دسته بندی | فنی و مهندسی |
بازدید ها | 1 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 152 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 30 |
مقاله بررسی پوششهای لایه نازک، کاربرد خواص مکانیکی و روشهای اندازهگیری در 30 صفحه ورد قابل ویرایش
خواص مکانیکی لایه ها
ترکیب عمومی (طرح عمومی)
رفتار مکانیکی لایه ها از دو دیدگاه اصلی دارای اهمیت است. در اصل، مطالعه و فهمیدن چنین رفتارهایی میتواند منجر به درک بهتر ما از خواص تودة مواد شود. در عمل کار رضایت بخش بسیاری از قطعات لایه ای به شکل و ترتیب قرار گرفتن لایه های پایدار- که میتوانند در برابر تاثیرات محیط زیست تاب بیاورند- بستگی بحرانی دارد.
مانند خیلی از خواص دیگر لایه ها، خواص مکانیکی لایه ها هم به چند تایگی معمولی فاکتورهای وابسته در آماده سازی آنها بستگی دارد. به دلیل مشکلات تجربی و محدودیت های موجود در آزمایشها، اکثریت کار انجام شده روی خواص مکانیکی روی لایه های چند بلوری انجام گرفته و این به خاطر ساختار مختلط بیشتر لایه ها است. مطالعاتی دربارة برآراستی لایه ها انجام شده، اما طبیعت اندازه گیری دقیق، که مستلزم استخراج اطلاعات خواص مکانیکی است، و عدم قطعیت مشکلاتی را در این مطالعات ایجاد میکند.
بیشتر مطالعات انجام شده دربارة لایه های فلزی بوده اند و به مواد دی الکتریک که در قطعات الکتریکی و اپتیکی گوناگون اهمیت دارند نیز توجه شده است. اندازه گیری ها شامل فشار (تنش) و کرنش، خزش، رفتار قالب پذیری و نرمی، قدرت شکست و در پایین ترین سطح و کمترین حد شامل سختی میشوند. مدلهای تئوری گوناگونی پیشنهاد شده اند که اگرچه در این مرحله حتی در جزئیات با تجربه توافق دارند ولی آنها را در نظر نمی گیریم. با وجود این، یک اصول عمومی وجود دارند که به عنوان راهنما برای کارهای بعدی بکار گرفته میشوند.
وقتی لایه ها با تبخیر گرمایی، یا با تجربه بخار روی یک بستر گرمایی، شکل می گیرند، آنگاه اگر ضریب انبساط لایه ها و بستر گرمایی یکسان باشد وقتی سیستم تا دمای اتاق سرد می شود، یک فشار گرمایی ایجاد شده و پیشرفت میکند. این اثر- که در بسیاری از موارد اتفاق می افتد- خودش را به شکل جداسازی لایه ها از سطح به وضوح نشان میدهد. در حقیقت هنگامی که بستر گرمایی در دمای اتاق است، فشار گرمایی ذخیره شده در لایه های رسوبی رابا هیچ وسیله ای نمی توان آشکار کرد. دمایی که لایه ها در آن شکل می گیرند، از آنجایی که مفهوم بد تعریفی است، ممکن است با دمای بستر گرمایی تفاوت داشته باشد. مخصوصا وقتی که اتمهای چگالیده با یک سرعت بالای گرمایی وارد میشوند: اثر «دما»ی لایه های چگالیده به عاملهای تعادل که گرمای مادة چگال را کنترل میکنند بستگی دارد و این عاملها معمولاً به سختی قابل تشخیص هستند. قستمی از دمای سطح بستر گرمایی توسط تابشهای دریافت شده از منبع تعیین میشود و قسمتی از آن را گرمای نهانی که توسط لایه های چگالیده داده شده تعیین میکند. وقتی ضخامت لایه های فلزی افزایش پیدا می کند، کسر بزرگی از انرژی گرمایی که از بستر گرمایی تابش می کند ممکن است بازتابیده شود. بعلاوه وقتی ثابتهای اپتیکی لایه های بسیار نازک با ضخامت به سرعت (و اغلب با رفتاری بسیار پیچیده) تغییر میکنند این اثر به دشواری قابل تشخیص است. قبل از بحث کردن دربارة جزئیات این اثر، میپردازیم به روشهای تجربی ای که برای مطالعه خواص مکانیکی لایه های نازک به کار می روند.
