دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 380 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 129 |
اصول معنا درمانی:
فرانکل سه قانون بنیادی را در معنا درمانی مطرح می کند :
1:معنا در زندگی وجود دارد و آن را می توان جستجو و کشف کرد . اما انسان نمی تواند معنا را به دلخواه بوجود
آورد و آن را در افکارش بسازد . انسان جستجو کننده معناست و نه بوجود آورنده آن .
2:معنا وسیله ای برای کامروایی انگیزه ها و یا دستاویزی برای رسیدن به هدف نیست . تحقق معنا خود هدف
است.
3:علت بیماریها و اختلالات روانی بی معنایی زندگی است . کار وفعالیت زیاد باعث بیماری روانی نمی شود ، بلکه علت بیماری بی معنا بودن زندگی است )کوهی ،1388 )
نظریه معنی درمانی( لوگوتراپی [1]) ویکتور فرانکل:
ریشه های معنی درمانی به نوعی به کارهای آلفرد آدلربر می گردد. آدلر[2] اولین روانشناسی است که در مورد معنا در زندگی به بحث پرداخت. او در سال 1931 کتاب معنای زندگی را نوشت. فرانکل رهبر اصلی معنا درمانی و رولو می از بزرگان هستی گرایی به خاطر وارد کردن این مبحث به روانشناسی نسبت بهآدلر ابراز دین کرده اند. فرانکل بنیانگذار مکتب معنا درمانی در بیست و ششم مارس سال(1905)در وین متولددر دوم سپتامبر 1997 در سن 92 سالگی در همان شهر درگذشت. به هر حال ریشه معنا درمانی به کوششهای اولیه فرانکل برای یافتن معنا در زندگی خودش بر می گردد.( نیلسون[3].2001؛ ترجمه: بهفر ، 1384 (لوگوتراپی روشی است که در آن بیمار در جهتی راهنمایی می شود که معنی زندگی خود را بیابد.بنابراین اصول لوگوتراپی تلاش برای یافتن معنی در زندگی است که اساسی ترین نیروی محرکه هر فرد در دوران زندگی اوست به طور کلی در این روش درمانی فرد « فرد روان نژند اندیشه زاد » هدایت می گردد تا معنا و منظور زندگی خویش را دریابد. از آنجا که جستجوی معنا وظیفه ای مبارزه جویانه است تنش درونی فرد را افزایش می دهد و او را به تلاش برای آنچه باید به دست آورد وا می دارد . این سطح از تنش نه تنها در جریان درمان اختلال ایجاد نمی کند بلکه برای رهایی فرد از احساس دلتنگی ، بی دردی وغلبه بر « خلاء وجودی » لازم است تکاپوی حاصل از تنش معناجویی ، یاس انسان روان نژند رابه احساس موفقیت و امید مبدل سازد( رحیمیان 1385. )
پیشنهادهایی برای جستجوی معنا:
چگونه انسان می تواند معنای زندگی را پیدا کند؟. فرانکل معتقد است که انسان سالم و بالغ انسان از خودفرا رونده است. انسان کامل بودن یعنی به چیزی فراسوی خود پیوستن انسان در نهایت زمانی می توانخود را متحول کند که یک معنا را در زندگی خود تحقق بخشد. فرانکل برای معنا بخشیدن به زندگی سه راه
پیشنهاد می کند :
1ـ اگر انسان چیزی خلق کند ، زندگی اش می تواند با معنا باشد ، در اینجا انسان از خود سؤال می کند من برای چه زنده هستم؟
2ـ انسان معنا را در شیوه تجربه کردن زندگی ، یا کسی را دوست داشتن ، می بیند. در اینجا انسان از خودمی پرسد : من برای چه کسی زنده هستم؟.
3ـ انسان معنا را در هنگامه ی غوطه وری در مشکلات سنگین در می یابد. طرز برخوردی که ما نسبت به رنج بر می گزینیم.در جایی که ما با یک سرنوشت غیر قابل تغییر روبرو می شویم )یک بیماری غیر قابل علاج ، مرگ یک عزیز ، یک موقعیت نا امید کننده و (در اینجاست که زندگی می تواند معنا شود در اینجا انسان از خود می پرسد : چرا نگرش مثبت در برابر سرنوشت غیر قابل تغییر و اجتناب ناپذیر نداشته باشم؟.فرانکل معتقد است ، درست در جایی که ما با یک مؤقعیت رو به رو می شویم که به هیچ روی نمی توانیم آن را تغییر دهیم، از ما انتظار می رود که خود را تغییر دهیم رشد کنیم بالغ شویم و از خود فراتر رویم.فرانکل در آشویتس و در بند نازی ها با تمام وجود به این نتیجه رسیده بود که : رنج هر زمانی معنایی دارد ، وقتی تو خودت آدم دیگری بشوی زیر ضربه های چکش سرنوشت و آتش گداخته رنج ، زندگی شکل می گیرد)کوهی ،1387).
در معنا درمانی صحبت از آزادی روح انسان می شود انسان تحت نفوذ قوانین جبری قرار نگرفته است انسان حق این انتخاب را دارد که در برابر موقعیتی که قرار می گیرد چه نگرشی برگزیند. تصمیم گیری به انسان واگذار شده است هیچ عاملی این قدرت را ندارد که تعیین کند انسان در برابر سرنوشت غیر قابل تغییر ، چگونه فکر کند و چگونه رفتار کند. انسان همیشه مسئول اعمال و گفتار خود خواهد بود.معناجویی در این مکتب بسیار مورد تأکید است. این معناجویی نیروی متضاد با لذت جویی که روانکاویفروید بر آن استوار است و همچنین قدرت طلبی مورد تأکید آدلر می باشد. فرانکل معتقد است که انسان قادر است و می تواند به خاطر ایده ها و ارزش هایش زندگی کند و یا در این راه جان ببازد. معناخواهی انسان ممکن است با ناکامی مواجه گردد که لوگوتراپی آن را ناکامی وجودی می نامد. واژه وجود به سه صورت به کار برده می شود که عبارتند از :
1ـ( خود وجود[4] (به ویژه حالات وجودی انسان
2ـ (معنای وجود[5])
3ـ( معناخواهی[6] (کوشش برای یافتن معنای واقعی در زندگی شخصی
وظیفه لوگوتراپی این است که بیمار را در یافتن معنا در زندگی ، اندیشه های پنهانی وجود و معنای نهفته آن یاری دهد. در لوگوتراپی انسان به عنوان موجودی ناشناخته می باشد که توجه ویژه ای به یافتن معنی داند )اخوت. ، 1356). انشعاباتی از اصالت وجود را می توان برشمرد ولی وجوه مشابهی نیز در بین آنها وجود دارد به نظر آنها تمایز میان انسان و حیوان ، آگاهی کامل انسان بر بودن و وجود خویش است. آنها باور دارند که انسان همیشه در حال تغییر و دگرگونی است و می تواند از موقعیت هایی که داردفراتر رود و ببالیدن و خود شکوفایی بپردازد . روانشناسان هستی گرا در شناخت علائم و آثار اختلالاتروانی توجه خود را به حالاتی نظیر احساس پوچی ، جدایی از دیگران ، احساس تنهایی ، فقدان هویت و سرگردانی معطوف می دارند. فرانکل معتقد است که افراد نا امید ، افسرده و بی قرار و آنهایی که احساس تنهایی می کنند ، غالباً از بی معنایی و پوچی زندگی شکایت دارند. در زندگی هیچ چیز آنها را به خود پای بند نمی سازد و برایشان ارزشی ندارد )رحیمیان ، 1377.).
