگذاری بر گیرنده هستند، بلکه خود نیز شکل خاصی دارند و برای هدف خاصی سازمان مییابند. دادهها زمانی به اطلاعات تبدیل میشوند که ارائه دهندهی آنها، معنی و مفهوم خاصی به آنها ببخشد. با افزودن ارزش به دادهها، در واقع آنها را به اطلاعات تبدیل میکنیم(نصر اصفهانی و همکاران، 1387).
دانش: «دانش» مخلوط سیالی از تجربیات، ارزش ها، اطلاعات موجود و نگرش های کارشناسی نظام یافته است که چارچوبی برای ارزشیابی و بهرهگیری از تجربیات و اطلاعات جدید به دست میدهد. دانش، در ذهن دانشور به وجود آمده و به کار میرود. دانش در سازمان ها نه تنها در مدارک و ذخایر دانش، بلکه در رویههای کاری، فرایندهای سازمانی، اعمال و هنجارها مجسم میشود. این تعریف، از اول مشخص میکند که دانش ساده و روشن نیست، مخلوطی از چند عامل متفاوت است؛ سیالی است که در عین حال ساختارهای مشخصی دارد و نهایت اینکه، ابهامی و شهودی است و به همین علت، به راحتی نمیتوان آن را در قالب کلمات گنجاند و به صورت تعریفی منطقی عرضه کرد.
دانش در خود مردم وجود دارد و بخشی از پیچیدگی ندانستههای انسانی است. ما گرچه به طور سنتی، سرمایهها را مشخص و ملموس میدانیم، امّا سرمایهی دانش را نمیتوان به راحتی تعریف کرد. درست مشابه ذره اتمی که میتواند موج یا ذره باشد، بسته به اینکه دانشمندان چگونه وجود آن را دنبال کنند. دانش به شکل های پویا و نیز انباشته و ایستا قابل تصور است (رضائیان، 1381: 21).
دانش از اطلاعات و اطلاعات از دادهها ریشه میگیرند. تبدیل اطلاعات به دانش در عمل بر عهده خود بشر است. با نگرش فراتری به این موضوع، آشکار میشود که معمولاً «دانش پایه» عامل تمایز بین داده، اطلاعات و دانش است. این یکی از دلایلی است که در محیط و فضای متکی به دانش، برخی موسسات یا شرکتها میتوانند همچنان برتری های اقتصادی و رقابتی خود را حفظ کنند. «کوهن» و «لونیتال» در مباحث خود، این حقیقت را تشریح میکنند که گسترش دانش منوط به شور و هیجان یادگیری و دانش پیشین است(نصر اصفهانی و همکاران، 1387).
به عبارت دیگر، دانش اندوخته شده عامل موثری در افزایش واکنش و فراگیری سهلتر مفاهیم است. بنابراین، دانش ترکیب سازمان یافتهای است از «دادهها» که از طریق قوانین، فرایندها و عملکردها و تجربه حاصل آمده است. به عبارت دیگر، «دانش» معنا ومفهومی است که از فکر پدید آمده است و بدون آن اطلاعات و داده تلقی میشود. تنها از طریق این مفهوم است که «اطلاعات» حیات یافته و به دانش تبدیل میشوند(همان).
[1] - inform
[2] - information
دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 36 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 45 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 28 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
سبک های فرزند پروری
روانشناسان همواره علاقه مند بوده اند که چگونگی تأثیر روش های تربیتی والدین را بر رشد قابلیت های اجتماعی کودکان مطالعه و بررسی نمایند. یکی از مهمترین مباحثی که در این حوزه مطرح است، فرزند پروری نامیده می شود. فرزند پروری فعالیت پیچیده ای شامل روش ها و رفتارهای ویژه ای است که مجزا یا در تعامل با یکدیگر بر رشد کودک تأثیر می گذارند. در واقع پایه و اساس شیوه فرزند پروری مبین تلاش های والدین برای کنترل و اجتماعی کردن کودکانشان است (بامریند، 1991).
همه والدین از این که کودکانشان چگونه باید باشند یا چه آگاهی داشته باشند، کدام ارزش های اخلاقی و معیارهای رفتاری را باید در فرایند رشد بیاموزند، آشکارا یا تلویحاً تصوری آرمانی دارند. والدین برای سوق دادن فرزندان خود به سوی این اهداف، راهبردهای بسیاری را می آزمایند، فرزندان را تنبیه یا تقویت می کنند، خودشان را سرمشق قرار می دهند.، اعتقادات و انتظارات خود را توضیح می دهند و یا سعی می کنند همسالان و دوستانی برای فرزند خود برگزینند که با این ارزش ها و اهداف همبستگی داشته باشد (ماسن و همکاران؛ ترجمه یاسایی، 1382).