2-5) تکنیک های تجربی
الف) اندازه گیری تنش و کرنش
اندازه گیری تنش (فشار) در لایه ها معمولاً با تکنیک باریکه- خمش انجام میشود. تکنیکی که در آن لایه ها روی یک باریکة مستطیلی نازک ته نشین شده و رسوب میکنند. در اندازه گیری انحرافهای کوچکی که در تداخل سنجی، ظرفیت و نظم و ترتیب الکترومکانیکی به کار گرفته شده رخ میدهد هر تغییری میتواند در روشها ایجاد شود. در بیشتر موارد حل عمومی برای خمش باریکة مرکب از دو ماده با خواص الاستیکی متفاوت، تا وقتی که ضخامت لایه در برابر ضخامت باریکه کم است، مورد نیاز نمی باشد.
اگر لایه ها به طور ثابتی مقید به بستر گرمایی باشند و اگر شارش نرم و قالب پذیری در سطح میانی به وجود نیاید آنگاه برای ضخامت باریکه (d) ، مدول یانگ (Y)، نسبت پواسون () و فشار (S) در ضخامت لایه (t) داریم:
(1-5)
وقتی که شعاع انحنای فشار باریکة اولیه، مستقیم فرض شود.
اندازه گیری مستقیم کرنش با متد بارگیری مستقیم علیرغم مشکلات زیادی که وابسته به زیاد شدن لایه ها است، بکار می رود. طرح یکی از سیستمهایی که استفاده میشود در شکل (1-5) نشان داده شده است (این طرح در اصل برای مطالعات تاره ها طراحی شده بود ولی بعدها برای کار لایه ها تعدیل شد).
-5) رفتارهای کشسان و قالب پذیری لایه ها
مطالعات رفتار تنش- کرنش لایه ها اغلب در آغاز بارگیری منجر به یک ارزش کم (مقدار کم) برای ضریب کشسانی میشود و بعد ادامه پیدا می کند با یک ارزش (مقدار) میانی در تخلیه ها و دوباره بارگیری بعدی. این کاملاً مشخص نیست که آیا رفتار آغازی با خزش و لغزش در روشهای استفاده شده برای نگهداری لایه ها رابطه دارد یا نه. نتایج بدست آمده از آزمایشهای پیشرفته رفتارهای مشابهی را نشان می دهد، اگرچه ضریب نخستین بارگیری نزدیک تر است به مقدار کپه ای از روشهای ماشین کششی. لایه های چند بلوری تشکیل شده توسط تبخیر گرمایی، به طور معمول ضریب کشسانی نزدیکتری به ضریب کشسانی تودة ماده دارند، به عبارت دیگر، ضریب کشسانی کم و پایین در لایه های رسوبی شیمیایی و همچنین در لایه های الکترولیتی مشاهده شده اند. در مورد لایه هایی که از طریق شیمیایی شکل گرفته اند، تفاوت در رفتارها احتمالا به دلیل وجود ناخالصی ها در لایه ها میباشد.
از هنگامی که رفتار خزش در لایه ها مشاهده گردیده است، این هنوز یک پرسش مطرح است. مدارکی هم از لایه های رسوب کردة شیمیایی و هم از لایه های طلای برآراستی وجود دارد که خزش در آنها اتفاق نمی افتد. در نقطه ای که لایه ها می شکنند به طور کامل رفتار الاستیکی و کشسان مشاهده میشود. دو دلیل برای ایجاد خزش در مشاهدات وجود دارد. یکی اینکه این خزش ناشی از نظم داخلی در لایه هاست و دیگر اینکه ناشی از لغزش لایه ها در نگهدارنده میباشد. اگرچه ممکن است بعضی از مشاهدات دلیل موجهی برای این راه ارائه کنند، با این حال به نظر می رسد که این بدیهی است که خزش خالص اتفاق می افتد در لایه های تبخیری در بیشتر راهها (روشها)یی که مشخص است که برای رولهای فلزی ورقه شده و نمونه های کپه ای دیگر اتفاق می افتد.
در فشار بالای کافی، جایگزیده شدن بی شکل و نرمی و قالب پذیری در لایه ها منجر به کاهش ضخامت لایه میشود و همچنین یک صعود نتیجه بخش در مرتبة تنش ایجاد میکند. ناجایگزیدگی هسته ای در مرزهای بلورهای داخلی، باعث سر خوردن و خزیدن سطوح میشود و حتی شکافهای میکروسکوپی در لایه ها ایجاد میکند. مرتبه فشاری که باعث ایجاد چنین اثری میشود در بسیاری از موارد خیلی بیشتر از انواع مشاهده شده در نمونه های توده ای تابکاری شده است و اغلب به طور عمده و قابل توجهی از مواد دریافت شده یا سردکاری شده بیشتر است.