با اینکه عده ایی هستی گرایی را همان پدیده شناسی می دانند, اما تفاوت هایی بین این دو گرایش وجود دارد. در هستی گرایی برخلاف آنچه در پدیده شناسی معمول است ، شناخت فرد را منحصر به مطالعه و بررسی عوامل آگاه نمی دانند بلکه بیشتر در پی شناخت سازمان کلی وجود فرد هستند. در پدیده شناختی بیشتر به تجربیات درونی شخص توجه می شود در حالیکه در هستی گرایی عقیده بر آن است که انسان دریک لحظه امور گوناگونی را تجربه می کند که تجربه دنیای درونی خود یکی از آنها است.رولومی برای شناخت همه جانبه شخص ، توجه به سه موردی را که( بینز وانگر[7])معرفی کرده است،پیشنهاد می کند. یکی دنیای خصوصی و شخصی فرد ، دیگری دنیای بیولوژیکی بدون وقوف برای فرد.و سوم دنیای رابطه با دیگران با آگاهی متقابل )اخوت. ، 1386)
فرانکل سه قانون بنیادی را در معناداری مطرح کرده است :
1ـ معنا در زندگی وجود دارد و آن را می توان جستجو و کشف کرد اما انسان نمی تواند معنا را به دلخواه به وجود آورد و آن را در افکارش بسازد. انسان جستجو کننده معنا است و نه به وجود آورنده آن.
2ـ معنا وسیله ای برای کامروایی انگیزه ها و یا دستاویزی برای رسیدن به هدف نیست. تحقق معنا خود هدف است.
3ـ علت بیماریها و اختلالات روانی بی معنایی زندگی است. کار و فعالیت زیاد باعث بیماری روانی نمی شود ، بلکه علت بیماری بی معنا بودن زندگی است( فرانکل ، 1967 ترجمه : معارفی ،. 1384.).
فرانکل تحت تأثیر نظریه هستی گرایی عدم سازگاری انسانها را با خود و دیگران ناشی از این می داند که ایشان در مواجه شدن با مشکلات ، خود را محکوم پدیده هایی می دانند که آنها را رنج می دهند . چنانچه آدمی خود را فردی بداند که واجد آگاهی بر پدیده های محیطی است و در برخورد با آنها می تواند راه خویش راانتخاب کند ، تعامل و تبادل سازگارانه تری با مسایل زندگی برقرار خواهد کرد )رحیمیان ،1377.).به نظر فرانکل آزادی به معنای رهایی از سه چیز است :
1ـ غریزه ها 2ـ خویها و عادات 3ـ محیط
وی معتقد است انسان غرایزی دارد ولی این غریزه ها مالک انسان نیستند و برخلاف آنچه فروید می گوید آدمی می تواند در پذیرش یا رد تمایلات غریزی آزادانه تصمیم گیری کند. در مورد محیط نیز باید گفت که انسان با شناخت و نگرشی که از محیط دارد آن را می سازد و آزاد است که راه خویش را برگزیند.بنابراین انسان آزاد و مسئول است و اگر آدمی را به صورت یک ماشین ذهنی از مجموعه غریزه ها ، واکنش ها و فرآورده صرف ارث یا محیط تلقی کنیم ، باید انتظار روزافزون روحیه پوچ گرایی را که انسان مستعد آن است ، داشته باشیم (فرانکل[8]، 1955 ؛ ترجمه فرخ سیف ، 1382).فرانکل در ساختارشخصیت انسان بیش از هر چیز به عنصر « اراده آزاد »[9] توجه دارد . وی با آن دسته از مکاتب و موضع های روانشناسی که رفتار و وضعیت انسان را محصول و محصور غرایز زیستی یا هر عامل محیطی می دانند مخالفت می ورزد. به نظر فرانکل گرچه بشر در برابر نیروهای درونی و بیرونی تأثیرپذیر است و این نیروها قادر هستند موقعیت های او را دگرگون سازند ، اما در انتخاب راه برای مقابله با آنها آزاد است )رحیمیان،. 1377).
فرانکل «فرا رفتن از خود»[10] را به توانایی چشم انسان تشبیه می کند که می تواند هر چیزی را ببیند ، اما خودش را نمی بیند. موقعی چشم به خود توجه می کند و خودش را می بیند که در اثر ابتلا به یک بیماری مثلاً آب مروارید قادر نیست هیچ چیز دیگری را ببیند
روان نژندی اندیشه زاد:
به نظر فرانکل نبودن معنا در زندگی موجب روان نژندی است. او این نوع روان نژندی را )روان نژد[11]اندیشه زاد (می داند که این حالت حاصل نبودن معنا و مقصود در زندگی و احساس تهی بودن است. چنین فردی در «خلاء وجودی »[12] به سر می برد. زمانی که معنا خواهی انسان با ناکامی مواجه گردد ، ناکامی وجودی یا هستی نژندی عارض شخص می گردد ، در این صورت دچار سرگردانی می شود و احساس تنهایی ، جدایی از دیگران ، بی هدفی ، پوچی و یأس می کند. چنین افرادی برای زندگی ارزشیقایل نیستند و هیچ چیز برای آنها جذابیتی ندارد و آنان را پایبند نمی سازد. فرانکل این نوع نوروز را ناشی از ناتوانی فرد در یافتن معنا و مفهومی برای زندگی می داند ، نه معلول تمایلات و اپس زده و یا خاطرات تلخ گذشته یا « خود[13]«ضعیف )فرانکل،1975؛ترجمه:صالحیان و میلانی ،. 1370 ).خلاء وجودی غالباً به شکل ملالت و بی حوصلگی نمایان می گردد گاه نیز ممکن است به صورت پول پرستی و یا افراطدر اعمال جنسی ، تنها به خاطر لذت جویی و عاری از انسانیت جلوه گر شود، که در این حالت فردی که از خلاء وجودی رنج می برد اسیر شهوات خویش می گردد )فرانکل، 1977؛ترجمه تبریزی و علوی نیا ، 1371).