بنابراین هر خانواده شیوه خاصی در تربیت فردی و اجتماعی فرزندان خویش به کار می گیرد. این شیوه ها که شیوه های فرزندپروری نامیده می شود متأثر از عوامل مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و . . . است. شیوه های فرزندپروری به عنوان مجموعه یا منظومه ای از رفتارها که تعاملات والد- کودک را در طول دامنه ی گسترده ای از موقعیت ها توصیف می کند، تعریف شده است که این شیوه ها یک جو تعاملی تأثیرگذار را به وجود می آورد (دارلینگ و استنبرگ[1]، 1993).
سبک های تربیتی متفاوت، پیامدهای مختلفی برای فرزندان دارد. روانشناسان اجتماعی و جامعه شناسان، متوجه شدند که شیوه های فرزند پروری، بر ساختارهای رشد ذهنی و عقلی کودک، پیشرفت تحصیلی و بسیاری از جنبه های روانشناختی از جمله: سازگاری اجتماعی، مشکلات رفتاری نوجوانی مانند پرخاشگری، روی آوردن به مواد مخدر و الکل، خود ارزشی مثبت و احساس خود اعتمادی و احساس موفقیت در کارها، تأثیر فراوانی دارند (بلانتین، 2001).
بامریند روش های فرزند پروری را بر اساس تفاوت های آن در کنترل فرزندان متمایز کرده است. تحقیقات معاصر در شیوه های فرزند پروری، از مطالعات بامریند روی کودکان و خانواده های آنان نشأت گرفته است. استنباط بامریند از شیوه های فرزند پروری بر روی یک رویکرد شیب شناسی بنا شده است. که بر روی ترکیب فرزند پروری متفاوت، متمرکز است. تفاوت در ترکیب عناصر فرزند پروری (مانند گرم بودن، درگیر بودن، درخواست های بالغانه، نظارت و سرپرستی) تغییراتی در چگونگی پاسخ های کودک به تأثیر والدین ایجاد می کند (دارلینگ و استنبرگ، 1993).
اگرچه ممکن است والدین در چگونگی کنترل و اجتماعی کردن فرزندان خود با یکدیگر متفاوت باشند، ولی به نظر می رسد که همه والدین در تعلیم و تربیت و نظارت بر فرزندان نقش اولیه را بر عهده دارند (مک کوبی و مارتین، 1983؛ به نقل از ماسن و همکاران؛ ترجمه یاسایی، 1382).
روش های متفاوتی برای فرزند پروری مطرح شده است که در این رابطه ابتدا به مدل شیفر و سپس به مدل مک کوبی و مارتین پرداخته می شود.
ابعاد فرزند پروری از دیدگاه شیفر (1965)
شیفر (1965) در مطالعات اولیه خود در مورد تحلیل عوامل رفتارهای والدین به دو بعد رسید: بعد گرمی روابط در مقابل سردی و بعد کنترل در مقابل آزادی.
بعد گرمی مربوط می شود به والدینی که اغلب به فرزندان خود لبخند می زنند، به آنها پاداش می دهند و آنها را تشویق می کنند و عاطفه زیادی از خود نشان می دهند. هرچند که ممکن است از آنها به دلیل رفتارهای ناشایست، انتقاد نمایند (شیفر و سلیگمن، 1951؛ به نقل از علی مدد، 1388).
بعد سردی مربوط می شود به والدینی که به میزان زیادی از فرزندان خود انتقاد می کنند. آنها به تنبیه و تحقیر فرزندانشان می پردازند و یا این که آنها را نادیده می گیرند. به ندرت اتفاق می افتد که به فرزندان خود القا کنند که آنها دوست داشتنی و با ارزش هستند (همان منبع).