شکست فشار به روشی بسیار ابتکاری توسط باریکه در سال 1959 اندازه گیری شده است. در این روش لایه ها روی یک چرخانة استوانه ای ته نشین میشوند. سرعت چرخانه آنقدر افزایش پیدا میکند تا اینکه لایه ها می شکنند. تکنیک برجسته ای که در بالا ذکر شد هنوز هم به کار گرفته میشود. این مشخص شده که در نقره و نیکل چند بلوری عموماً شکست کرنش به ضخامت بستگی دارد؛ ولی این بستگی به ضخامت در مس مشاهده نمیشود. برای لایه های طلا یک تناقض و ناسازگاری مشاهده می گردد: تعدادی از مشاهده گران (آزمایش کنندگان) وابستگی به ضخامت را مشاهده کرده اند در حالیکه عده ای دیگر به چنین وابستگی ای دست نیافته اند.
ما از راهی معمولی و ساده می توانیم دریابیم که چرا مقاومت لایه ها ممکن است نسبت به تودة مواد بیشتر باشد. شکست و رد وابستگی نمونه ها به انتشار ناجایگزینی و محدودیت ضخامت لایه ها به شدت این حرکت را مهار کرد (جلوی این روش نتیجه گیری را گرفت). به هر صورت، مدل نظری دقیقی که بتواند قسمت وسیعی از تغییرات نتایج را در بربگیرد وجود ندارد. در بعضی موارد لایه ها تقریباً در خلأ ناکافی تهیه و آماده میشوند و این باعث ایجاد اکسید روی سطح لایه میشود. در روشهای مشابهی که اطمینان وجود دارد که مقاومت رشته های یک فلز معین وابسته به اکسید سطح است این میتواند مقاومت بالای لایه ها را توجیه میکند. از مورد لایه های طلا این واضح و روشن میشود که فاکتورها و عوامل دیگری نیز روی مقاومت لایه ها تأثیر دارند: در وقتی که لایه های طلا هم مقاومت بالایی از خود نشان می دهند و هم سطح آنها فاقد اکسید است.
وقتی لایه ها روی بستری بی شکل و غیرمتبلور در فرودی عادی (نرمال) رسوب میکنند فشار همسانگرد است. توزیع ناهمسانگرد فشار در لایه هایی که شکل گیری آنها به صورت رسوب در حالت غیرعادی بوده است مشاهده میشود. با مطالعات و بررسی هایی که به وسیله میکروسکوپ های الکترونی انجام شده مشخص شده است که در ساختار چنین لایه هایی نامتقارنی مولکولی وجود دارد، بنابراین ایجاد فشار ناهمسانگرد غیرمنتظره نیست.
بررسی کنش و رفتار مکانیکی مواد:
لایه های نازک یکی از اجزاء لازمه ابزارهای الکترونیکی و صنایع پیشرفته می باشند. شناخت نحوه شکست این لایه ها، بویژه جدا شدن لایه ها نیازمند درک رفتار مکانیکی این لایه ها میباشد. علاوه بر لایه های نازک فلزی، هم اکنون انواع و اقسام لایه های نازک غیرفلزی در محصولات پیشرفته تجاری مورد استفاده قرار می گیرند. خواص مکانیکی لایه های نازک در طی سالهای اخیر به علت استفاده های فراوان از این مواد در مدارهای منسجم (میکروالکترونیک) و صفحه های مغناطیسی اهمیت فراوانی یافته است.
1- مدارهای منسجم میکروالکترونیکی:
در این بخش مشکلات لایه های نازک ناشی از تنشها و رفتارهای مکانیکی و همچنین ساختار مدارهای منسجم مانند ترانزیستورهای نیمه هادی فلز- اکسید (CMOS) بررسی خواهد شد.
مواد مزبور به شکل لایه نازک و با ضخامتی از چند نانومتر تا حدود یک میکرومتر هستند. لازم به ذکر است که انواع متنوعی از مواد با خواص مکانیکی، فیزیکی و گرمایی مختلف برای ساخت این ساختار مورد استفاده قرار گرفته اند. این مواد شامل نیمه هادیها (که بخش فعالی از وسیله هستند)، فلزات (که به عنوان هادی جریان برق از یک بخش به بخش دیگر سازه عمل میکنند)، دی اکسید سیلیکون پخته شده، شیشه های پاسیو و دیگر مواد دی الکتریک می باشند. مواد اخیر موجب می گردند که عایق الکتریکی از یک بخش به بخش دیگر ساختار منتقل شده و در برخی از مواقع محافظت مکانیکی از زیرکارها مانند مواد فعال الکتریکی را نیز به عهده دارند.