خلاء وجودی از نظر فرانکل حاصل دو عامل است : اول اینکه انسان به دلیل دارا بودن نیروی عقل و اندیشه از حیوانات پست تر متمایز شده است بدین معنی که سائق ها و غرایز رفتار او را هدایت نمی کنند ، بلکه فعالانه به انتخاب آنچه که انجام می دهد می پردازد. ثانیاً در اثر تحولات اجتماعی، آداب ، سنن و ارزشهای قالبی دیگر رفتار او را هدایت نمی کنند در چنین وضعیتی انسان خود مسئول رفتار خویش است ، لذا لازمه معنا جویی در زندگی مسئولیت شخصی است. افراد روان نژندی که آزادی انتخاب رفتار خود را تجربه نمی کنند ، راه شکوفایی استعدادهای بالقوه رشد و پرورش خویش را می بندند )شولتز ، 1977؛ ترجمه خوشدل ،1969).
[1] : Loggotrap
[2] :Adler
[3] :Nilson.J
[4]: Existentialism
[5] :meaning existetial
[6] :meaning mi
[7] :vongeir.B
[8] :fronkl
[9]: Freevolitio
[10] :ego-ideal
[11] : Neogenic Neuroses
[12]: Existential Vacuu
[13]:ego
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 42 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 38 |
پیشینه نظری :
اضطراب : حالت عاطفی ناخوشایند و مبهمی است که ویژگی آن درجات مختلف ترس و نگرانی است، به عبارت دیگر اضطراب عبارت است از یک ناراحتی دردناک ذهنی دربارۀ پیش بینی یک تهدید و یا ناخوشی در آینده است[1]. به طور کلی، منظور از اضطراب، هیجان ناخوشایندی است که با اصلاحاتی مانند نگرانی، دلشوره، وحشت، و ترس بیان می شود و همه ما آدمیان درجاتی از آن را گاه گاه تجربه می کنیم. کارل هورتای روانکاو مشهور آمریکایی به تعبیری بنیانگذار تئوری اضطراب در تفسیر رشد شخصیت انسان شناخته می شود، می نویسد که : عالم اضطراب اساتی یا Basic Anxiety عبارت است از هر وضع اجتماعی که فرد را دچار بیم و هراس می نماید.
فروید معتقد است که اضطراب پایه و اساس کلیه اختلالهای عصبی می باشد. به نظر فروید اضطراب نوعی احساس نگرانی است که انسان را برای مقابله با یک حادثه یا خطر تجهیز می نماید وی اضطراب را در سه نوع خلاصه می نماید :
1 ) اضطراب عینی 2 ) اضطراب نوروتیک 3 ) اضطراب اخلاقی[2]
اضطراب امتحان :
اضطراب امتحان نوع خاصی از اضطراب نسبت به ارزیابی توانایی ذهنی فردی دانش آموزان است اضطراب امتحان یکی از وجوه مشترک شخصیت اکثر جوانان است. اکثر دانشجویان عملاً از اضطراب امتحان رنج می برند. شاید دانشجویان زرنگی که اغلب نمره 20 می گیرند بیش از دانشجویانی که توانش از متوسط کمتر است از امتحان دلهره و اضطراب داشته باشند. به طور کلی می توان گفت که حتی در مورد دانشجویانی که دارای توانایی ذهنی متوسط هستند، اضطراب به گونه ای قابل ملاحظه در پیشرفت تحصیلی آنان مداخله کند.
در تحقیقات نشان داده شده است که دانشجویان دارای اضطراب می خواهند تکالیفشان را زودتر انجام دهند و برای همین در امتحان و انجام تکالیفشان اشتباهاتی را مرتکب می شوند و این افراد علی رغم میل باطنیشان که انجام تکالیف بدون غلط است، به اشتباهات بیشتری دچار می شوند چنین فردی دائماً این افکار را با خود زمزمه می کند من آدم کم هوشی هستم من می توانم این درس را قبول شوم و یا نمره خوب بگیرم همه اینها موجب اختلال توجه فرد می شوند. سارسون اضطراب امتحان را اینگونه تعریف می کند اضطراب امتحان یک نوع اشتغال ذهنی است که با خودآگاهی، خودشکاکی و خود کم بینی مشخص می شود. اینگونه فعالیتهای شناختی رفتارهای آشکار و واکنشهای روانی فرد را تحت تأثیر قرار می دهد این رفتارها و واکنشهای روانی متأثر از تجاری فرد است.
ویژگیهای فرد مضطرب :
رفتار فرد مضطرب شبیه رفتار یک فرد نگران است. فرد مضطرب یا نگران ممکن است ناراختی خود را در درون بریزد و با این کار آن را تشدید کندد و یا بیرون بریزد یا به زبان آورد و با این کار توجه و دلسوزی در اشکال معتدل تر ممکن است به صورت رفتاری چون افسردگی، حساسیت شدید و عصبیت ناآرامی و بی قراری زود عصبانی شدن، بی خوابی و خواب ناراحت بیان می شود. یکی از علائم مشخصه فرد مضطرب پرکاری یا کم کاری است اضطراب بی شک نشانه مقدمات عدم سازگاری در فرد است. تحقیقی که در سالهای 61 – 59 زیرنظر خانم دکتر نوابی نژاد تحت عنوان فوق انجام گرفته که مؤید مشخصه های فرد مضطرب بیان شده است.
که پلان و سادوک الگوهای اضطراب را بسیار دگرگون می دانند. و معتقدند که بعضی از بیماران علایم قلبی و عروق دارند. تندی طپش قلب و تعرق، برخی علائم گوارشی پیدا می کنند. مثل تهوع، استفراغ، احساس خلاء درون شکم یا پروانه در شکم دردهای مربوطه به گازهای روده یا حتی اسهال، بعضی تکرر ادرار دارند، بعضی ها نیز تنفس سطحی و تنگی قفسه سینه پیدا می کنند.
