دانلود تحقیق- مقاله-پروژه-کارآموزی

مرجع کامل خرید و دانلود گزارش کار آموزی ، گزارشکار آزمایشگاه ، مقاله ، پروژه و پایان نامه های کلیه رشته های دانشگاهی

دانلود تحقیق- مقاله-پروژه-کارآموزی

مرجع کامل خرید و دانلود گزارش کار آموزی ، گزارشکار آزمایشگاه ، مقاله ، پروژه و پایان نامه های کلیه رشته های دانشگاهی

مقاله بررسی جامع مهدی اخوان ثالث

مقاله بررسی جامع مهدی اخوان ثالث در 85 صفحه ورد قابل ویرایش
دسته بندی علوم انسانی
فرمت فایل doc
حجم فایل 69 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 85
مقاله بررسی جامع مهدی اخوان ثالث

فروشنده فایل

کد کاربری 6017

مقاله بررسی جامع مهدی اخوان ثالث در 85 صفحه ورد قابل ویرایش


فهرست

زندگی و آثار......................................................................................................... 1

کتاب شناسی ........................................................................................................ 5

نظر اخوان دربارة شعر و شاعری........................................................................ 6

اسلوب شعر اخوان................................................................................................ 6

دگرگونی های اجتماعی شعر اخوان...................................................................... 19

اندیشه های اخوان................................................................................................. 24

تفسیر و توضیح شعر اخوان................................................................................. 49

شعر آخر شاهنامه................................................................................................. 50

شعر چاوشی......................................................................................................... 74

منابع ..................................................................................................................... 85




زندگی و آثار

مهدی اخوان ثالث (م.امید) در سال 1306 یا 1307 خورشیدی در توس ( مشهد) به دنیا آمد. پدرش عطار طبیب ومادرش خانه دار بودند. علی اخوان ثالث پدر امید دکه عطاری و دوافروشی وطبابت قدیمیداشته و علاقه مند به اشعار فردوسی وسعدی و حافظ بوده و با این همه «امید» بیش از شاعری به موسیقی دلبستگی پیدامی کند و پنهان از پدر به تار زدن و مشق موسیقی می پردازد و با برخی از دستگاه های آن: ماهور، همایون، ترک ، افشاری .. آشنا می شود. علی اخوان از کارپسر آگاه می گردد و چون باور داشته « موسیقی نکبت می آورد» و موسیقی دان ها، شوربخت می شوند، به اواندرز می گوید که «من خود از موسیقی لذت می برم… وقتی پنجه ای تارشیرین یا کمانچه پرسوز و شور می شنوم هوش از سرم می پرد ولی از لحاظ مصلحت زندگانی راضی نیستم تو گرفتار این هنر نکبت بشوی » و پس او را به مشاهده «فارابی » موسیقی دان شوریده و معتاد و دوره گرد مشهد می برد تا عبرت گیرد و دیگر دنبال موسیقی نرود.

شوق موسیقی در مهدی اخوان اشتیاق به شعر و سخن می دهد و او به شعر سرائی روی می آورد، شعرک هائی که سروده روی کاغذهای کوچک می نویسد و در لای کتاب های پدر می گذارد تا او بخواند و از «هنر فرزند» آگاه شود ( زیرا رویش نمی شده قضایا را بطور صریح به پدر بروز بدهد. ) سرانجام علی اخوان در می یابد که مهدی، به شعرسرائی روی آورده اشعارش را نزد دوست خود افتخار مسنن، افتخار الحکمای شاهرودی دندانساز، از فضلای مشهد می برد. افتخار از این شعرها خوشش می آید و یک جلد «مسالک المحسنین» طالب زاده به شاعر جایزه می دهد و به این ترتیب مهدی اخوان در خط شعرسرائی می افتد.

مهدی پس از آموزش ابتدائی وارد هنرستان صنعتی مشهد می شود و از کار سوهان کشی واره کشی و آهنگری سر در می آورد. در این زمان پدر به او می گوید « حالا دیگر خودت باید بروی نانت را در بیاوری » و او ناچار به تهران می آید و معلم می شود. محل خدمت او در کریم آباد ورامین بوده. مدرسه آن جا در اثر اختلاف دو ایل «شصتی» و «هداوند» وضع بدی داشته و اخوان به راهنمایی پیرمردی با تجربه- که در جوانی آجودان لاهوتی شاعر و افسر ژاندارمری بوده – با کد خدامنشی اختلاف محلی را از میان بر می دارد و به کار مدرسه سروسامانی می دهد.

با اوج گیری مبارزه های ملی و چپ در 1328 ، مهدی اخوان وارد نبردهای اجتماعی می شود و در نتیجه به زندان می افتد و به کاشان تبعید می شود. اشعار این دوره او که جنبه سیاسی حزبی دارد بیشتر در روزنامه ها و مجله های چپ به چاپ رسیده است. در این دوره او و شاملو و کسرائی ( کولی ) و ابتهاج ( سایه ) وشاهرودی ( آینده ) و خود نیما … در جبهه های حزبی فعالیت دارند و در 1331 به پویندگان راه صلح می پیوندند. امید به واسطه شعری که درباره مبارزه های صلح طلبانه سروده به دست یابی به جایزه شعر صلح توفیق می یابد.

در اثر کودتای امرداد 1332 امید و نیما ودیگران به زندان می افتند. بعضی زندانیان توبه نامه کذائی را می نویسند و از زندان آزاد می شوند ولی امید مقاومت می کنند و یک سالی در زندان قصر وقزل قلعه می ماند. پس از رهائی از زندان ، مدتی به کار روزنامه نویسی می پردازد و همزمان با آن در رادیو و برخی موسسه های فرهنگی از جمله « سازمان فیلم» ابراهیم گلستان بکار می پردازد. او مدتی نیز به خوزستن می رود و برنامه ادبی تله ویزیون اهواز را به راه می اندازد.

اخوان در 1345 در اثر منازعه ای خصوصی به زندان قصر می افتد ونه ماه در زندان
می ماند. بعضی از دوستان اخوان و حتی خود او خواسته اند به این زندانی شدن رنگی سیاسی بدهند اما چنین چیزی درست نبوده است. دفترهای «پاییز در زندان (1348) و زندگی می گوید (1357) یادگاری از این ایام زندان اوست.

درباره اخوان نوشته اند که «زندگانی را دوست می داشت، فرزندانش را نیز، سعید،مرتضی، زرتشت،مزدک ،لولی و لیلی نام فرزندان اوست. لیلی همراه نامزدش در سد کرج غرق شدند و این ضربه بزرگی به روح حساس اخوان وارد آورد. اخوان خودش را نیز دوست می داشت. در گرمای طاقت سوز خوزستان شال به کمر می بست که سرما نخورد یا کمر درد نگیرد…و بچه ها را نیز وادار می کرد که حتما شال ببندند.»