تک کریستالها، چند کریستالها و مواد آمورف نیز جزو این گروه می باشند. به عنوان مثال، پلی کریستال سیلیکون با ساختار معمولی در سیستم های ریز الکترومکانیکی مانند سنسورهای فشار و شتاب سنجها بکار می رود. بسیاری از این وسایل دارای عملکردهای مکانیکی بوده و بنابراین خواص مکانیکی آنها مورد توجه میباشد. از نقطه نظر مکانیکی، رفتار سیلیکونهای پلی کریستالی از دو جهت عمده با رفتار مکانیکی فلزات متفاوت است. پلی سیلیکونها بسیار تردتر و همچنین ثابت دی الکتریک پائین آنها هم اکنون از موضوعات مهم تحقیقات سازندگان چیپهای نیمه هادی میباشد. از آنجائیکه ساختار چند لایه و به هم متصل چیپهای پیشرفته مدارهای منسجم حاوی چند نوع از مواد مختلفی می باشد که تحت تنشهای گرمایی هستند، رفتار مکانیکی این لایه های ویژه دی الکتریک حائز اهمیت است.
دسته بندی | علوم پزشکی |
بازدید ها | 1 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 433 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 29 |
مقاله بررسی بیوسنتز کلسترول در 29 صفحه ورد قابل ویرایش
فهرست مطالب
عنوان صفحه
معادله کلی مسیر بیوسنتز کلسترول..................................................................... 1
بیوسنتز کلسترول.................................................................................................. 2
بیوسنتز کلسترول- مرحله اول............................................................................. 2
بیوسنتز کلسترول- مرحله دوم............................................................................. 4
بیوسنتز کلسترول- مرحله سوم........................................................................... 6
تنظیم بیوسنتز کلسترول........................................................................................ 7
SREBPS چیست؟................................................................................................... 10
ناهنجاریهای مربوط به نقص در بیوسنتز کلسترول............................................. 11
- سندروم SLOS................................................................................................................................ 11
- لاتواسترولوزیز............................................................................................... 16
منابع...................................................................................................................... 23
کلسترول در سه مرحله از استیل کوآنزیم A سنتز می شود.
این استروئید سیالیت غشاء سلولی جانوران را تعدیل می کند. و پیش ساز هورمونهای استروئیدی مانند پروژسترون، تستوسترون. استرادیول وکورتیزول می باشد. تمامی 27 اتم کربن کلسترول در طی یک فرایند سنتزی سه مرحله ای از استیل COA مشتق می شوند.
1- مرحله اول سنتز ایزوپنتیل پیروفسفات می باشد . این ماده یک واحد فعال شده ایزوپرن است که واحد ساختاری کلید ی کلسترول به شمار می آید.
2- مرحله دوم متراکم شدن شش مولکول ایزوپنتیل پیرو فسفات اسکوالن می باشد.
3- در مرحله سوم، اسکوالن در اثر واکنشی شگفت آور به صورت حلقه ای در می آید ودر ادامه محصول چهارحلقه ای به کلسترول تبدیل می شود.
سنتز موالونات، که به صورت ایزوپنتینیل پیرو فسفات فعال می شود ، سنتز کلسترول را شروع می کند.
اولین مرحله سنتز کلسترول تشکیل ایزوپنتیل پیرو فسفات از استیل COA می باشد این دسته واکنش ها که در سیتوزول اتفاق می افتد با تشکیل 3- هیدروکسی 3- متیل گلوتاریل COA (HMG COA) از استیل COA و استواستیل COA کوآ آغاز می شود. این حد وسط جهت سنتز کلسترول به موالونات احیا می شود.
سرنوشت 3- هیدروکسی- 3- متیل گلوتاریل CoA کوآ. در سیتوزول HMG-CoA به موالونات تبدیل می گردد. در میتوکندری به استیل CoA و استواستات تبدیل می شود.
سنتز موالونات مرحله محدود کننده در تشکیل کلسترول است . آنزیمی که این مرحله برگشت نا پذیر را کاتالیز می کند،3- هیدروکسی3- متیل گلوتاریل کوآردو کتاز(COA-HMG ردوکتاز) نام دارد. همانطور که مورد بحث قرار خواهد گرفت این آنزیم یک جایگاه کنترلی مهم در بیوسنتز کلسترول است.