کنترل در برابر آزادی
والدین سختگیر قواعد بسیاری را به کودکان خود تحمیل می کنند. مایلند از نزدیک کودکان خود را نظاره کنند و معیارهای قاطعی برای رفتار دارند که از فرزندان انتظار عملی کردن آنها را دارند. ولی لزوماً آنها را تنبیه نمی کنند. در حقیقت والدین سختگیر فرزندانی دارند که معمولاً خود را با قواعد سازگار می کنند و چندان نیازی به تنبیه ندارند. البته نوع قواعد و محدودیت هایی که والدین تحمیل می کنند بستگی به سن فرزندانشان دارند. در سال های پیش از مدرسه در مورد سر و صدا، پاکیزگی، بازی با اسباب بازی، اطاعت، رفتار پرخاشگرانه، نحوه لباس پوشیدن و . . . قواعدی تعیین می کنند. والدین سختگیر از فرزند خود توقع رفتار عاقلانه، عملکرد خوب در مدرسه، درست غذا خوردن و تمیزی را دارند (بامریند، 1973؛ ماتینز، 1975؛ به نقل از ماسن و همکاران؛ ترجمه یاسایی، 1382).
در وضعیت افراطی دیگر والدین سهل گیر هستند. این گونه والدین به طور کلی قواعد کمی دارند و از فرزندان خود توقع چندانی ندارند، آنان چندان توجهی به آموزش فرزند خود ندارند. چندان متوقع نیستند که فرزندانشان عاقلانه رفتار کنند، فرزندانشان را از آسیب رساندن به اسباب خانه یا سایر اشیاء منع نمی کنندو اهمیتی به پاکیزگی یا اطاعت نمی دهند (همان منبع).
شیفر (1965) با ترکیب ابعاد گرمی روابط در مقابل سردی (پذیرش/ طرد) و کنترل در مقابل آزادی (سهل گیر/ سخت گیر) والدین را به 4 دسته کلی تقسیم کرد:
1- والدین گرم و آزاد گذارنده
2- والدین گرم و کنترل کننده
3- والدین سرد و آزاد گذارنده
4- والدین سرد و کنترل کننده
والدین گرم و کنترل کننده
این گروه از والدین، به کودکان خود محبت ابراز کرده و به آنها آزادی می دهند. والدین تلاش می کنند که احساس امنیت خاطر فرزندان را حفظ کرده و پاسخ های مطلوب به آنها بدهند. کودکان این گروه، خصوصاً تمایل به تسلط بر محیط و گرایش به رفتارهای نوع دوستانه نسبت به همسالان داشته و دارای احساس استقلال و اعتماد به نفس هستند (بالانتین[2]، 2001). والدین گرم و کنترل کننده هم به فرزندان محبت می کنند و هم محدودیت کننده هستند، اما محدودیت های اعمال شده از سوی این والدین، با منطق و استدلال برای فرزندان می باشد. آنان قوانین را برای فرزندان توضیح داده و نسبت به تغییر و تحولات احتیاجات آنان پاسخگو هستند (انونی مس[3] ، 1995).
[1] Darling & Stenberg
[2] - Ballantin
[3]- Anonymous
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
بازدید ها | 18 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 47 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 41 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
سرشت و منش
شخصیت
کلمه شخصیت معادل کلمه ی Personality انگلیسی یا Personalite فرانسه است که خود از ریشه لاتین Personu گرفته شده است و به معنی نقاب یا ماسکی بود که در یونان و روم قدیم بازیگران تئاتر، بر چهره می گذاشتند. این تعبیرات به این مطلب دارد که شخصیت هر کس ماسکی است که بر چهره خود می زند تا وجه تمیز او از دیگران باشد (کریمی، 1386).
شخصیت مجموعه تفکیک ناپذیر آن خصایص بدنی و نفسانی است که شناخته دوستان نزدیک شخص می باشد. به عبارت دیگر، آن نقاب یا ماسکی است که فرد برای سازش با محیط که در حقیقت نوعی بازیگری در صحنه زندگی است به چهره خود نهاده است (ایزدی، 1351، به نقل از کریمی، 1386).
شلاون (1988) «شخصیت راسازمان پویای جنبه های ادراکی، انفعالی، ارادی و بدنی (شکل بدن و اعمال حیاتی بدن) فرد آدمی می داند». به نظر مدّی (1972) «شخصیت مجموعه ای پایدار از ویژگی ها و گرایش هاست که مشابهت و تفاوت های رفتار روانشناختی افراد را مشخص می کند».
مان[1] (1977) عقیده دارد که «شخصیت هر فرد همان الگوی کلی، همسازی ساختمان بدنی، رفتار، علایف، استعدادها، توانایی ها، گرایش ها و صفات دیگر اوست. پس می توان گفت منظور از شخصیت، مجموعه یا کل خصوصیات و صفات فرد است».