اخوان از شاعرانی است که بسیاری از دشواری های شخصی و خانوادگی شان را در آثار و یادداشت های خود،ثبت کرده اند. از توضیح ها و حاشیه نویسی های اشعارش بر می آید که مردی صمیمی و بی شیله پیله بوده است. البته گاهی در این یادداشت ها به بیان باورهای خود ( درویشی، قلندری، باستان گرائی ..) نیز می پردازد.

اما رویهمرفته نوجو و نوآور بود. « گاهی هم می زد زیر آواز و عجب اینکه صدای زیبایی داشت. با موسیقی آشنا بود. ساز می زد و خوب هم می زد اما در این زمینه ادعائی نداشت و مانند بیشتر هنرمندان دلسوخته پیوسته از وضع نابسامان مادی در رن بسر می برد. شاید هم خودش این طور زندگانی را دوست می داشت..

اخوان مدت کوتاهی پیش از درگذشتن ( چهارم شهریور 1369) برای شعر خوانی به آلمان سفر کرد و سپس به انگلستان رفت و آن گاه به ایران بازگشت و این تنها سفر شاعر به خارج از ایران بود.

نصرت رحمانی می نویسد : « شیفته عماد خراسانی ( از غزل سرایان معاصر) بود ودر همان نخستین دیدار احساس کردم به خراسان، به هر چیز خراسان توجه خاص دارد.. از چشم های بسیار زیبایش تیزهوشی و غروری که شباهت بسیار به خودخواهی داشت می بارید.» کریم امامی نوشته است که « … تصویری که از شخصیت او در دانستگی ها می نشیند، چهره قهرمانی نیست با قد بلند، سینه ستبر، ریش دو شاخ، گرزگران در دست.. تا ما را از هجوم دشمنان حفظ کند. برعکس مردی است نحیف با موهای بلند خاکستری در گوشه اطاق زیر پوستینی کهنه لمیده … آرام سخن می گوید و در میانه جمله فراموش می کند چه می خواست بگوید و پس از لختی تردید ساکت می ماند… ولی گول ظاهرش ، آن دیوارهای کاه گلی باد وباران خورده را نخورید. در نیمه تاریکی اطاق برق چشمان سیاهش را ندیدید. حرارت قلبش را احساس نکردید… بعد دستتان را بگیرد و به اندرون ببرد و آن چهره دیگرش، چهره واقعی اش را به شما نشان بدهد… می بینیم که اخوان شاعر بزرگ روزگار ما ،چهره ایرانی تری نیز دارد.» اخوان بذله گو ، تیزهوش و حاضرجواب بود.

اخوان جز کار شعر به کار نقد نویسی ، تحقیق ادبی نیز پرداخته است. او در داستان نویسی نیز طبع آزمائی کرد که حاصل آن در دو مجموعه : مرد جن زده و درخت پیر و جنگل به چاپ رسید.

کتاب شناسی آثار او چنین است:

1- مجموعه شعر : ارغنون (1330) ، زمستان( 1335) ، آخر شاهنامه(1338) ، ازاین اوستا(1344) ، شکار( منظومه 1345)‌، پائیز در زندان(1348) ، عاشقانه ها و کبود(1348) ، در حیاط کوچک (1355) ، زندگی می گوید باید زیست ( 1357) دوزخ اما سرد( 1357)‌ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم.(1368) اینک بهاری دیگر.

2- برگزیده اشعار: برگزیده شعرهای اخوان (1349)، قاصدک (1368) ، گزینه اشعار(1369)

3- نقد ادبی: مقالات (1350)، بدعت ها و بدایع نیما(1357)، عطار و لقای نیما یوشیج(1361)، نقیضه و نقیضه سازان.

4- قصه وداستان: مرد جن زده(1354) ، درخت پیر و جنگل (1355)

5- گوناگون : ادب الرفیع در عروض قدیم عرب از معروف الرصافی(ترجمه) ، گفت وشنود(1368) ، دیدار و شناخت م. امید (1347)

برآثار اخوان، شفیعی کدکنی، داریوش آشوری، آل احمد، جلیل دستخواه، سیمین بهبهانی، غلامحسین یوسفی، اسماعیل خوئی و محمد حقوقی… نقد و تفسیرهای ارزنده ای نوشته اند.
نظر اخوان درباره شعر وشاعری

« شعر محصول بی تابی آدم است در لحظاتی که شعر نبوت بر او پرتو انداخته . حاصل بی تابی در لحظاتی که آدم در هاله ای از شعور نبوت قرار گرفته. بسیاری هستند که در مسیر این تابش بیرون از اختیار قرار می گیرند… اما ایشان آن بی تابی را نداند، بسا که سکوت و تامل شعر کاملا خصوصی این شاعران است.. بعضی به عکس ایشان بی تابی شان به صورت شعر بروز می کند، «نشد» می کند و ایشان آن بی تابی را با علائم و نشانه هائی که معهود و موضوع و قراردادی است – و کما بیش دیگران هم با آن نشانه ها و علائم آشنایند، یعنی زبان ومرزها و وسائل بیان و دلالت وسرایت دادن تغنی ثبت می کنند و بروز می دهند ودیگران را هم لااقل در امردریافت گوشه هائی از آن لحظات زودگذر جادوئی و فرار، شرکت می دهند. »

ملول و خسته دل ، گریان وطولانی.»
دگرگونی های اجتماعی و شعر اخوان

مطالعه تحول شعر امید از این نظر طرفه است که بسیاری از رویدادهای اجتماعی همزمان ما را نشان می دهد. نخست ما شاعر جوانی را می بینیم که از «روستا» به راه افتاده و به شهر بزرگ «تهران» رسیده است. این شاعر جوان لبریز از شوق و شور دست خالی به میدان نیامده. در ادب ایران و عرب مطالعه دارد، با موسیقی آشناست و شعر کهن ایران را خوب می شناسد. از آگاهی هائی که درباره خود، در موخره « از این اوستا» و « ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم » بدست می دهد و از گفته های دیگران که درباره او سخن گفته اند می توان دریافت که شاعر جوان ما که کاملا کهن گراست چگونه به نیما و فضای شعر امروز رسیده است. به گفته سیمین بهبهانی « کار شاعری امید را به سه دوره تقسیم می توان کرد . دوره نخست دوره کارهای «ارغنون» وار اوست … که جامعه سختگیرو متعصب ادبی و مفتخر به داشتن سوابق هزار ساله شعر خراسانی را به تحسین وامی دارد. برای نمونه غزلی به نام « حجت بالغ» که با مطلع « برده دل از کف من آن خط و خلی که تراست »یا قصیده ای که به نام « عصیان » با مطلع « برخیزم و طرح دیگر اندازم » که به ترتیب در سالهای 1325 و 1328 سروده شده یعنی در 18 و 21 سالگی شاعر … کافی بوده که همه سبک گرایان ادبی خراسان را به آینده این جوان نوخاسته امیدوار کند .در این دوره یعنی ازسال 25 تا 1331 اخوان همان کاری را می کند که اعضای این جامعه ادبی و تحسین و تمجیدشان بر او تحمیل کرده اند و از عهده آن نیز به خوبی بر می آید.تا این جااو شاعر کاملا «قدمائی» است ( به اصطلاح خودش) که با همه جونی، هیچ از « ادیبان ریش و سبیل دار » ( به تعبیر نیما)، کم ندارد.