3-Hydroxy–3-methyl glutaryl COA+2NADPH+2H+mevalonate+2NADP++COA
HGA- CoA ردوکتاز یک پروتئین سرتاسری در شبکه آندوپلاسمی است.
موالونات در سه واکنش متوالی که نیاز به ATP دارد به 3- ایزو پنتینیل پیروفسفات تبدیل می شود. دکربوکسیله شدن موالونات، ایزو پنتینیل پیرو فسفات را تولید می کند. این مولکول یک واحد فعال شده ایزوپرنی است که واحد ساختاری بسیاری از زیست مولکولهای مهم در تما م فرمانروهای حیات می باشد.
سنتز ایزوپنتینیل پیروفسفات، این حد واسط فعال شده در سه مرحله از موالونات تشکیل می شود که آخرین آنها یک دکربوکسیله شدن را شامل می شود.
اسکوالن(C30) از شش مولکول ایزوپنتیل پیرو فسفات (C5) سنتز می شود.
اسکوالن بوسیله توالی از واکنش های زیر از ایزوپنتیل پیروفسفات سنتز می شود.
C5C10C15C30
این مرحله از سنتز کلسترول با ایزومری شدن ایزوپنتنیل پیرو فسفات به دی متیل الیل پیرو فسفات آغاز می گردد.
این واحد های ایزومری C5 با هم ترکیب شده ویک ترکیب C10 را بوجود می آورند: ایزو پنتنیل پیروفسفات به یک یون کربانیوم آلیلی تشکیل شده از دی متیل آلیل پیرو فسفات حمله می کند تا جرانیل پیروفسفات تولید گردد. همین نوع واکنش دوباره روی می دهد : جرانیل پیرو فسفات به یک یون کربانیوم آلیلی تبدیل می شود که مورد حمله ایزوپنتنیل پیرو فسفات قرار می گیرد. ترکیب C15 حاصله فارنزیل پیرو فسفات نام دارد. یک آنزیم، جرانیل پیروفسفات هر یک از این واکنشهای تراکمی را کاتالیز می کند.
خصوصیات بیوشیمیایی، فنوتیپی و نوروفیزیولوژیکی یک Mouse Model (مول موشی) ژنتیکی سندروم RSH/Smith - Lemli- Opitz
سندروم RSH/SLOS یک سندروم اتوزومی مغلوب است که به وسیله ناهنجاریهای چند گانه مشخص می شود، یک فنوتیپ رفتاری متمایز با اشکال توهمی و عقب ماندگی جسمی. RSH/SLOS یک نقص مادرزادی سنتز کلسترول است که به وسیله موتاسیون ژن B-3 هیدروکسی استرول ردوکتاز به وجود میآید. اینجا ما ذکر خصوصیات نوروفیزیولوژیکی و فنوتیپی و بیوشیمیایی را از این mouse model ژنتیکی مهیا می کنیم. چنانچه دربیماران انسان، RSH/SLOS یک کاهش نشان دار از سطوح کلسترول بافت و سرم یک افزایش نشاندار از سطوح 7- دهیدروکلسترول بافت و سرم دارد. شباهتهای فنوتیپی بین این mouse model و سندروم انسان شامل عقب ماندگی رشد داخل رحمی، عقب ماندگی های مربوط به صورت مانند کام شکاف دار، رشد کمتر از حالت عادی و کاهش حرکات. مطالعات نوروفیزیولوژیکی نشان داد که اگرچه پاسخ نورونهای کورتکس پیشانی به نوروترانسیمتر - آمینو n بوتیریک اسید نرمال بود، پاسخ این نورونهای مشابه به گلوتامات به طور چشمگیری معیوب بود.
سندروم RSH/Smith - lemli- opitz یک بدشکلی اتوزومی مغلوب یا سندروم عقب ماندگی جسمی است که به وسیله یک نقص مادرزادی از متابولیسم کلسترول به وجود میآید. فنوتیپ RSH/SLOS متنوع است، ولی به طور تیپیک شامل ناهنجاریهای مربوط به چهره، انومالی های عضو، عقب ماندگی رشدی، مشکلات رفتاری و عقب ماندگی ذهنی . در دو بیمار RSH/SLOS کاهش کلسترول و افزایش 7- دهیدروکلسترول (7-DHC) یافت شد. کار بعدی که نشان داد RSH/SLOS یک نقص مادرزادی بیوسنتز کلسترول است به علت نقص فعالیت 3- - هیدروکسی استرول 57 ردوکتاز است.