اتکینسون و هیگارد (1993) بیان کردند که شخصیت عبارت است از الگوهای رفتار و شیوه های تفکر که سازگاری فرد با محیط را تعیین می کند. به نظر فرگوسن[2] (1970) «شخصیت الگویی از رفتار اجتماعی و روابط اجتماعی متقابل است. بنابراین شخصیت یک فرد راه هایی است که او نوعاً به دیگران واکنش و یا با آنها تعامل می کند» (کریمی، 1386).
شولتز (2005) معتقد است منظور از شخصیت در نظر داشتن بسیاری از ویژگی های فرد است. کلیت یا مجموعه ای از صفات مختلف که از ویژگی های جسمانی سطحی فراتر می رود و تعداد زیادی از ویژگی های ذهنی، اجتماعی و هیجانی را در بر می گیرد. صفت ویژگی با کیفیت متمایز کننده شخصی است. برخی روانشناسان به این نتیجه رسیده اند که پژوهش های جدید شخصیت عمدتاً می بایست بر پایه صفت قرار داشته باشند.
در دهه 1960 والترمیشل[3] باعث مجادله ای در روانشناسی شد که درباره تأثیر نسبی متغیرهای شخصی پایدار مثل صفات، نیازها و همچنین تأثیر متغیرهای مربوط به موقعیت بر رفتار بود و این جر و بحث تا پایان دهه 1980 ادامه یافت و اغلب روانشناسان شخصیت، با پذیرش رویکرد تعاملی به این نتیجه رسیدند که برای تبیین کاملی از ماهیت انسان، صفات شخصی پایدار، جنبه های متغیر موفقیت و تعامل بین آنها را باید در نظر داشت.
شخصیت در طی فرایند تکامل انسان تحول پیدا می کند. این تحول بر اساس معادلات پیچیده ژنی و امکانات محیطی صورت می گیرد.در واقع این دو عامل در تعامل با یکدیگر پدیده ی شخصیت را می سازند (حق شناس، 1388).
پس عوامل سازنده شخصیت را می توان به دو دسته عوامل وراثتی (ژنتیکی) و عوامل محیطی تقسیم نمود که در ادامه به اختصار به این دو عامل پرداخته شده است.
عوامل به وجود آورنده شخصیت
وراثت
از لحظه ای که یک اسپرماتوزوئید یا سلول جنسی نر با یک اروم، یعنی سلول جنسی ماده در جریان عمل لقاح ترکیب می شود، نخستین سنگ بنای شخصیت فرد گذاشته می شود. در جریان این ترکیب، رشته های باریکی نیز از هر دو سلول در کنار هم قرار می گیرند به نام کروموزم که خود این رشته ها حاصل ذرات ریزی هستند به نام ژن و این ژن ها ناقلان اصلی صفات ارثی والدین به فرزندان هستند (کریمی، 1386).
لازم به ذکر این نکته است که جرج مندل از اولین کسانی بود که طرح پیچیده و دقیقی برای تبیین انتقال ویژگی ها از والدین به فرزندان، اراده کرد. اول نشان داد که توارث از طریق واحدهای خاصی (که بعدها در سال 1909 توسط ویلهلم ژوهانسون، ژن نامیده شد) انجام می شود (لیون و گورنر، 1995، به نقل از کاویانی، 1386).
در این نظریه؛ ژن ها به صورت جفت های غالب و مغلوب در نظر گرفته شدند. غلبه به قدرت یک ژن برای تعیین یک ویژگی خاص در فرد بر می گردد. مجموعه ویژگی های ظهور یافته در فرد فنوتایپ[4] (سنخ ظهور یافته) فرد قلمداد می شود، در حالی که مجموعه ژن های ظهور یافته و نیافته، ژنوتایپ فرد در نظر گرفته می شود. علاوه بر کروموزوم ها و ژن ها که در تعیین ویژگی های ارثی شخصیت مؤثرند، دستگاه عصبی انسان نیز در چگونگی شخصیت فرد نقش مهمی بازی می کند. دستگاه عصبی از طریق انتقال تکه های عصبی از اندام ها و از طریق واسطه های مغز یا نخاع پیام هایی را برای اندام ها می فرستد و این فرایند بخش بزرگی از کنش های بی شمار بدن انسان را تنظیم، هماهنگ و یکپارچه می کند (کریمی، 1386).