دوره دوم از 1331 به بعد است که امید با شعر نیما آشنا می شود. او از مدتی پیش ازآن زمان، در قالب چهار پاره طبع خود را آزموده است ( در همین دوره است که به حزب می پیوندد و ارغنون راچاپ می کند.کتابی که به پویندگان راه صلح تقدیم شده. سپس در منزل سعید نفیسی با نیما و شاملو ، سایه ( ابتهاج) کولی ( کسرائی ) در مراسم جایزه صلح حضور می یابد. به شاعران جایزه می دهند از جمله به امید که قرار می شود برای شرکت در جشنواره جهانی صلح به اروپا، به بخارست ،برود- و نمی تواند برود – اشعار این دوره امید سرشار از مبارزه جوئی و خوش بینی و در سبک رئالیسم اجتماعی حزبی است. ) آن گاه به پیروی از نیما به شکستن وزن و آوردن تعبیرها و تصویرهای گهگاه تازه می پردازد. پس از چند آزمایش دشوار ( و پس از شکست دولت ملی ) ناگهان شعر زمستان را می نویسد که در جوامع ادبی ، حادثه ای تلقی می شود و مانند سرودی ملی بر زبان می گذرد ، زیرا حدیث آن شکست سیاسی است که همه چیز حتی احساس آشنائی را نیز منجمد کرده است. این شعر مدخل بهار جاودان شهرهای امید است: چاووشی ،میراث ، آن گاه پس از تندر ، سبز ، قصه شهر سنگستان..

دوران سوم کار اخوان را باید دوران گرایش بیشتر او به قالب های سنتی شعر فارسی بدانیم. البته او سرودن به شیوه گذشتگان را رها نکرده بود و همچنان که در این دوره نیز ( 1350) به بعد، باز اشعاری در شیوه نیمایی می سرود که آخرین آن ها شاید قطعه « ما ، من،ما » باشد که در مجله دنیای سخن به چاپ رسیده است. در این دوره، رویدادهای زمان به صورت طنز آمیزی در شعر امید مجسم می شود. دیگر از آن احساس درد شدیدی خبری نیست . زخم ها التیام پیدا کرده و تن برای پذیرش تازیانه ها به اندازه کافی کرخت شده … شاعر به تقریب همه چیز را تخطئه می کند ، حرف خود را با بیانی طنز آلود و دو پهلو می زند. عاطفه شدید جای خود را به آرامش درونی داده . در عوض گاه می کوشد کارش از لحاظ تفکر و فلسفه پربار باشد. در مثل در قصیده « ای درخت معرفت » کهن سالی او را به وارستگی رسانده که به خود حق می دهد که به هیچ چیز دل نبدد. در کتاب « ترا ای کهن بوم و بر .. » ( 1368) غث و ثمین فراوانست … در سال های اخیر برای امید هه چیز جنبه جدی خود را از دست داده است. به نظر می رسد که به همه چیز از بالا نگاه می کند و در آن پائین موجودها و اشیائی را می بیند که کوتاه و غیر واقعی اند… جدی بودن او در همین غیر جدی بودن است. دیگر با رویدادها از روبرو برخورد نمی کند. از کنار آن ها می گذرد با تجارب گذشته اش می داند که جلودار هیچ طوفن و هیچ سیلی نیست . پس باید صبر کند تا طوفان و سیل بگذرد. این است که دیگر ‌«تعهد» ( به ویژه در معنای سطحی و فرسوده آن ) برای او بیرون از دسترس است.. البته در همین «بی تعهدی» است که چیزی را می گوید که می خواهد :

نئی گردهخدا . برسیم آخر

بزن « امید!» همچون فخر زاکان

قلم در دست تو چون تازیانه ست

بزن بر گرده بد بیسراکان

خدایا کون را سنت دگر کن

مبادا ما یکون باشد کماکان

به این ترتیب در بسیاری از اشعار درون گرا یا « اخوانیات » او که به ظاهر خالی از هر گونه تعهد ( اجتماعی) است ( مانند بسیاری از اشعار ایرج میرزا که اخوان زمانی از و هم تاثیر پذیرفته است) می توان جان معترض او را مشاهده و سکوت فریاد گرش را حس کرد. » در زمینه تعهد اجتماعی شعر اخوان – به ویژه در دوره دوم کار او – سخن بسیار است. اگر تعهد اجتماعی شعر را به معنای تصویر شرائط ناهمساز اجتماعی وراه بیرون شد از آن شرایط بدانیم، شعر امید شعری متعهد نیست. به همین دلیل ناقدان حزبی که باور دارند « شاعر در همه جا نه فقط نگارگر بلکه مبشر امید است » درشعرهای امید « طلسم یاس » دیده اند و می گویند شعر « نادریا اسکندر » او در مثل « ابزار فعال و خشمناک انتشار یاس و بی باوری است» شعر این طور آغاز می شود:

موج ها خوابیده اند آرام و رام

طبل طوفان از نوا افتاده است

چشمه های شعله ور خشکیده اند

آب ها از آسیا افتاده است

در مزار آباد شهر بی طپش

وای جغدی هم نمی آید به گوش

دردمندان بی خروش وبی فغان

خشمناکان بی فغان و بی خروش

شعر امید در همه جهات تصویر تیرگی ها، کل واقعیت را گفته است ، و هم چنین راه حل شاعر به تمامی درست است این مشکل دیگری است مساله مهم آنست که در شعرهای امید زشتی ها و وحشت های سال های پس از کودتای امرداد 32 منعکس شده. آنچه گفته بیان واقعیت است و غلو در نومیدی نیست. خود او می گوید : « شعر اگر بخواهد شعر باشد باید مقداری خودش را از « بایدها ( دستورها) » برتر بگیرد.. نباید جنین ها بوده باشد.. معمولا نسلی در شعرهایش پرسش هائی طرح می کند و نسلی دیگر آن پرسش ها را پاسخ می گوید یا به واسطه پاسخ ها بازپرسش های نو طرح می کند.شاعر از دو نسل است و از یک ملت ولی من این دو تا را توام خواستم زنده کنم…

من هیچ شعری را بی مقصد و هدفی نگفته ام شعر در نفس شعر و زمزمه اش به خاطرم خطور می کند ولی همیشه هدفی را برای خود داشته ام . .. همیشه ابعاد شعر من، ابعاد اجتماعی است. سیاسی است.البته به جای خود عزل وعشقیات و توصیف و .. نیز گهگاه دارم با برخی چیزهای فلسفه گونه و تاملات که بیشتر گرایش به فلسفه ازلی و ابدی خیامی داشته و دارد ولی بیشتر متوجه به اجتماعیات و سیاسیات و این ها نیز هست»