تمام علائم فوق واکنشهای احشائی است. معهذا در بعضی از بیماران، تنش عضلانی پیدا شده و موجب شکایت از سفتی عضلانی و اسپاسم، سردرد، پیچش گردن می گردد[3].
در کتاب مختصر روان پزشکی، پیرامون خصایص شخص مضطرب آمده است که فرد همواره سر چیزهای جزئی غصه بیهوده می خورد تا نیمه راه به استقبال مشکلات می رود و با نگرانی مسائل و مشکلات را که در راهند پیش بینی می کند. همیشه پیش از وقوع حادثه نگران است.
در مورد خود و هر چیز دیگر دچار تنش، دلشوره و نگرانی است و پیوسته نیازمند است که به او اطمینان خاطر بدهند.
رابطه اضطراب، تعارض و ناکامی :
دانشجویانی که درباره امتحان مضطرب است با اندیشیدن درباره راه و چاره ای مانند شرکت نکردن در امتحان و پیدا کردن بهانه ای برای به عقب انداختن امتحان از یک حالت تعارض رنج می برد. او احتمالاً در می یابد که اضطراب آنچنان در عملکردهای وی مداخله نموده است که نتیجه نامطلوبش تعارض در اوست که به نوبه خود به ناکامی او برای گرفتن نمره خوب می انجامد. همان طور که اشاره شد اضطراب یکی از وجوع مشترک شخصیت در جوانان است. همه دانشجویان عملاً از اضطراب امتحان رنج می برند. شاید دانشجویان زرنگی که اغلب نمرۀ بالا می گیرند بیش از دانشجویانی که توانشان از متوسط کمتر است از امتحان دلهره و اضطراب داشته باشند. به طور کلی می توان گفت که حتی در مورد دانشجویانی که دارای تواناییهای ذهنی متوسط هستند. اضطراب به گونه ای قابل ملاحظه در پیشرفت تحصیل آنان مداخله می کند. برای اینگونه جوانان برنامه ای صحیح راهنمایی مشاوره مفیدترین راه مقابله با اضطراب است. مطالعات زیاد در این زمینه و نیز تجارب شخص نویسنده نشان می دهد که از جلسات فردی و گروهی مشاوره نتایج قابل ملاحظه ای گرفته است.
[1] . نوابی نژاد، ص 13
[2] . مجله تربیت چاپ 1373
[3] . پورافکاری، 1371 ، ص 476
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 239 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 60 |
مبانی نظری پژوهش
مبانی نظری پژوهش شامل شرح متغیرها و روابط آنها، تاریخچه، و تئوری های موجود در خصوص موضوع می باشد.
شرح متغیرها و روابط آنها
2-2-1 مت آمفتامین
از زمان های پیش از تاریخ تاکنون، بشر به امید کاهش درد جسمی یا تغییر حالت های هشیاری، از مواد مختلفی استفاده کرده است. با وجود پیامدهای زیانباری که مصرف چنین موادی برای بدن دارد، اثرات اولیۀ آنها معمولاً خوشایند است و همین عاملی است که شاید ریشۀ اختلالات مربوط به مواد باشد. مواد مخدر غیر از ایجاد وابستگی، پله پله به درجاتی متفاوت آسیب های متنوع عصبی و جسمی در فرد مصرف کننده ایجاد مینمایند. در این شرایط تابلوی کامل بیماری اعتیاد با ترکیبی از وابستگی و تخریب قابل مشاهده است. این تخریب و وابستگی در سوء مصرف موادی همچون آمفتامین ها بیشتر از سایر مواد است. بر اساس گفتۀ کرینگ[1] و همکاران (2007، ترجمه شمسی پور، 1388)، «مصرف آسیب شناختی مواد به دو مقوله تقسیم میشود 1- سوء مصرف مواد[2] و 2- وابستگی به مواد[3]؛ سوء مصرف مواد خطر کمتری دارد اما وابستگی به مواد که اعتیاد[4] هم گفته می شود، در DSM-IV-TR به صورت وجود مشکلات فراوان در ارتباط با مصرف مواد مشخص می شود و شامل تحمل[5] یا ترک[6] است» (ص 374).
بنا به گفتۀ گرانادو[7] و همکاران (2013)، مت آمفتامین یک مادۀ محرک اعتیاد آور و محرک شدید سیستم عصبی مرکزی[8] میباشد که از گروه داروهای سینتتیک و از نظر شیمیایی به آمفتامین ها تعلق دارد، با این وجود تأثیرش بر سیستم عصبی مرکزی بسیار بیشتر از ترکیبات مادری خود می باشد. این مادۀ به شدت اعتیادآور بر سیستم دوپامینرژیک[9] مغز اثر می گذارد و بلافاصله پس از مصرف حالتی به نام «فلاش»[10] یا «راش»[11] (اوج لذت) در فرد ایجاد می شود (اختیاری و همکاران، 1389) که همین امر اشتیاق را برای مصرف دوباره برمی انگیزاند. نام گذاری این دسته از مواد هم روز به روز دچار دگرگونی می شود که این به دلیل ماهیت ساختاری این داروها بوده، به طوری که با اندکی تغییر، داروهای جدیدتری با اثرات متفاوت بر سیستم اعصاب مرکزی تولید میگردد. سوء مصرف مت آمفتامین (موشک)[12] در دهۀ 1990 به شدت بالا گرفت، برخی برآوردها نشان می دهد که 7/4 میلیون نفر در آمریکا زمانی مت آمفتامین را امتحان کرده اند (انگلین[13] و همکاران، 2000، به نقل از کرینگ و همکاران، ترجمه شمسی پور، 1388)، علاوه بر این، بنا به گفته کرینگ و همکاران، مرگ و میر مرتبط با مت آمفتامین بین سال های 1991 و 1994 سه برابر شده است. «آمفتامین های قابل دسترس عمده در ایالات متحده عبارتند از : دکستروآمفتامین[14]، مت آمفتامین[15]، نمک مخلوط دکستروآمفتامین- آمفتامین[16]، و متیل فنیدیت[17]؛ سایر مواد شبه آمفتامین عبارتند از افدرین، پسودوافدرین، و فنیل پروپانولامین (PPA) که در ایالات متحده بدون نسخه برای رفع احتقان بینی مصرف می شوند» (سادوک و سادوک[18] ، 2007، ترجمه رضاعی، 1387، ص509).