در سیستم عصبی مرکزی هیدروکسی استرول 57 ردوکتاز همچنین برای کاهش 7-دهیدرودسموسترول در بیوسنتز دسموسترول عمل میکند. در حال حاضر بیش از 70 جهش مختلف از DHCR7 در بیماران با RSH/SLOS مشخص شده است.
آنالیز بیوشیمیایی حیوانات DhCr7-1-
کلسترول بافت و سرم (A) و (B) 7-DHC سطوح به وسیله GC/MS در توله های تازه متولد شدة Dhcr7+/+ , +/- , -/- اندازه گیری شد. کاهش کلسترول و افزایش سطوح 7-DHC در بافتهای مختلف از توله های Dhcr 7-/- موجود بودند. ( C) سطوح 8 دهیدروکلسترول به طول قابل توجهی در نمونه های بافت و سرم از توله های Dhcr7-/- افزایش یافتند. (D) سطوح دسموسترول به طول قابل توجه در کورتکس و مغز میانی از توله های Dhcr7-/- در مقایسه با کنترل کاهش یافت. (E ) احیای ارگوسترول به brassicasterol به طور چشمگیر در فیبروبلاستهای پوست از حیوانات Dhcr7-/- کم شد (P <0/001) در مقایسه با فیبروبلاستهای پوست Dhcr7+/+ تفاوت معناداری در فیبربلاستهای مشتق شده از توله های +/+ یا -/+ دیده نشد. (F ) سطح کلسترول کبد از +/+ (مربع بسته) و -/- (دایره بسته) و سطح 7-DHC از +/+ (مربع باز) و -/- (دایره باز) به وسیله GC/MS در طی رشد و نمو تعیین میشود. (G ) سطح کلسترول و 7-DHC به عنوان درصدی از استرول های کل در مغز جنین های رشد یافته میباشد. (H) سطوح دسموسترول و 7-DHD به
عنوان درصدی از استرولهای کل در مغزهای جنین رشد یافته میباشد.
تطبیق یک بیمار انسان لاتواسترولوزیز:
موشهای Sc5d-/- بسیاری از فنوتیپهای یافت شده در SLOS را دارند. بنابراین ما توجه می کنیم به فیبروبلاست های یک بیمار SLOS که در 18 هفتگی با ذخیرة درون سلولی اش مرده است. این بیماران به SLOS شبیه اند از آن جایی که رشد کمی دارند و همچنین دارای میکروسفالی، پتوزیز، کاتاراکت، بینی کوتاه، آرواره کوچک، ستیغ oveolar برجسته، آلت تناسلی نامشخص و … این بیماران از SLOS متفاوتند از آنجایی که تست هیستوپاتولوژیکی تجمع موکوپلی ساکاریدها و موکولیپیدها را در ماکروفاژهای بافت نشان داده و همچنین سلول های کوپفر کبد و سلولهای بدون نورون سیستم عصبی مرکزی. در مقایسه با سلول شاهد تجزیه gas chromatography / mass spectrometry از استرول در مورد فیبروبلاستهای بیمار که در محیط با کمبود کلسترول رشد داده شد، حضور یک پیک استرول افزایشی نشان داده شد و زمان بازداری این پیک با استفاده از لاتوسترول استاندارد مشخص شد. طیف جرمی این پیک به وسیله لاتوسترول استاندارد مشخص شد و طیف ها برای لاتوسترول منتشر شد. سازگار با نقص فعالیت SC5D ، فیبروبلاستهای بیمار، لاتوسترول را تجمع دادند وقتی که در محیط با کمبود کلسترول رشد یافتند. پس از 6 روز در محیط کشت، لاتوسترول محاسبه شد و کل استرول های فیبروبلاستهای موتان بود در مقایسه با در فیبروبلاستهای شاهد برای پایداری نقص فعالیت آنزیمی SC5D در فیبروبلاستهای بیمار که به علت موتاسیون ژن SC5D می باشد، رونویسی از فیبروبلاستهای بیمار بوسیله RT- PCR تکثیر یافت و توالی یابی شد. یک موتاسیون منفرد 137 A > C (Y 46S) مشخص شد. این موتاسیون منفرد بوسیله توالی ژنومی تایید شد. هر یک از والدین این زاده موتان برای این جهش هتروزیگوت بودند. رابطه خویشاوندی بین والدین وجود ندارد. با این وجود هر یک از والدین فرانسوی و کانادایی هستند. الل 137 A > C در 116 کروموزوم نرمال آشکار نشد و موقعیت Y46 در یک aaی حفاظت شده در اولین اگزون کد شده قرار دارد. ژن SC5D روی کروموزوم 11 قرار دارد.