با این همه امید شاعری است که فریاد نسلی شکست خورده ،نسلی که واماندگی ، فریب خوردگی ، ترس ،زیان دیدگی را با گوشت وپوست خود احساس کرده و… به گوش ما می رساند. دردمندی و یاس او این اعتبار فردی و انتزاعی نیست. بن بست ها و وانهادگی های قومی را بیان می کند که کعبه مقصود را در دو قدمی خود می دید اما زمانی که به هوش آمد خود را همچون رستم در « چاه نابرادر » یافت . این بینش البته نومیدانه و حتی تراژیک است و از آن جا که نمی توان در « شک و نومیدی » جا خوش کرد، پس اخوان درصدد بر می آید افزوده بر ترسیم واقعیت های تلخ اجتماعی ، هدف و مقصودی راستین بجوید ( و حتی فلسفه ای بنیاد کند) و سرانجام خود را از نیهیلیسم و تردید نجات می دهد و در هنر و فلسفه ایران ،در شعر خیام و در اسطوره های کهن ، گمشده خود را می یابد و در رود سرشار آیین زردشت و مزدک تن و جان می شوید و به یاری امشاسپدان ، ایزد مهر ، فره درخشان ایزدی ، و زردشت «ساقی سرخوش میخانه زندنگی و پیک اورمزد» به اندیشه ای « جدید» می رسد ورادی وپاکی و نیکی را درود می گوید.



بند نهم : 5-1 : «ما ، فاتحان قلعه های فخر تاریخیم.»

در این بند شاعر رجز می خواند. اشاره اش به گذشته درخشان باستانی است که امپراطوری ایران کروفری داشت. می گوید ما قلعه های افتخار تاریخ را گشوده ایم و شاهدان (گواهان و ناظران یا خوبرویان) شهرهای بزرگی و رونق قرون بوده ایم و یادگار بیگناهی غمگین زمان ها هستیم.

بند دهم : 12-6 : «ما روایان قصه های شاد …»

راوی : روایت کننده . کسی که قصیده شاعر را با الحان و آواز خوش پیش ملوک می خواند. (غیاث ، 399) این جا به معنی روایتگر است.

تاری : کوتاه شدة تاریک. (غیاث، 184)

زلال: آب شیرین، آب صاف و شرین. (غیاث 434)

ساغر : پیالة شراب (غیاث ، 448)

ساغر می بر کفم نه تاز بر برکشم این دلق از رق فام را

(حافظ، 7)

لولی : لوری، سرود گوی کوچه، نازک و لطیف (برهان ، 1916/4) این لولیان همان ها هستند که به فرمان بهرام گور از هند به ایران آمدند تا برای مردم نوازندگی و خوانندگی کنند. (شاهنامه ، ج 7 ، ص 451) و زنان آن ها نازک اندام ، فریبا و سیه چرده بوده اند.

فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهر آشوب

چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را

(حافظ ، 3)

ساقی : اسم فاعل، آنکه آب یا شراب به دیگری دهد، می دهنده ، چمانی ، (معین ، 1802/2)

در این بند سخن از زیبایی قصه ها و جهان باستانی است. شاعر روایتگر قصه های شاد و شیرین از چیزهای مقدس باستانی است. «عناصر چهارگانه آتش، آب ، هوا و خاک در آئین مزدیسنا مقدس است و برخی از آن نیز در اوستا، پشت ویژه ای دارند. آبان یشت سرود بزرگی «ناهید» فرشتة آب است. هردوت نوشته : ایرانیان به خورشید و ماه و زمین و آتش و آب و باد حرمت می نهند و برای آنها فدیه و نیاز می برند … در رود ادرار نمی کنند و در آب تف نمی اندازند و در آن دست نمی شویند. آب و فرشتة آن با صفت پاکی و بی آلایشی وصف شده اند . (یشتها، ج 1، ص 158 تا 166) به همین دلیل شاعر آب را به روشنی جاری تشبیه کرده است. خاک را به این اعتبار سرد و تاریک نامیده که نازل ترین عنصراست . در ادب فارسی نیز خاک ناچیز و تیره وانمود شده (خاکدان تیره یعنی دنیا) سعدی گفته است :

گفتی زخاک بیشترند اهل عشق من از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم

(کلیات ، 573)

طرفه است بدانیم که مانویان باور داشتند در آب و نام ذره های روشنائی پنهان است (ایران در زمان ساسانیان، ص 219) شاعر از آسمان پاک و خوشترین پیغام و از پاکی جویبار روشن روزگاران گذشته قصه می گوید : قصه هائی می سراید از بیشه های انبوده که پشت آن کوه و پای آن نهر است و از دست هائی که در شبهای سرد شهر همدیگر را می فشارند. روایتگران باستان کاروان بازرگان نیستند، کاروان جام باده و چنگ خوش آهنگند. لولیان چنگ اینان افسانه گوی زندگانی و زندگانی شان شعر و حکایت های شیرین است و ساقیان سرخوشند.

بند یازدهم : 4-1 : «دهان کجاست»؟

مضمون بند هفتم تکرار می‎شود. روایتگران باستانی برای پیروزی به سوی پایتخت قرن می آیند تا «هیچستان» آن را بگشایند.

بند دوازدهم : 4-1 : «این شکسته چنگ …»

محال اندیش : محال: نابودی که بودن آن ممکن نباشد + اندیش ، کوتاه شدة اندیشنده، صفت مرکب فاعلی (غیاث ، 787) کسی که اندیشه ناممکن در سر دارد:

خیال حوصلة بحر می پزد هیهات چهاست در سراین قطره محال اندیش

(حافظ ، 285)

حریم : پیرامون خانه و عمارت، مکانی که دفاع از آن واحب باشد. (معین، 1352/1)

در این بند، آهنگ شعر عوض می‎شود. چنگ شکسته، سرناممکن دارد و نغمه پرداز فضای پیرامون عزلتکده پندار و گمان که به طور همیشگی از رازها پوشیده شده است می گردد. شاعر از حماسه به تراژدی می گراید.


بند سیزدهم : 7-1 : «ای پریشانگوی مسکین.»

پرده دیگر کردن : پرده : رشته هایی که بر دسته سازهای رشته ای بسته می شود، دستان، لحن، آهنگ، نغمه و مقام … هر لحن از پرده ای آغاز می‎شود و در پرده هایی گردش می‎کند و سرانجام روی پرده نخستین پایان می‎گیرد. (حافظ و موسیقی، 67)

امید جای دیگر می گوید :

بی کوک تازه راه دگر می کنی مگر داری به ساز چند قناری نهان بگو !

(گزینة اشعار ، 384)

پوردستان : پور = پسر، دستان : نام زال (برهانی 856/2) مراد رستم جهان پهلوان است.

شغاد: نابرابری رستم که او و رخش را در چاه انداخت و خود به تیر رستم کشته شد. (برهان ، 1269/2 ، غرر اخبار ملوک الفرس، 238)

پور فرخ زاد: رستم فرخ زاد، سپهسالار ایران که در نبرد با تازیان از پای درآمد. در این جا با مرثیه سروکار داریم. رستم پهلوان به چاه افتاده و مرده. اکنون باید پرده ای دیگر نواخت. باید از رستم فرخ زاد و شکست ایران سخن گفت. شاعر ناله این رستم را از ته چاهی ژرف می شنود. این بند شباهتی با آخر شاهنامه فردوسی دارد. آن جا که رستم فرخ زاد شکست ایرانیان را پیشگوئی می‎کند.