بنا به گفتۀ هارادا[19] (2012)، تقریباً 22% از جمعیت زندانیان ژاپن در سال 2009 به علت تخلفات مرتبط با قوانین کنترل مواد محرک منجمله مت آمفتامین ها به زندان افتاده اند، و این در حالی است که هنوز هیچ درمان سیستماتیکی برای این جمعیت ابداع نشده است. هارادا در پژوهش خود درمانی را بر اساس مدل درمانی ماتریکس برای زندانیان طراحی و اجرا کرد؛ در این پژوهش، اثربخشی این مدل جدید به اثبات رسید بدین صورت که زندانیان با کسب مهارت های انطباقی بالا توانستند عود مصرف مواد را کاهش دهند.
براساس گفتۀ کرینگ و همکاران (ترجمه شمسی پور، 1388)، «آمفتامین ها از گروه محرک ها[20] هستند که با تأثیر گذاشتن روی مغز و دستگاه عصبی سمپاتیک، هشیاری و فعالیت حرکتی را افزایش می دهند، این مواد، محرک های مصنوعی اند ولی کوکائین محرک طبیعی است که از برگ گیاه کوکا گرفته می شود» (ص 394). بر طبق متن بازنگری شده چاپ چهارم کتابچه آماری و تشخیصی اختلالات روانی (DSM- IV- TR)، شیوع وابستگی و سوء مصرف آمفتامین در طول عمر 5/1 درصد و نسبت ابتلای مرد به زن یک است (سادوک و سادوک، ترجمه رضاعی، 1387). واکیا و مونتویاب[21] (2009) بیان می دارند که سوء مصرف مت آمفتامین به صورت جهانی درآمده و غذا و داروی خاص تأیید شده ای برای درمان این اختلال وجود ندارد، بنابراین مداخلات روانی، اساس درمان سوء مصرف و وابستگی به مت آمفتامین می باشد. تنها درمان موثر برای این گروه از مواد، درمان های روان شناختی از جمله ماتریکس می باشد. مدل درمانی ماتریکس اساساً در پاسخ به اپیدمی مصرف کوکائین در دهه 1980 به وجود آمد (اُبرت[22] و همکاران، 2000) و امروزه از این الگوی درمانی برای درمان وابستگی به مت آمفتامین استفاده می شود. راوسون و همکاران (2002) هم بیان می دارند که بر خلاف اپیدمی رو به گسترش این ماده در آمریکا، هیچ درمان فارماکولوژیکی مؤثری که اختلال را درمان کند ابداع نشده است. بر اساس گزارش جهانی دارو[23] (2012، به نقل از گرانادو و همکاران، 2013)، هم اکنون 52-14 میلیون مصرف کنندۀ ترکیبات آمفتامین در سطح جهان وجود دارند که این میزان فراتر از تعداد معتادان به کوکائین و کانابیس (حشیش) شده است. سادوک و سادوک (ترجمه رضاعی، 1387) بیان می دارند که «بر خلاف کوکائین که باید از خارج وارد شود، مت آمفتامین یک داروی صناعی است که می توان آن را در آزمایشگاه های غیرقانونیِ محلی تولید کرد» (ص 509).
بر اساس گفتۀ کرینگ و همکاران (ترجمه شمسی پور، 1388)، «بر خلاف سوء مصرف سایر آمفتامین ها که تفاوت های جنسیتی اندکی در آنها دیده می شود، مردان بیش از زنان گرایش به سوء مصرف مت آمفتامین دارند» (ص 396). مک کان[24] و همکاران (2008) بیان می دارند که مت آمفتامین ممکن است به سرعت تحمل ایجاد کند؛ بنا به گفته این محققان، علامت های شایع مصرف مزمن این ماده شامل سندرم مفصل آرواره[25]، پوسیدگی شیمیایی دندان[26] (بدون درگیری باکتریایی)، و درد عضلات[27] می باشند. با استفاده از حیوانات آزمایشی و همچنین نمونه های انسانی، تأثیرات سمی مت آمفتامین در مغز بررسی شده است، بنا به گفتۀ کراسنووا و کادت[28] (2009)، این تأثیرات شامل 1- آسیب به پایانۀ دوپامینی[29](سامانۀ دوپامینرژیکی) و 2- از بین رفتن سلول های عصبی تولید کنندۀ دوپامین[30] می باشند؛ بنا به گفته این محققان، تأثیرات سمی طولانی مدت مصرف مت آمفتامین منجر به آسیب پایانۀ دوپامینی (مانند کاهش نشانگرهای[31] دوپامینرژیکی از قبیل تیروزین هیدروکسی لیز[32] و انتقال دهندۀ دوپامین) بیشر در ناحیۀ استریاتوم (کودیت- پوتامن)[33]، هستۀ قاعده ای دمدار[34]، و کمتر در نواحی قشر مخ، تالاموس، هیپوتالاموس، و هیپوکامپ[35] می شود؛ اسچمیود و بویر[36] (1997، به نقل از گرانادو و همکاران ، 2013) هم بیان می دارند که از بین رفتن سلول های عصبی تولید کنندۀ دوپامین در ناحیۀ جسم سیاه[37] اتفاق می افتند. بر اساس پژوهش تامپسون[38] و همکاران (2004، به نقل از کرینگ و همکاران، ترجمه شمسی پور، 1388)، «حجم هیپوکامپ در میان مصرف کنندگان دائمی مت آمفتامین کوچکتر بود و این امر با عملکرد ضعیف تر در یک آزمون حافظه همبستگی داشت» (ص 396).
به طور کلی، تخریب ناشی از مصرف متامفتامین بیش از سایر مواد مخدر رایج می باشد، لایر[39] و همکاران (2010) بیان می دارند که وابستگی طولانی مدت به آمفتامین ها و منجمله متامفتامین به اختلالاتی در انتشار خونی مغز، اختلالات متابولیسم، و اختلالاتی در مادۀ سفید مغز ارتباط داده شده است؛ ترکیبی از این اختلالات، مکانیزم بیولوژیکی ایجاد می کند که می تواند به صورت بالقوه منجر به اثرات زیانبار اولیه و یا ثانویه بر قشر ماده خاکستری مغز شود. نقص در عملکرد نوروترانسمیترهای[40] مغزی، مثالی از اختلالات متابولیسمی ناشی از مصرف انواع ترکیبات آمفتامین ها می باشد. به عنوان مثال مطالعات زیادی تأثیر متامفتامین را بر دوپامین به اثبات رسانده است که این اثر با آسیب نورونی طولانی مدت (حتی 3 سال پس از ترک) همراه بوده است (مک کان و همکاران، 1998، به نقل از دیویس[41] و همکاران، 2007). «مرگهای مربوط به مت آمفتامین و پذیرش بخش اورژانس بیمارستان در ارتباط با این مادۀ مخدر رو به افزایش است» (آنجلینا و همکاران، 2000، ص 1).