روشن است که با وجود شباهت کلی ساختمان دستگاه عصبی در انسان، این دستگاه در افراد مختلف دقیقاً یکسان نیست. این تفاوت ها، از مدت ها پیش به وسیله ی فیزیولوژیست ها و زیست شناسان مورد توجه قرار گرفته است. به عنوان مثال پاولوف (1936) که مطالعات وی روی بازتاب های شرطی شهرت جهانی دارد، در گزارش های خود به تفاوت های فردی در سیستم های عصبی اشاره کرده و چهار نوع شخصیت را بر حسب این که در آنها برانگیختگی یا بازداری غلبه داشت و این دو ویژگی متعادل یا متحرک باشند، دو حالت پیش می آید:
الف) چنانچه هر دو فرایند قوی و متحرک پر نوسان باشند، شخصیت حاصله، مزاج دموی خواهد داشت.
ب) چنانچه هر دو فرایند متعادل و راکد باشند، مزاج بلغمی نتیجه خواهد داشت.
اثر برانگیختگی بیشتر از بازداری، یعنی هر دو فرایند نا متعادل باشند، شخصیت دارای مزاج صفراوی خواهد بود و بالاخره اثر برانگیختگی و بازداری هر دو ضعیف باشند، چه هر دو کند و راکد یا هر دو پر نوسان و متحرک باشند شخصیتی که نتیجه می شودشخصیت سودایی مزاج خواهد بود. به عقیده پاولف، منش ارگانیزم، حاصل تعامل فرایندهای عصبی با تجارب محیطی است: یعنی حاصل کنش و واکنش فعال و متقابل موجود زنده با محیط است (همان منبع).
از طرفی دستگاه عصبی و سیستم هورمونی تابع فرمول ژنتیکی است که می تواند بر روی رفتار و خصوصیات شخصیتی انسان تأثیر بگذارد (حق شناس و همکاران، 1382). در زیر به اختصار به برخی از جنبه های آن اشاره می گردد:
1. سیستم لیمبیک: بخش با دامنه مغز نقش عمده ای در انگیزش و هیجان ایفا می کند. این بخش در شرطی شدن ترس، یادگیری هیجانی، بیزاری و تنفر و خاطرات ناهشیار نقش مهمی را بر عهده دارد.
2. برتری جانبی مغز: برتری نیمکره راست در قسمت پیشانی با فعال شدن هیجانات منفی و صفات شخصیتی مانند خجالتی بودن، گوشه گیری همراه است. برتری نیمکره چپ در قسمت پیشانی با فعال شدن هیجانات مثبت و صفات شخصیتی مانند جسارت و بی قیدی همراه است.
[1] - Mann
[2] - Ferguson
[3] - walter michel
[4] - Phenotype
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
بازدید ها | 37 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 37 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 30 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
رفتار شهروندی سازمانی
مفهوم رفتار شهروندی سازمانی اولین بار توسط اورگان و همکاران وی در سال ( ۱۹۸۳ ) مطرح گردید. تحقیقات اولیه ای که در زمینه رفتار شهروندی سازمانی انجام گرفت بیشتر برای شناسایی مسئولیتها و یا رفتارهایی بود که کارکنان در سازمان داشتند، اما اغلب آنها نادیده گرفته میشد. این رفتارها با وجود این که در ارزیابیهای سنتی عملکرد شغلی به طور ناقص اندازه گیری میشدند و یا حتی گاهی اوقات مورد غفلت قرار میگرفتند، اما در بهبود اثربخشی سازمانی مؤثر بودند ( بینستوک[1] و همکاران، 2003). محققان سازمانی این اعمال را که در محل کار اتفاق میافتد، این گونه تعریف میکنند:
رفتار شهروندی سازمانی عبارت است از «مجموعهای از رفتارهای داوطلبانه و اختیاری که بخشی از وظایف رسمی فرد نیستند، اما با این وجود توسط وی انجام و باعث بهبود مؤثر وظایف و نقشهای سازمان میشوند.»( اپلباوم[2]، 2004).
بولینو، ترنلی و بلودگود[3](2002) رفتار شهروندی سازمانی را به عنوان میل و انگیزه کارکنان در فراتر رفتن از الزامات رسمی شغل به منظور یاری کردن یکدیگر، همسو کردن منافع فردی با منافع سازمانی و داشتن علاقه ای واقعی نسبت به فعالیتها و مأموریتهای کلی سازمان تعریف کرده اند. آنان بر این عقیده هستند که رفتارهای شهروندی به طور کلی دارای دو خصیصه عمومی هستند: اولاً آنها به طور مستقیم قابل تقویت نیستند (به عنوان مثال، نیازی نیست که آنها از جنبه فنی بخشی از شغل یک فرد باشند) و ثانیاً آنها ناشی از تلاشهای ویژه و فوق العادهای هستند که سازمان به منظور دستیابی به موفقیت، از کارکنانش انتظار دارد( کورکماز و ارپکل[4]، 2009).