مقاله بررسی جامع مهدی اخوان ثالث

مقاله بررسی جامع مهدی اخوان ثالث در 85 صفحه ورد قابل ویرایش
دسته بندی علوم انسانی
بازدید ها 2
فرمت فایل doc
حجم فایل 69 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 85
مقاله بررسی جامع مهدی اخوان ثالث

فروشنده فایل

کد کاربری 6017
کاربر

مقاله بررسی جامع مهدی اخوان ثالث در 85 صفحه ورد قابل ویرایش


فهرست

زندگی و آثار......................................................................................................... 1

کتاب شناسی ........................................................................................................ 5

نظر اخوان دربارة شعر و شاعری........................................................................ 6

اسلوب شعر اخوان................................................................................................ 6

دگرگونی های اجتماعی شعر اخوان...................................................................... 19

اندیشه های اخوان................................................................................................. 24

تفسیر و توضیح شعر اخوان................................................................................. 49

شعر آخر شاهنامه................................................................................................. 50

شعر چاوشی......................................................................................................... 74

منابع ..................................................................................................................... 85




زندگی و آثار

مهدی اخوان ثالث (م.امید) در سال 1306 یا 1307 خورشیدی در توس ( مشهد) به دنیا آمد. پدرش عطار طبیب ومادرش خانه دار بودند. علی اخوان ثالث پدر امید دکه عطاری و دوافروشی وطبابت قدیمیداشته و علاقه مند به اشعار فردوسی وسعدی و حافظ بوده و با این همه «امید» بیش از شاعری به موسیقی دلبستگی پیدامی کند و پنهان از پدر به تار زدن و مشق موسیقی می پردازد و با برخی از دستگاه های آن: ماهور، همایون، ترک ، افشاری .. آشنا می شود. علی اخوان از کارپسر آگاه می گردد و چون باور داشته « موسیقی نکبت می آورد» و موسیقی دان ها، شوربخت می شوند، به اواندرز می گوید که «من خود از موسیقی لذت می برم… وقتی پنجه ای تارشیرین یا کمانچه پرسوز و شور می شنوم هوش از سرم می پرد ولی از لحاظ مصلحت زندگانی راضی نیستم تو گرفتار این هنر نکبت بشوی » و پس او را به مشاهده «فارابی » موسیقی دان شوریده و معتاد و دوره گرد مشهد می برد تا عبرت گیرد و دیگر دنبال موسیقی نرود.

شوق موسیقی در مهدی اخوان اشتیاق به شعر و سخن می دهد و او به شعر سرائی روی می آورد، شعرک هائی که سروده روی کاغذهای کوچک می نویسد و در لای کتاب های پدر می گذارد تا او بخواند و از «هنر فرزند» آگاه شود ( زیرا رویش نمی شده قضایا را بطور صریح به پدر بروز بدهد. ) سرانجام علی اخوان در می یابد که مهدی، به شعرسرائی روی آورده اشعارش را نزد دوست خود افتخار مسنن، افتخار الحکمای شاهرودی دندانساز، از فضلای مشهد می برد. افتخار از این شعرها خوشش می آید و یک جلد «مسالک المحسنین» طالب زاده به شاعر جایزه می دهد و به این ترتیب مهدی اخوان در خط شعرسرائی می افتد.

مهدی پس از آموزش ابتدائی وارد هنرستان صنعتی مشهد می شود و از کار سوهان کشی واره کشی و آهنگری سر در می آورد. در این زمان پدر به او می گوید « حالا دیگر خودت باید بروی نانت را در بیاوری » و او ناچار به تهران می آید و معلم می شود. محل خدمت او در کریم آباد ورامین بوده. مدرسه آن جا در اثر اختلاف دو ایل «شصتی» و «هداوند» وضع بدی داشته و اخوان به راهنمایی پیرمردی با تجربه- که در جوانی آجودان لاهوتی شاعر و افسر ژاندارمری بوده – با کد خدامنشی اختلاف محلی را از میان بر می دارد و به کار مدرسه سروسامانی می دهد.

با اوج گیری مبارزه های ملی و چپ در 1328 ، مهدی اخوان وارد نبردهای اجتماعی می شود و در نتیجه به زندان می افتد و به کاشان تبعید می شود. اشعار این دوره او که جنبه سیاسی حزبی دارد بیشتر در روزنامه ها و مجله های چپ به چاپ رسیده است. در این دوره او و شاملو و کسرائی ( کولی ) و ابتهاج ( سایه ) وشاهرودی ( آینده ) و خود نیما … در جبهه های حزبی فعالیت دارند و در 1331 به پویندگان راه صلح می پیوندند. امید به واسطه شعری که درباره مبارزه های صلح طلبانه سروده به دست یابی به جایزه شعر صلح توفیق می یابد.

در اثر کودتای امرداد 1332 امید و نیما ودیگران به زندان می افتند. بعضی زندانیان توبه نامه کذائی را می نویسند و از زندان آزاد می شوند ولی امید مقاومت می کنند و یک سالی در زندان قصر وقزل قلعه می ماند. پس از رهائی از زندان ، مدتی به کار روزنامه نویسی می پردازد و همزمان با آن در رادیو و برخی موسسه های فرهنگی از جمله « سازمان فیلم» ابراهیم گلستان بکار می پردازد. او مدتی نیز به خوزستن می رود و برنامه ادبی تله ویزیون اهواز را به راه می اندازد.

اخوان در 1345 در اثر منازعه ای خصوصی به زندان قصر می افتد ونه ماه در زندان
می ماند. بعضی از دوستان اخوان و حتی خود او خواسته اند به این زندانی شدن رنگی سیاسی بدهند اما چنین چیزی درست نبوده است. دفترهای «پاییز در زندان (1348) و زندگی می گوید (1357) یادگاری از این ایام زندان اوست.

درباره اخوان نوشته اند که «زندگانی را دوست می داشت، فرزندانش را نیز، سعید،مرتضی، زرتشت،مزدک ،لولی و لیلی نام فرزندان اوست. لیلی همراه نامزدش در سد کرج غرق شدند و این ضربه بزرگی به روح حساس اخوان وارد آورد. اخوان خودش را نیز دوست می داشت. در گرمای طاقت سوز خوزستان شال به کمر می بست که سرما نخورد یا کمر درد نگیرد…و بچه ها را نیز وادار می کرد که حتما شال ببندند.»

اخوان از شاعرانی است که بسیاری از دشواری های شخصی و خانوادگی شان را در آثار و یادداشت های خود،ثبت کرده اند. از توضیح ها و حاشیه نویسی های اشعارش بر می آید که مردی صمیمی و بی شیله پیله بوده است. البته گاهی در این یادداشت ها به بیان باورهای خود ( درویشی، قلندری، باستان گرائی ..) نیز می پردازد.