علاوه بر آسیب پذیری های بیان شده، بنا به گفتۀ شاپتا[42] و همکاران (1998)، افرادی که محرکات غیر قانونی به خصوص کوکائین و مت آمفتامین به کار می برند درگیر رفتارهای جنسی پرخطر که ریسک ابتلاء به ایدز را افزایش می دهند، می شوند. شاپتا و همکاران در پژوهش خود ثابت کردند که درمان این افراد منجر به کاهش یافتن رفتارهای جنسی پرخطر و میزان ابتلاء به ایدز (از طریق کاهش دادن تعداد شرکاء جنسی) می شود.
[1]-Kring
[2]- Substance Abuse
[3]- Dependency
[4]- Addiction
[5]-Tolerance
[6]- Withdrawal
[7]-Granado
[8]- Central Nervous System (CNS) Stimulant
[9]-Dopaminergic System
[10]-Flash
[11]-Rush
[12]- Sky rocketed
[13]-Anglin
[14]- Dexedrine
[15]- Desoxyn
[16]- Adderall
[17]- Ritalin
[18]- Sadock and Sadock
[19]-Harada
[20]- Stimulants
[21]-Voccia and Montoyab
[22]-Obert
[23]-UNODC “World Drug Report”
[24]-McCann
[25]- Temporomandibular Joint Syndrome (TMJS)
[26]- Dental Erosion
[27]- Myofascial Pain
[28]-Krasnova and Cadet
[29]- Dopamin Terminal Damage
[30]- Dopamine Neuronal Body Loss
[31]-Markers
[32]- Tyrosine Hydroxylase (TH)
[33]- Striatum (Caudate-Putamen)
[34]-Caudate Basal Ganglia (Caudate nucleus)
[35]- Hippocampus
[36]- Schmued and Bowyer
[37]- Substantia Nigra Pars Compacta (SNpc)
[38]-Thompson
[39]-Lawyer
[40]-Neurotransmitters
[41]-Davis
[42]-Shoptaw
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 189 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 27 |
اعتیاد
اعتیاد یک اصطلاح عامیانه وغیرعلمی و به معنای وابستگی بیمارگونه به مصرف یک یا چند نوع ماده مخدر است که سبب بروز رفتارهای موادجویانه شده و در صورت عدم مصرف مواد مورد نظر، علایم محرومیت در فرد معتاد بروزمی کند.منظوراز مواد، یک ماده شیمیایی –نه خوراکی است که پس از مصرف ،وابستگی و نیاز شدید در فرد به مصرف دوباره آن ایجاد می کند( صابری، 1384؛ به نقل از بهاری،1392)
به طور متعارف ، اعتیاد برای شناسایی رفتارهای خود مخربی به کار می رود که شامل مولفه های دارویی است.این واژه مختص کسانی است که گرفتار وابستگی جسمی به یک یا بیش از یک داروی غیرقانومی هستند. این تعریف شامل هوس کردن شدید مواد و نیاز به مواد بیشتر برای کسب همان اثرقبلی است(دی کلمنته، 2003).
بین سوء مصرف مواد و اعتیاد تفاوت وجود دارد. مصرف ماده ای که خلق و رفتار را تغییر می دهد لزوما سوءمصرف مواد تلقی نمی شود مگر آنکه عملکرد مصرف کننده را به طرزی منفی تحت تاثیر قراردهد. مشکل فرد فقط موقعی اعتیاد تاقی می شود که نشانه های مرضی جسمی ترک یا تحمل نسیت به ماده مخدر وجود دارند. اعتیاد عادت اکتسابی است که زمانی ظهور کرده وخاموش کردن آن حتی در مواجهه با پیامدهای بسیار منفی و چشمگیر آن دشوار است. واژه وابستگی حاکی است که الگوی رفتار شامل کنترل ضعیف خود فرمانی است که با وجود بازخورد منفی ادامه دارد و اغلب به نظر می رسد خارج از کنترل باشد (دی کلمنته، 2003). پادینا و سکول (1983) معتقدند که در بحث از مصرف مواد در نوجوانی، رفتارهای وابسته به مصرف مواد متأثر از عوامل درون شخصیتی – برون شخصیتی و اجتماعی – فرهنگی است (به نقل از بهاری،1392).
ملاکهای تشخیصی DSM-IV-TR برای وابستگی به مواد
یک الگوی غیر انطباقی مصرف مواد که منجر به تخریب چشمگیر بالینی یا ناراحتی میشود و با سه مورد از موارد زیر تظاهر میکند که زمانی در یک دوره 12 ماهه بروز میکنند:
1) تحمل که به یکی از دو صورت زیر تعریف میشود:
الف) نیاز به افزایش مقدار ماده برای رسیدن به مسمومیت یا تأثیر دلخواه
ب)کاهش قابل ملاحظه اثرات ماده با مصرف مداوم مقادیر یکسانی از آن
2) حالت ترک که به یکی از دو شکل زیر تظاهر میکند:
الف)سندرم ترک برای آن ماده
ب) همان ماده (یا ماده مشابه آن) برای رفع یا جلوگیری از علائم ترک مصرف میشود.
3) ماده غالباً به مقادیری بیشتر و برای دورهای طولانیتر از آنچه مورد نظر است مصرف میشود.
4) میل دائمی برای کاهش یا کنترل مصرف ماده وجود دارد و یا تلاشهای ناموفقی در این زمینه صورت میگیرد.
5) زمان زیادی در فعالیتهای لازم برای به دست آوردن ماده (مثلاً مراجعه به اطباء متعدد یا رانندگی طولانی)، مصرف ماده یا رهایی از آثار ماده صرف میشود.
6) فعالیتهای مهم اجتماعی، شغلی و تفریحی به خاطر مصرف ماده کنار گذاشته میشود.
7) ادامه مصرف مواد علی رغم آگاهی از مشکلات روانشناختی یا جسمانی مستمر یا عودکننده ای که احتمالاً از مصرف ماده ناشی شده و یا در نتیجه آن تشدید میشوند. (کاپلان و سادوک، 2007؛ ص 478)
ملاک های تشخیصی DSM-5
الف) کنترل فرد مصرف کننده بر الگوی مصرفش تخریب شده باشد، شامل 4 ملاک زیر:
1) مصرف مواد بیش از مقداری که قصد شده یا زمانی که در نظر گرفته شده است انجام شود.