همچنین اورگان، پودساکوف و مکینزی رفتار شهروندی سازمانی را به عنوان رفتارهای فردی و داوطلبانه که باعث ارتقای اثر بخشی و کارایی عملکرد سازمان میشود، اما مستقیماً به وسیله سیستم های رسمی سازمان به آن پاداش داده نمی شود، تعریف میکنند( هال[5]، 209).
2ـ1ـ2ـ ویژگی های کلیدی رفتار شهروندی
نوعی رفتار است فراتر از آنچه برای کارکنان سازمان به طور رسمی تشریح گردیده است
رفتاری است که به صورت اختیاری و بر اساس علایق فردی می باشد
رفتاری است که به طور مستقیم پاداشی به دنبال ندارد و یا از طریق ساختار رسمی سازمانی مورد قدردانی قرار نمی گیرد
رفتاری است که برای عملکرد سازمان و موفقیت عملیات سازمان خیلی مهم است. (مستبصری و نجابی ،1387، رضایی کلید بری و باقر سلیمی ،1387، اسلامی،1387 )
تحقیقات صورت گرفته در زمینه رفتارهای شهروندی سازمانی عمدتاً بر سه نوع می باشند : گروهی از تحقیقات بر پیش بینی عوامل ایجاد کننده رفتارهای شهروندی سازمانی متمرکز بوده اند.
در این زمینه عواملی از قبیل رضایت شغلی، تعهد سازمانی، هویت سازمانی، عدالت سازمانی، اعتماد، انواع رهبری، رابطه رهبر و پیرو به عنوان عوامل ایجاد کننده رفتارهای شهروندی سازمانی مطرح شده است.
از سوی دیگر، برخی تحقیقات بر پیامدهای رفتارهای شهروندی سازمانی متمرکز بوده اند، در این زمینه عواملی از قبیل عملکرد سازمان، اثربخشی سازمانی، موفقیت سازمانی، رضایت مشتری، وفاداری مشتری و سرمایه اجتماعی مطرح شده است.
گروهی از تحقیقات نیز منحصراً بر روی مفهوم رفتارهای شهروندی سازمانی متمرکز بوده اند و تلاش کرده اند تعریف جدیدی از آن داشته باشند، ابعاد آن را مشخص کنند و یا با کمک روش تحلیل عاملی مقیاس های استانداردی برای سنجش این مفهوم ایجاد کنند . (مستبصری و نجابی،1387؛ رضایی کلید بری و باقر سلیمی،1387)
2ـ1ـ3ـ عناصر رفتار شهروندی
عناصر کلیدی رفتار شهروندی سازمانی عبارتند از :
1. نوعی رفتار است که فراتر از آنچه که برای کارکنان سازمان به طور رسمی تشریح گردیده است؛
2. نوعی از رفتار است که به صورت اختیاری و بر اساس اراده فردی میباشد؛
3. رفتاری است که به طور مستقیم پاداشی به دنبال نداشته و یا از طریق ساختار رسمی سازمانی مورد قدردانی قرار نمی گیرد؛
4. رفتاری است که برای اثر بخشی و کارایی عملکرد سازمان و موفقیت عملیات آن خیلی مهم است( کاسترو[6] و همکاران، 2004).
با توجه به تعاریف ارائه شده، از انسان به عنوان شهروند سازمانی انتظارات خاصی وجود دارد. این توقع وجود دارد که رفتار کارمند طوری باشد که بیش از الزامات نقش و فراتر از وظایف رسمی در خدمت اهداف سازمان فعالیت کند. بر مبنای بررسیهای محققان از رفتار شهروندی از جهت عملی و تئوریک، نتیجه گرفته اند رفتارهای شهروندی نوعاً از نگرش مثبت شغلی، ویژگیهای وظیفه ای و رفتارهای رهبری ناشی میشوند. بنابراین، تحقیقات پیشین نشان میدهند افراد احتمالاً وقتی از شغل خود راضی باشند، و وقتی که به آنها وظایفی واگذار گردد که به خودی خود رضایت بخش هستند، یا وقتی که آنها رهبرانی حمایت کننده و الهام بخش دارند، خیلی بیش از الزامات رسمی شغلی شان کار میکنند( بولاینو و تورنلی[7]، 2003).