اما رویهمرفته نوجو و نوآور بود. « گاهی هم می زد زیر آواز و عجب اینکه صدای زیبایی داشت. با موسیقی آشنا بود. ساز می زد و خوب هم می زد اما در این زمینه ادعائی نداشت و مانند بیشتر هنرمندان دلسوخته پیوسته از وضع نابسامان مادی در رن بسر می برد. شاید هم خودش این طور زندگانی را دوست می داشت..

اخوان مدت کوتاهی پیش از درگذشتن ( چهارم شهریور 1369) برای شعر خوانی به آلمان سفر کرد و سپس به انگلستان رفت و آن گاه به ایران بازگشت و این تنها سفر شاعر به خارج از ایران بود.

نصرت رحمانی می نویسد : « شیفته عماد خراسانی ( از غزل سرایان معاصر) بود ودر همان نخستین دیدار احساس کردم به خراسان، به هر چیز خراسان توجه خاص دارد.. از چشم های بسیار زیبایش تیزهوشی و غروری که شباهت بسیار به خودخواهی داشت می بارید.» کریم امامی نوشته است که « … تصویری که از شخصیت او در دانستگی ها می نشیند، چهره قهرمانی نیست با قد بلند، سینه ستبر، ریش دو شاخ، گرزگران در دست.. تا ما را از هجوم دشمنان حفظ کند. برعکس مردی است نحیف با موهای بلند خاکستری در گوشه اطاق زیر پوستینی کهنه لمیده … آرام سخن می گوید و در میانه جمله فراموش می کند چه می خواست بگوید و پس از لختی تردید ساکت می ماند… ولی گول ظاهرش ، آن دیوارهای کاه گلی باد وباران خورده را نخورید. در نیمه تاریکی اطاق برق چشمان سیاهش را ندیدید. حرارت قلبش را احساس نکردید… بعد دستتان را بگیرد و به اندرون ببرد و آن چهره دیگرش، چهره واقعی اش را به شما نشان بدهد… می بینیم که اخوان شاعر بزرگ روزگار ما ،چهره ایرانی تری نیز دارد.» اخوان بذله گو ، تیزهوش و حاضرجواب بود.

اخوان جز کار شعر به کار نقد نویسی ، تحقیق ادبی نیز پرداخته است. او در داستان نویسی نیز طبع آزمائی کرد که حاصل آن در دو مجموعه : مرد جن زده و درخت پیر و جنگل به چاپ رسید.

کتاب شناسی آثار او چنین است:

1- مجموعه شعر : ارغنون (1330) ، زمستان( 1335) ، آخر شاهنامه(1338) ، ازاین اوستا(1344) ، شکار( منظومه 1345)‌، پائیز در زندان(1348) ، عاشقانه ها و کبود(1348) ، در حیاط کوچک (1355) ، زندگی می گوید باید زیست ( 1357) دوزخ اما سرد( 1357)‌ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم.(1368) اینک بهاری دیگر.

2- برگزیده اشعار: برگزیده شعرهای اخوان (1349)، قاصدک (1368) ، گزینه اشعار(1369)

3- نقد ادبی: مقالات (1350)، بدعت ها و بدایع نیما(1357)، عطار و لقای نیما یوشیج(1361)، نقیضه و نقیضه سازان.

4- قصه وداستان: مرد جن زده(1354) ، درخت پیر و جنگل (1355)

5- گوناگون : ادب الرفیع در عروض قدیم عرب از معروف الرصافی(ترجمه) ، گفت وشنود(1368) ، دیدار و شناخت م. امید (1347)

برآثار اخوان، شفیعی کدکنی، داریوش آشوری، آل احمد، جلیل دستخواه، سیمین بهبهانی، غلامحسین یوسفی، اسماعیل خوئی و محمد حقوقی… نقد و تفسیرهای ارزنده ای نوشته اند.
نظر اخوان درباره شعر وشاعری

« شعر محصول بی تابی آدم است در لحظاتی که شعر نبوت بر او پرتو انداخته . حاصل بی تابی در لحظاتی که آدم در هاله ای از شعور نبوت قرار گرفته. بسیاری هستند که در مسیر این تابش بیرون از اختیار قرار می گیرند… اما ایشان آن بی تابی را نداند، بسا که سکوت و تامل شعر کاملا خصوصی این شاعران است.. بعضی به عکس ایشان بی تابی شان به صورت شعر بروز می کند، «نشد» می کند و ایشان آن بی تابی را با علائم و نشانه هائی که معهود و موضوع و قراردادی است – و کما بیش دیگران هم با آن نشانه ها و علائم آشنایند، یعنی زبان ومرزها و وسائل بیان و دلالت وسرایت دادن تغنی ثبت می کنند و بروز می دهند ودیگران را هم لااقل در امردریافت گوشه هائی از آن لحظات زودگذر جادوئی و فرار، شرکت می دهند. »

ملول و خسته دل ، گریان وطولانی.»
دگرگونی های اجتماعی و شعر اخوان

مطالعه تحول شعر امید از این نظر طرفه است که بسیاری از رویدادهای اجتماعی همزمان ما را نشان می دهد. نخست ما شاعر جوانی را می بینیم که از «روستا» به راه افتاده و به شهر بزرگ «تهران» رسیده است. این شاعر جوان لبریز از شوق و شور دست خالی به میدان نیامده. در ادب ایران و عرب مطالعه دارد، با موسیقی آشناست و شعر کهن ایران را خوب می شناسد. از آگاهی هائی که درباره خود، در موخره « از این اوستا» و « ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم » بدست می دهد و از گفته های دیگران که درباره او سخن گفته اند می توان دریافت که شاعر جوان ما که کاملا کهن گراست چگونه به نیما و فضای شعر امروز رسیده است. به گفته سیمین بهبهانی « کار شاعری امید را به سه دوره تقسیم می توان کرد . دوره نخست دوره کارهای «ارغنون» وار اوست … که جامعه سختگیرو متعصب ادبی و مفتخر به داشتن سوابق هزار ساله شعر خراسانی را به تحسین وامی دارد. برای نمونه غزلی به نام « حجت بالغ» که با مطلع « برده دل از کف من آن خط و خلی که تراست »یا قصیده ای که به نام « عصیان » با مطلع « برخیزم و طرح دیگر اندازم » که به ترتیب در سالهای 1325 و 1328 سروده شده یعنی در 18 و 21 سالگی شاعر … کافی بوده که همه سبک گرایان ادبی خراسان را به آینده این جوان نوخاسته امیدوار کند .در این دوره یعنی ازسال 25 تا 1331 اخوان همان کاری را می کند که اعضای این جامعه ادبی و تحسین و تمجیدشان بر او تحمیل کرده اند و از عهده آن نیز به خوبی بر می آید.تا این جااو شاعر کاملا «قدمائی» است ( به اصطلاح خودش) که با همه جونی، هیچ از « ادیبان ریش و سبیل دار » ( به تعبیر نیما)، کم ندارد.