دسته بندی | علوم پزشکی |
بازدید ها | 1 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 30 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 29 |
مقاله بررسی بیماری های معده و دئودنوم در 29 صفحه ورد قابل ویرایش
معده، استاع J- شکلی از دستگاه گوارش است که در قسمت پروکسیمال توسط اسفنکتر تحتانی مری و در قسمت دیستال توسط اسفنکتر پیلور احاطه شده است. معده به چهار ناحیه تقسیم میشود. کاردینا، ناحیه گذر نسبتاً نامشخصی است که از محل اتصال مری به معده تا فوندوس امتداد دارد. فوندوس به سمت بالا برآمدگی یافته و بالاتر از کاردیا قرار میگیرد. این قسمت در امتداد بادی (تنه) معده قرار دارد. تنه با چینهایی طولی به نام روگا مشخص میگردد. آنتروم که دیستالترین ناحیه معده است، از شیار زاویهای آغاز شده و تا پیلور ادامه دارد؛ پیلور، ماهیچهای حلقوی است که در محل اتصال معده به دوئودنوم قرار گرفته است.
معده توسط مخاطی از سلولهای استوانهای پوشیده شده است و در زیر این پوشش، زیر مخاطی از بافت همبند قرار دارد. زیر همه اینها، لایههای ماهیچه صاف مایل داخلی، حلقوی میانی و طولی خارجی قرار دارند که توسط سروزا پوشیده شدهاند. عصبدهی پاراسمپاتیک معده توسط تنههای قدامی و خلفی عصب واگ صورت میپذیرد، در حالی که عصبدهی سمپاتیک آن توسط اعصاب سمپاتیکی صورت میگیرد که که از گانگلیونهای سلیاک منشأ گرفته، همراه با عروق خونی تغذیه کننده معده طی مسیر نموده و به معده میآیند. نمای میکروسکوپی مشخصه معده،از سلولهای سطحی استوانهای شکل حاوی موکوس و حفرات انگشتی شکلی که همان غدد معدی هستند تشکیل شده است؛ این غدد در نواحی مختلف معده تغییر میکنند. ناحیه اکسینتیک یا تولیدکننده اسید معده، در فوندوس و تنه واقع است؛ غدد معدی این نواحی، حاوی سلولهای پاریتال مشخصی هستند که به ترشح اسید و نیز فاکتور داخلی میپردازند. این غدد همچنین حاوی سلولهای اصلی غنی از زیموژن که وظیفهشان سنتز پپسینوژن است و نیز حاوی سلولهای درونریز شبه انتروکرومافینی هستند که هیستامین ترشح میکنند. غدد آنتروم، سلولهای اندوکربن متفاوتی دارند؛ این سلولها، سلولهای G ترشح کننده گاسترین و سلولهای D ترشح کننده سوماتوستاتین که در مجاورت نزدیک سلولهای G قرار دارند، میباشند.
دوئودنوم که قسمت اول روده باریک میباشد، قوس C- شکلی را در اطراف سرپانکراس تشکیل میدهد. دوئودنوم در ناحیه پروکسیمال، به پیلور و در ناحیه دیستال، به ژژونوم محدود میگردد. اولین قسمت دئودنوم، بولب دوئودنوم است که شاخص مخاطی مشخصی ندارد، در حالی که بقیه قسمتهای دوئودنوم، چینهای حلقوی مشخصی دارند که سطح ناحیه مورد نیاز جهت فرآیند هضم را افزایش میدهند. دئودنوم همانند معده از مخاط، زیر مخاط،لایه ماهیچهای و سروزا تشکیل شده و الگوی عصبگیری آن نیز با معده تشابه دارد. مخاط از سلولهای استوانهای با نمایی پرزدار تشکیل شده و در زیر آن، غدد زیرمخاطی برونر قرار دارند. این غدد به ترشح مایعی غنی از بیکربنات میپردازند که جهت آغاز خنثیسازی اسید معده مورد نیاز است.