گراهام[8] با به کار بردن دیدگاه تئوریکی خود که مبتنی بر فلسفه سیاسی و تئوری مدرن علوم سیاسی بود، مطرح میکند که ما سه نوع رفتار شهروندی داریم:
« اطاعت » ؛ این واژه میل کارکنان به پذیرش و پیروی کردن از قوانین، مقررات و رویه های سازمانی را توصیف میکند.
« وفاداری » ؛ میل کارکنان به فداکاری و قربانی کردن منافع شخصی در راه منافع سازمانی و حمایت و دفاع از سازمان را توضیح میدهد.
« مشارکت » ؛ میل کارکنان به درگیر شدن فعال در همه ابعاد زندگی سازمانی را توصیف میکند. وان داینی، گراهام و داین سچ[9] در کار تجربی نشان دادند مشارکت به طور واقعی سه شکل دارد :
الف) مشارکت اجتماعی: این بعد از مشارکت درگیر بودن فعال کارکنان در امور شرکت و مشارکت در فعالیتهای اجتماعی در سازمان را توصیف میکند (مثل حضور در جلسات غیر اجباری و محترم شمردن مسائل سازمانی و پا به پای آن حرکت کردن).
ب) مشارکت حمایتی: این بعد از مشارکت به میل کارکنان برای حضوری مؤثر و پر رنگ در مباحث و جلسات سازمانی به منظور بهبود سازمان از طریق پیشنهاد دادن، ابداع و همچنین تشویق کارکنان به بیان آزادانه عقائدشان میپردازد.
[1] - Bienstock et al
[2] -Appelbaum
[3] - Bvlenv, Trnly & Bludgvd
[4] - Korkmaz&Arpacı
[5] - Hall
[6] - Castro et al
[7] - Bolino & turnley
[8] - Graham
[9] - Van Dyne, Graham & Dienesch
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
بازدید ها | 20 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 52 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 19 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
سبک های شناختی
تعریف یادگیری
یادگیری تغییر نسبتا دایمی در رفتار است که در نتیجه تمرین حاصل شده است. تغییراتی در رفتار که حاصلاش (و نه تمرین) ، با شرایط موقت جاندار (مثل خستگی یا حالات ناشی از مصرف برخی داروها) باشند مشمول این تعریف نمیشود. نقش یادگیری در همه صحنههای زندگی نمایان است. یادگیری نه تنها در آموختن خاص مطالب درسی ، بلکه در رشد هیجانی ، تعامل اجتماعی و حتی رشد شخصیت نیز دخالت دارد. مثلا یاد میگیریم از چه چیزی بترسیم، چه چیز را دوست بداریم. چگونه مودبانه رفتار کنیم و چگونه صمیمیت نشان دهیم. مفهوم یادگیری و پیشرفت تحصیلی از مفاهیم بسیار اساسی روانشناسی تربیتی است .
در همین راستا، موفقیت تحصیلی و عوامل موثر بر آن موضوعی است که همواره مورد توجه روانشناسان و دست اندرکاران تعلیم و تربیت بوده است. چرا که همانطور که می دانیم بهبود کیفیت آموزشی و سرمایه گذاری بر روی منابع آموزشی و انسانی از عوامل مؤثر در توسعه همه جانبه کشورها محسوب می شود . در همین راستا پیشرفت تحص یلی دانشجویان نیز از جمله اهداف اساسی برنامه های آموزشی است. زیرا دانشجویان به واسطه پیشرفت تحصیلی به جایگاهی دست می یابند که از استعدادها و توانائیهایشان برای دستیابی به اهداف آموزش عالی استفاده نموده و شرایط اجتماعی موفقیت آمیزی را ایجاد کنند. بنابراین یافتن شرایط، عوامل و روش های موثر در جهت پیشرفت تحصیلی از جمله موضوعات مورد علاقه پژوهشگران و صاحبنظران علوم تربیتی بوده است(ریدگل[1]،2004). اسمیت سبک شناختی را نشان دهنده پلی بین دوحیطه متمایز از بررسی روانشناسی یعنی شناخت و شخصیت می داند(اسمیت[2]،2010) . مفهوم سبک های شناختی به طور نزدیکی با ایده تفاوت های روانشناسی مرتبط است؛ بدین معنی که تفاوت هایی در بین افراد در رابطه با ساختار شناختی و عملکردهای روانشناسی شان وجود دارد که ویتکین 3در سال 1974 آن را فردیت روانشناسی نامید. سبک های شناختی از نظر ویتکین و همکاران روش هایی هستند که یک فرد برای نزدیک شدن به طیف وسیعی از موقعیتها به کار می برد (ویتکین[3] و همکاران ،2004).