2) تلاش های ناموفق زیاد جهت قطع، کاهش یا تنظیم مقدار مصرف مواد.
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 122 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 48 |
رشد تدریجی و نامحدود دستیابی به اینترنت و شبکه جهانی، شیوههای ارتباط اجتماعی و روابط میان فردی را تغییرداده است. طبق یک برآورد 15 ـ 9 میلیون نفر روزانه به اینترنتی دسترسی دارند، که هر سه ماه 25/0 به تعداد آنها افزوده میشود (مرتضوی، 1388).
شاید آن هنگام که ایده "دهکده جهانی" برای نخستین بار از سوی مک لوهان درسال 1976مطرح گردید، پذیرش آن چندان آسان نبود. اما امروزه فرایند جهانی شدن در بعد فرهنگی، به میانجی فناوریهای پیچیده اطلاعاتی، رایانهای و ابر رسانهای محقق گشته است. امروزه اطلاعات وآگاهیهای مختلف فرهنگی، تاریخی و... در کنار هم گرد آمده و از طریق شبکه اطلاعاتی در دسترس ما قرار گرفتهاند. این شبکه اطلاعاتی که با در هم فشردن زمان و مکان رایج به ترکیب موزاییکوار فرهنگها یاری رسانده همان اینترنت است در واقع انسان امروزی با دسترسی به ابزار مشترک به زمانها و مکانهایی قدم مینهد که بیشتر هرگز فکر ورود به آن را به این آسانی و سرعت نمیکرد. او هم اکنون میتواند از تاریخ و فرهنگ خویش فراتر رود و به قلمرویی پا گذارد که همگانی است: قلمرویی که از آن هیچ فرد، فرهنگ و تاریخ خاصی نیست. شاید هیچ اختراع دیگری چون اینترنت، چنین پرشتاب، از همان آغاز زاده شدن، چنین دگرگونی سریعی را پدید نیاورده باشد. لذا کتمان و پنهان داشتن اینترنت و نفی آن، در دنیای دادهها و جهان ارتباطات امروز به شوخی و مزاح میماند. رادیو و تلویزیون و حتی مطبوعات، درهمه جوامع ـ حتی دموکراتیک (مردم سالار)ترین آنها ـ بسته و ایدِیولوژیک است و گفتمانی یک سویه و اقتدار مابانه را با مخاطبان میگشاید ولی اینترنت گر چه زاده مدرنیته است ولی سرشتی پست مدرن دارد (اورنگ،1383).
بدین ترتیب اصطلاح فضای رایانهای برای اولین بار در سال 1892 در یک داستان تخیلی به کار برده شد. در گفتار روزمره از فضای رایانه ای، به عنوان یک مکان فیزیکی یاد میشود اما در واقع این طور نیست. فضای رایانهای اگر چه اصطلاحی نسبتاً جدید است اما مفهوم آن جدید نیست و پیدایش این مفهوم، همزمان با اختراع تلفن توسط الکساندر بل[1] در سال 1876بوده است شرکت بل تعداد زیادی پسر نوجوانی که قبلاً در اداره تلگراف رسان کار میکردند، برای متصل کردن تماسهای تلفنی و ارائه اطلاعات به مشترکان سرویس تلفن استخدام کرد. این شرکت به زودی با مشکلاتی از سوی کارکنان جوان خود مواجه شد این بچهها با مشتریان، بیادبانه و گستاخی برخورد میکردند، سربهسر آنها میگذاشتند و معمولاً آنها را مسخره میکردند. بدتر از همه آنها که از حقههایی هوشمندانه در صفحه سوئیچهای اتصال میکردند و به این وسیله تماسها را قطع میکردند و کلاهای از این قبیل انجام میدادند. توانایی، مهارت فنی و ناشناس بودن این پسران در انجام این شیطنتها، مجموعه عواملی را تشکیل می داد که باعث بروز مزاحمتها و مشکلاتی میشد. شرکت بل در نهایت با استخدام خانمها خود را از شر این معضل خلاص کرد. فضای مجازی سابقه آن از آنچه اکثر مردم می پندارند بسیار بیشتراست (محققی، 1385).
لفظ این نوع اعتیاد، بیشتر تداعیگر اعتیادهای سنتی همچون اعتیاد به الکل، نیکوتین، مواد مخدر و قمار است؛ اما اعتیاد از طریق اینترنت با وجهه جدیدی روبهرو شده است. گسترش رایانههای شخصی و افزایش اتصال به اینترنت در خانه و محل کار، منجر به ظهور معضلی به نام «اعتیاد برخط» شده است. اعتیاد به اینترنت شامل اعتیاد به اتاقهای گپ زنی، هرزهنگاری، قمار برخط و خریدهای اینترنتی میشود. همچون دیگر اعتیادها، این نوع اعتیاد نیز فرد معتاد را از خانواده و اطرافیانش منزوی میسازد. اعتیادهای رفتاری، همچون اعتیاد به شبکه اینترنت، میتوانند موجب تخریب سلامت، روابط، احساسات و نهایتاً روح و روان فرد گردند (تقی زاده، 1389).
لازم به ذکر است قبل از اعتیاد اینترنتی نوعی دیگر از اعتیاد به نام «اعتیاد به رایانه» درسال 1989 توسط محققی به نام شوتان[2] برای اولین بار مطرح شده بود. این محقق ضمن بررسیهایی که در زمینه انواع اعتیاد (اعتیاد به مواد مخدر، مشروبات الکلی، اعتیاد به قمارو...) انجام داده بود به این نتیجه رسیده بود که گروهی از افراد از رایانه بیش از حد استفاده میکنند و یک رفتار بیمارگونه نسبت به این فنآوری نوپا از خود نشان میدهند. ولی مفهوم اعتیاد اینترنتی برای اولین بار درسال 1991 میلادی توسط روانپزشکی به نام ایوان گلد برگ[3] مطرح شد (امینی،1384).
ایوان گلدبرگ در ابتدا خود از اعتیاد به اینترنت[4] را به شوخی و بر اساس باور رایج درآن زمان درمورد اعتیاد روانی، مطرح ساخت. بر اساس این باور، افراد می توانستند به رفتارهای همچون خرید کردن معتاد شوند. اما گلدبرگ به زودی پیامهای الکترونیکی دریافت داشت که طی آنها، افرادی اذعان داشته بودند به اختلال اعتیاد به اینترنت گرفتار آمدهاند. یکی از اولین پژوهش های تجربی درارتباط با اختلال اعتیاد به اینترنت، توسط کیمبرلی یانگ[5] در سال 1996 انجام پذیرفت (منطقی، 1384).