دوره دوم از 1331 به بعد است که امید با شعر نیما آشنا می شود. او از مدتی پیش ازآن زمان، در قالب چهار پاره طبع خود را آزموده است ( در همین دوره است که به حزب می پیوندد و ارغنون راچاپ می کند.کتابی که به پویندگان راه صلح تقدیم شده. سپس در منزل سعید نفیسی با نیما و شاملو ، سایه ( ابتهاج) کولی ( کسرائی ) در مراسم جایزه صلح حضور می یابد. به شاعران جایزه می دهند از جمله به امید که قرار می شود برای شرکت در جشنواره جهانی صلح به اروپا، به بخارست ،برود- و نمی تواند برود – اشعار این دوره امید سرشار از مبارزه جوئی و خوش بینی و در سبک رئالیسم اجتماعی حزبی است. ) آن گاه به پیروی از نیما به شکستن وزن و آوردن تعبیرها و تصویرهای گهگاه تازه می پردازد. پس از چند آزمایش دشوار ( و پس از شکست دولت ملی ) ناگهان شعر زمستان را می نویسد که در جوامع ادبی ، حادثه ای تلقی می شود و مانند سرودی ملی بر زبان می گذرد ، زیرا حدیث آن شکست سیاسی است که همه چیز حتی احساس آشنائی را نیز منجمد کرده است. این شعر مدخل بهار جاودان شهرهای امید است: چاووشی ،میراث ، آن گاه پس از تندر ، سبز ، قصه شهر سنگستان..

دوران سوم کار اخوان را باید دوران گرایش بیشتر او به قالب های سنتی شعر فارسی بدانیم. البته او سرودن به شیوه گذشتگان را رها نکرده بود و همچنان که در این دوره نیز ( 1350) به بعد، باز اشعاری در شیوه نیمایی می سرود که آخرین آن ها شاید قطعه « ما ، من،ما » باشد که در مجله دنیای سخن به چاپ رسیده است. در این دوره، رویدادهای زمان به صورت طنز آمیزی در شعر امید مجسم می شود. دیگر از آن احساس درد شدیدی خبری نیست . زخم ها التیام پیدا کرده و تن برای پذیرش تازیانه ها به اندازه کافی کرخت شده … شاعر به تقریب همه چیز را تخطئه می کند ، حرف خود را با بیانی طنز آلود و دو پهلو می زند. عاطفه شدید جای خود را به آرامش درونی داده . در عوض گاه می کوشد کارش از لحاظ تفکر و فلسفه پربار باشد. در مثل در قصیده « ای درخت معرفت » کهن سالی او را به وارستگی رسانده که به خود حق می دهد که به هیچ چیز دل نبدد. در کتاب « ترا ای کهن بوم و بر .. » ( 1368) غث و ثمین فراوانست … در سال های اخیر برای امید هه چیز جنبه جدی خود را از دست داده است. به نظر می رسد که به همه چیز از بالا نگاه می کند و در آن پائین موجودها و اشیائی را می بیند که کوتاه و غیر واقعی اند… جدی بودن او در همین غیر جدی بودن است. دیگر با رویدادها از روبرو برخورد نمی کند. از کنار آن ها می گذرد با تجارب گذشته اش می داند که جلودار هیچ طوفن و هیچ سیلی نیست . پس باید صبر کند تا طوفان و سیل بگذرد. این است که دیگر ‌«تعهد» ( به ویژه در معنای سطحی و فرسوده آن ) برای او بیرون از دسترس است.. البته در همین «بی تعهدی» است که چیزی را می گوید که می خواهد :

نئی گردهخدا . برسیم آخر

بزن « امید!» همچون فخر زاکان

قلم در دست تو چون تازیانه ست

بزن بر گرده بد بیسراکان

خدایا کون را سنت دگر کن

مبادا ما یکون باشد کماکان

به این ترتیب در بسیاری از اشعار درون گرا یا « اخوانیات » او که به ظاهر خالی از هر گونه تعهد ( اجتماعی) است ( مانند بسیاری از اشعار ایرج میرزا که اخوان زمانی از و هم تاثیر پذیرفته است) می توان جان معترض او را مشاهده و سکوت فریاد گرش را حس کرد. » در زمینه تعهد اجتماعی شعر اخوان – به ویژه در دوره دوم کار او – سخن بسیار است. اگر تعهد اجتماعی شعر را به معنای تصویر شرائط ناهمساز اجتماعی وراه بیرون شد از آن شرایط بدانیم، شعر امید شعری متعهد نیست. به همین دلیل ناقدان حزبی که باور دارند « شاعر در همه جا نه فقط نگارگر بلکه مبشر امید است » درشعرهای امید « طلسم یاس » دیده اند و می گویند شعر « نادریا اسکندر » او در مثل « ابزار فعال و خشمناک انتشار یاس و بی باوری است» شعر این طور آغاز می شود:

موج ها خوابیده اند آرام و رام

طبل طوفان از نوا افتاده است

چشمه های شعله ور خشکیده اند

آب ها از آسیا افتاده است

در مزار آباد شهر بی طپش

وای جغدی هم نمی آید به گوش

دردمندان بی خروش وبی فغان

خشمناکان بی فغان و بی خروش

شعر امید در همه جهات تصویر تیرگی ها، کل واقعیت را گفته است ، و هم چنین راه حل شاعر به تمامی درست است این مشکل دیگری است مساله مهم آنست که در شعرهای امید زشتی ها و وحشت های سال های پس از کودتای امرداد 32 منعکس شده. آنچه گفته بیان واقعیت است و غلو در نومیدی نیست. خود او می گوید : « شعر اگر بخواهد شعر باشد باید مقداری خودش را از « بایدها ( دستورها) » برتر بگیرد.. نباید جنین ها بوده باشد.. معمولا نسلی در شعرهایش پرسش هائی طرح می کند و نسلی دیگر آن پرسش ها را پاسخ می گوید یا به واسطه پاسخ ها بازپرسش های نو طرح می کند.شاعر از دو نسل است و از یک ملت ولی من این دو تا را توام خواستم زنده کنم…

من هیچ شعری را بی مقصد و هدفی نگفته ام شعر در نفس شعر و زمزمه اش به خاطرم خطور می کند ولی همیشه هدفی را برای خود داشته ام . .. همیشه ابعاد شعر من، ابعاد اجتماعی است. سیاسی است.البته به جای خود عزل وعشقیات و توصیف و .. نیز گهگاه دارم با برخی چیزهای فلسفه گونه و تاملات که بیشتر گرایش به فلسفه ازلی و ابدی خیامی داشته و دارد ولی بیشتر متوجه به اجتماعیات و سیاسیات و این ها نیز هست»

با این همه امید شاعری است که فریاد نسلی شکست خورده ،نسلی که واماندگی ، فریب خوردگی ، ترس ،زیان دیدگی را با گوشت وپوست خود احساس کرده و… به گوش ما می رساند. دردمندی و یاس او این اعتبار فردی و انتزاعی نیست. بن بست ها و وانهادگی های قومی را بیان می کند که کعبه مقصود را در دو قدمی خود می دید اما زمانی که به هوش آمد خود را همچون رستم در « چاه نابرادر » یافت . این بینش البته نومیدانه و حتی تراژیک است و از آن جا که نمی توان در « شک و نومیدی » جا خوش کرد، پس اخوان درصدد بر می آید افزوده بر ترسیم واقعیت های تلخ اجتماعی ، هدف و مقصودی راستین بجوید ( و حتی فلسفه ای بنیاد کند) و سرانجام خود را از نیهیلیسم و تردید نجات می دهد و در هنر و فلسفه ایران ،در شعر خیام و در اسطوره های کهن ، گمشده خود را می یابد و در رود سرشار آیین زردشت و مزدک تن و جان می شوید و به یاری امشاسپدان ، ایزد مهر ، فره درخشان ایزدی ، و زردشت «ساقی سرخوش میخانه زندنگی و پیک اورمزد» به اندیشه ای « جدید» می رسد ورادی وپاکی و نیکی را درود می گوید.