در دنیای امروز، داشتن اطلاعات زیاد راه گشا نیست؛ آنچه اهمیت دارد استفاده از حجم وسیع اطلاعات و به کارگیری آن در همه حیط ههای زندگی است. برای استفاده از این سطح گسترده اطلاعات، لازم است فراگیران به سطوح عالی تفکر و خودشناسی دست یافته و در فرایندهای شناختی و حل مسأله تبحر کافی داشته باشند. این مهم در آموزش عالی اهمیت دوچندان می یابد. امروزه، موضوع اساسی آموزش و پرورش تربیت انسان هایی است که بتوانند درست فکر کنند و بتوانند با تصمیم گیری های درست و مناسب، مسائل پیچیده پیش رو را حل و فصل نمایند. مجمع اهداف آموزش ملی، توانایی تفکر انتقادی و ارتباط مؤثر و حل مسأله را در دستیابی به موفقیت تحصیلی در سطوح عالی آموزش یک ضرورت می داند(گیونگ و میانگ،2008). افراد دارای سبکهای شناختی متفاوت در موقعیتهای یادگیری به شیوه های متفاوتی عمل میکنند. از نظر پردازش اطلاعات، بسته به سبک شناختی، آزمودنیها به جنبه های متفاوت اطلاعات توجه می کنند و در رمزگذاری، ذخیره و یادآوری اطلاعات و، به طور کلی، در تفکر و درک مطلب به راههای متفاوت عمل می کنند. پژوهشهای زیادی که رابطه بین سبکهای شناختی و ترجیحات تحصیلی را بررسی کرده اند نشان می دهد که یادگیرندگان نابسته به زمینه بیشتر جذب رشته های ریاضی و علوم پایه میشوند
و به موضوعهایی که نیازمند تفکر انتزاعی، مستقل، مهارتهای تحلیلی و تواناییهای بازسازی است علاقه نشان می دهند در حالی که افراد دارای سبک وابسته به زمینه بیشتر جذب رشته های علوم انسانی می شوند و به موضوعهای علوم اجتماعی و زمینه هایی که مستلزم روابط اجتماعی نظیر خدمات اجتماعی و تدریس است علاقه نشان می دهند(رضایی و سیف ،1380).
2-1-1 تعریف سبک
سبک مانند بسیاری از تواناییهای افراد امری مادرزادی نیست و حاصل تعاملات فرد با محیط پیرامونش در فرایند رشد و اجتماعی شدن است. سبک یک ویژگی فردی بخصوص در انجام امور است که امکان اجرای فعالیتهای ارادی را می دهد. بنابراین بسیاری از باورهای اخلاقی بارز افراد، افکار اقتصادی آنان، رفتارهای اجتماعی و به طور کلی ویژگیهای بنیادین شخصیت افراد را شکل می دهد.سبک در حقیقت ناشی از سرشت فرد، ارتباط فرد با سایرین، اجتماع ، خلاقیت و تطبیق پذیری است. تمایلات افراد در پردازش اطلاعات و ارتباط با محیط به منظور بهبود عملکرد بیانگر این مطلب است که هیچ سبک شناختی خوب یا بدی وجود ندارد. تفکیک افراد در سبکهای مختلف تنها نوعی طبقه بندی است و به معنی برتری قدرت یادگیری گروهی بر دیگری نیست و بیشتر به بررسی اثر این سبکها بر موفقیت در شرایط خاص دلالت دارد. سبک شناختی از بسیاری جهات با هوش متفاوت است.هوش بیانگر قابلیت فرد برای اندیشیدن به طور سازنده، استدلال کردن و حل مسئله است. در حالی که سبک شناختی به پردازش رفتارها می پردازد .برای سنجش رفتارها باید ابتدا وظایف و فعالیتهایی که نشان دهنده تفاوت افراد هستند، مشخص شود؛ وظایفی که همه از عهده انجام آن برآیند، اما هر کس به روش متفاوتی آن را انجام دهد(هومن،2006).
[1] Rydgel
[2] Smith
[3] Vitkien