بعضی محققان اعتیاد اینترنتی را به اختلالات اعتیاد دیگر نسبت می دهند و آن را در کنار اختلالات استفاده از دارو یا الکل گروه بندی میکنند و دیگران اعتیاد اینترنتی را به اختلال وسواس فکری عملی یا به اختلال کنترل هیجان نسبت میدهند. نامهای بسیاری به این پدیده داده شده است استفاده افراطی اینترنت، استفاده مرضی اینترنت، استفاده مشکلزای اینترنت، وابستگی به اینترنت. تعریفهای زیادی برای اعتیاد اینترنت در دسترس هستند (امیدوار و صارمی، 1381). بلاک[6] و همکاران (1999). در ادبیات روانپزشکی یکسری از کاربران وسواسی کامپیوتر را اینطور توصیف میکنند که فقط نیاز بودن این افراد استفاده وسواسی از کامپیوتر که با ناراحتی شخصی یا عواقب قانونی، مالی، حرفهای یا اجتماعی مرتبط بود را تأیید می کنند.
شاپیرا[7] (2003). بیشترتعریف استفاده "مشکلزای اینترنت" را با شمردن معیار عملی اصلاح کرد این معیار عملی بر جنبههای رفتاری ـ شناختی اختلال تأکید دارد و همچنین بر عیوبی که به وسیله ناراحتی ذهنی، تداخل در عملکرد اجتماعی یا حرفهای، ترس و هیپومانیا که باید بعنوان دلیل اختلال از آن جلوگیری شود شناخته می شود تأکید دارد
اعتیاد اینترنتی اصطلاح وسیعی است که یک تنوع گسترده ازمشکلات کنترل و تکانه راپوشش قرار میدهد. و اعتیاد اینترنتی را به پنج نوع تقسیم میکند که عبارتند از:
1- اعتیاد سکس مجازی: این نوع در افرادی دیده میشود که معمولاً درگیر دیدن، دانلود کردن و تجارت عکسهای اینترنتی جنسی یا مشغول در چت رمهای که نقش افراد بزرگتر را بازی میکنند هستند.
2- اعتیاد رابطهای مجازی: این نوع در افرادی دیده میشود که به طور آشکارا مشغول ارتباطات اینترنتی هستند یا درگیر در تعهدات مجازی باشند. روابط برخط مهمتر از روابط زندگی واقعی میشوند و نتیجه آن اختلاف زوجین و بی ثباتی خانواده است.
3- اعتیاد وسواس شبکهای: این نوع شامل مقوله وسیعی از رفتارها شامل قمار اینترنتی، خرید یا تجارت سهیم میشود .
4- اعتیاد کسب اطلاعات اضافی: شبکه گسترده جهانی نوع جدیدی از رفتار وسواسی که شامل گردش افراطی در شبکه و تحقیق پایگاه دادها میباشد افراد در آن زمان زیادی را به جستجو کردن، جمعآوری دادها و سازماندهی اطلاعات می پردازند.
5- اعتیاد کامپیوتری: بیشتر کامپیوترها و بازیهای از پیش برنامهریزی شده مجهز میشوند و افراد به بازی کردن آن به قیمت از دست دادن عملکرد شغلی یا خانوادگی معتاد می شوند.
یانگ، معیارهای الگو شدهای پیشنهاد کرد که در بکارگیری معیارها او فقط کاربرد غیر اصولی اینترنت یا کامپیوتر (مثلاً غیر تجاری و یا غیر آموزشی ) در نظر گرفته شد. وقتی که پنج یا بیشتر از این هشت معیار در طی شش ماه در یک وجود داشته باشد آن را اعتیاد اینترنتی مینامند. پس بطور کلی این اختلال را میتوان به عنوان " نوعی استفاده از اینترنت که بتواندکه مشکلات روانشناختی، اجتماعی، درسی و یا شغلی درزندگی فرد ایجادکند" تعریف کرد. (یانگ، 1998، امیدوار و صارمی 1381).
مثل هر اختلال رفتاری یا روانپزشکی تاریخچه بیمار مهمترین پایه رابرای تشخیص اعتیاد اینترنتی شکل میدهد.
در مطالعات ایجر و راتربرگ[8] (1996) یک ابزار چهل و شش گویهای برای ارزیابی الگوهای کاربردی، که احساسات و تجربیات مرتبط به استفاده از اینترنت را در کنار یکدیگر قرار میدهند ابداع کردند. آنها گزارشی در مورد سنجش ویژگیهای روانسجی ارایه نکردند. برنر[9] (1997) فهرست رفتاری اعتیاد به اینترنت[10] را (IRABI)، را ابداع کرد یک پرسشنامه سی دو سؤالی که تجربیات، کاربران اینترنت را بررسی میکرد و منتخب استعمال مواد در DSM-IV-TR را سرمشق قرار داد بود. گزارشها حاکی از آن بود. که ابزار پیوستگی درونی خوبی (87/0= )، نشان داده بودند ولی هیچ اطلاع دیگری را در دسترس قرار ندادند.
یانگ(1998) آزمون اعتیاد اینترنتیIAT)) را ابداع کرد یک مقیاس بیست سؤالی که درجه تمایل، استفاده وسواس، مشکلات رفتاری، تغییرات عاطفی و تأثیر عملکرد کلی مرتبط با استفاده کامپیوتر را ارزیابی میکرد. این آزمون برای کمک به پاسخ دهندگان برای تعیین این که که آیا معیار یانگ را در اعتبادبه اینترنت برآورده میکنند طراحی شد بود معتبر ظاهر شد.
موراهان ـ مارتین، شوماخر[11](2000) یک مقیاس سیزده سؤالی برای ارزیابی مشکلات مرتبط به استفاده کردن از اینترنت شامل ناراحتی شخصی، مسایل بین فردی، شغلی، آموزشی، علایم بیرونی یا اختلال خلقی است. این محققان در صورتی یک پاسخ دهنده را کاربر مرضی اینترنت معرفی میکردند که او به چهار یا بیشتر از چهار سوال از مقیاس پاسخ مثبت بدهد.
[1] - Bell‚A
[2] - Shotton
[3]- GoIdberg,
[4] - Internet addiction disorder٫ (IAD)
[5] - Young, K
[6] - Belak et al
[7] - Shapira‚ N.A
[8] - Egger‚O & Rauterberge ‚M
[9] - Brenner‚V
[10] - Internet Addictive Behavior Inventory
[11] - Morahan-Martin& Schumacher