بند نهم : 5-1 : «ما ، فاتحان قلعه های فخر تاریخیم.»

در این بند شاعر رجز می خواند. اشاره اش به گذشته درخشان باستانی است که امپراطوری ایران کروفری داشت. می گوید ما قلعه های افتخار تاریخ را گشوده ایم و شاهدان (گواهان و ناظران یا خوبرویان) شهرهای بزرگی و رونق قرون بوده ایم و یادگار بیگناهی غمگین زمان ها هستیم.

بند دهم : 12-6 : «ما روایان قصه های شاد …»

راوی : روایت کننده . کسی که قصیده شاعر را با الحان و آواز خوش پیش ملوک می خواند. (غیاث ، 399) این جا به معنی روایتگر است.

تاری : کوتاه شدة تاریک. (غیاث، 184)

زلال: آب شیرین، آب صاف و شرین. (غیاث 434)

ساغر : پیالة شراب (غیاث ، 448)

ساغر می بر کفم نه تاز بر برکشم این دلق از رق فام را

(حافظ، 7)

لولی : لوری، سرود گوی کوچه، نازک و لطیف (برهان ، 1916/4) این لولیان همان ها هستند که به فرمان بهرام گور از هند به ایران آمدند تا برای مردم نوازندگی و خوانندگی کنند. (شاهنامه ، ج 7 ، ص 451) و زنان آن ها نازک اندام ، فریبا و سیه چرده بوده اند.

فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهر آشوب

چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را

(حافظ ، 3)

ساقی : اسم فاعل، آنکه آب یا شراب به دیگری دهد، می دهنده ، چمانی ، (معین ، 1802/2)

در این بند سخن از زیبایی قصه ها و جهان باستانی است. شاعر روایتگر قصه های شاد و شیرین از چیزهای مقدس باستانی است. «عناصر چهارگانه آتش، آب ، هوا و خاک در آئین مزدیسنا مقدس است و برخی از آن نیز در اوستا، پشت ویژه ای دارند. آبان یشت سرود بزرگی «ناهید» فرشتة آب است. هردوت نوشته : ایرانیان به خورشید و ماه و زمین و آتش و آب و باد حرمت می نهند و برای آنها فدیه و نیاز می برند … در رود ادرار نمی کنند و در آب تف نمی اندازند و در آن دست نمی شویند. آب و فرشتة آن با صفت پاکی و بی آلایشی وصف شده اند . (یشتها، ج 1، ص 158 تا 166) به همین دلیل شاعر آب را به روشنی جاری تشبیه کرده است. خاک را به این اعتبار سرد و تاریک نامیده که نازل ترین عنصراست . در ادب فارسی نیز خاک ناچیز و تیره وانمود شده (خاکدان تیره یعنی دنیا) سعدی گفته است :

گفتی زخاک بیشترند اهل عشق من از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم

(کلیات ، 573)

طرفه است بدانیم که مانویان باور داشتند در آب و نام ذره های روشنائی پنهان است (ایران در زمان ساسانیان، ص 219) شاعر از آسمان پاک و خوشترین پیغام و از پاکی جویبار روشن روزگاران گذشته قصه می گوید : قصه هائی می سراید از بیشه های انبوده که پشت آن کوه و پای آن نهر است و از دست هائی که در شبهای سرد شهر همدیگر را می فشارند. روایتگران باستان کاروان بازرگان نیستند، کاروان جام باده و چنگ خوش آهنگند. لولیان چنگ اینان افسانه گوی زندگانی و زندگانی شان شعر و حکایت های شیرین است و ساقیان سرخوشند.

بند یازدهم : 4-1 : «دهان کجاست»؟

مضمون بند هفتم تکرار می‎شود. روایتگران باستانی برای پیروزی به سوی پایتخت قرن می آیند تا «هیچستان» آن را بگشایند.

بند دوازدهم : 4-1 : «این شکسته چنگ …»

محال اندیش : محال: نابودی که بودن آن ممکن نباشد + اندیش ، کوتاه شدة اندیشنده، صفت مرکب فاعلی (غیاث ، 787) کسی که اندیشه ناممکن در سر دارد:

خیال حوصلة بحر می پزد هیهات چهاست در سراین قطره محال اندیش

(حافظ ، 285)

حریم : پیرامون خانه و عمارت، مکانی که دفاع از آن واحب باشد. (معین، 1352/1)

در این بند، آهنگ شعر عوض می‎شود. چنگ شکسته، سرناممکن دارد و نغمه پرداز فضای پیرامون عزلتکده پندار و گمان که به طور همیشگی از رازها پوشیده شده است می گردد. شاعر از حماسه به تراژدی می گراید.


بند سیزدهم : 7-1 : «ای پریشانگوی مسکین.»

پرده دیگر کردن : پرده : رشته هایی که بر دسته سازهای رشته ای بسته می شود، دستان، لحن، آهنگ، نغمه و مقام … هر لحن از پرده ای آغاز می‎شود و در پرده هایی گردش می‎کند و سرانجام روی پرده نخستین پایان می‎گیرد. (حافظ و موسیقی، 67)

امید جای دیگر می گوید :

بی کوک تازه راه دگر می کنی مگر داری به ساز چند قناری نهان بگو !

(گزینة اشعار ، 384)

پوردستان : پور = پسر، دستان : نام زال (برهانی 856/2) مراد رستم جهان پهلوان است.

شغاد: نابرابری رستم که او و رخش را در چاه انداخت و خود به تیر رستم کشته شد. (برهان ، 1269/2 ، غرر اخبار ملوک الفرس، 238)

پور فرخ زاد: رستم فرخ زاد، سپهسالار ایران که در نبرد با تازیان از پای درآمد. در این جا با مرثیه سروکار داریم. رستم پهلوان به چاه افتاده و مرده. اکنون باید پرده ای دیگر نواخت. باید از رستم فرخ زاد و شکست ایران سخن گفت. شاعر ناله این رستم را از ته چاهی ژرف می شنود. این بند شباهتی با آخر شاهنامه فردوسی دارد. آن جا که رستم فرخ زاد شکست ایرانیان را پیشگوئی می‎کند.