ترشحات مخاطی و عوامل محافظتی معده و دوئودنوم
معده با ترشح آب، الکترولیتها، آنزیمها و گلیکوپروتئینها، کارکردهای فیزیولوژیک گوناگونی از خود ارایه میدهد. این کارکردها عبارتند از آغاز نمودن هضم پروتئینها و تری گلیسریدها، آغاز نمودن فرآیند پیچیده جذب ویتامین B12 و ممانعت از ورود میکروارگانیسمها. ترشح اسید در سلولهای پاریتال واقع در غدد اکسینتیک فوندوس و تنه معده صورت میگیرد. این سلولها از سه مسیر مختلف تحت تحریک قرار میگیرند تا به ترشح اسید بپردازند. مسیر نوروکرین از طریق عصب واگ سبب آزادسازی استیل کولین میگردد، مسیر پاراکرین از طریق آزادسازی هیستامین از ماستسلها و سلولهای شبه انتروکرومافین واقع در معده عمل مینماید و مسیراندکرین از طریق آزادسازی گاسترین از سلولهای G واقع در انتروم به اعمال اثر میپردازد. هر یک از این ترانسمیترها، گیرنده خاصی دارند که بر روی سطح قاعدهای- جانبی سلول پاریتال قرار گرفته است. تحریک این گیرندهها به فعال شدن سیستم های پیام بر ثانویه داخل سلولی میانجامد: گاسترین و استیل کولین سبب انباشت داخل سلولی کلسیم میشوند، درحالی که هیستامین سبب میگردد تا پروتئین G تحریکی (Gs) به فعالسازی آدنیلات سیکلاز پرداخته و آن نیز به نوبه خود به تولید آدنوزین مونوفسفات حلقوی میپردازد. این پیامبرهای داخل سلولی، سپس پروتئین کیناز را فعال میکنند و پروتئین کیناز نیز پمپ پروتنی یا همان آنزیم H+, K+ - ATPase را که در سطح رأسی سلول پاریتال قرار دارد، فعال مینماید تا از طریق مبادله یونهای K+ با H+، به ترشح یونهای هیدروژن بپردازد. پروستاگلاندینها و سوماتوستاتین از طریق اتصال به گیرندههایی که از طریق پروتئین G مهاری (Gi) مانع از فعالیت آدنیلات سیکلاز میشوند، جلوی کارکرد سلولهای پاریتال را میگیرند. سوماتوستاتین، از ترشح گاسترین نیز ممانعت به عمل میآورد. جهت تبدیل پپسینوژن ترشح شده از سلولهای اصلی معده به پپسین، اسید مورد نیاز است. پپسین، آنزیم پروتئولیتیکی است که در Ph بالاتر از 4 غیرفعال میباشد. سلولهای پاریتال به ترشح فاکتور داخلی نیز میپردازند؛ این فاکتور، گلیکوپروتئینی است که در جذب B12 نقش مهمی ایفا می نمایند.
فیزیولوژی حرکتی معده و دوئودنوم
با در نظر گرفتن شاخصهای الکتروفیزیولوژیک و کارکردی، میتوان معده را به دو جزء کارکردی تقسیم نمود. معده پروکسیمال که از فوندوس و یک سوم پروکسیمال تنه تشکیل شده است، به عنوان مخزنی برای محتویات وارد شده به معده عمل مینماید، در حالی که معده دیستال، غذا را آسیاب نموده، مخلوط کرده و دستهبندی مینماید. ماهیچه صاف معده پروکسیمال، انقباضات تونیک ویژهای دارد. این روند، امکان پذیرش غذا توسط معده را فراهم میسازد به این صورت که در پاسخ به ورود غذا و مایعات، فوندوس شل شده و فشار داخل معدی کمی افزایش مییابد. این ویژگی منحصر به فرد، در اثر واگوتومی پروکسیمال یا تنهای، از بین میرود. در مقابل، ویژگی معده دیستال، تولید امواج منظمی با فرکانس سه بار در دقیقه است؛ این امواج، پتانسیلهایی خلال غشایی هستند که از ناحیه ضربانساز واقع در بخش میانی انتهای منشأ گرفته و سپس به صورت دایرهوار در جهت دیستال و به سمت پیلور انتشار مییابند. برخلاف آنچه که در مورد قلب مشاهده میشود، در معده فعالیت الکتریکی به صورت میوژنیک انتشار مییابد و هیچگونه ناحیه ویژه و آناتومیک ضربان ساز و یا فیبرهای هدایت کنندهای وجود ندارد.
فعالیتهای حرکتی معده و دوئودنوم در موقعیتهای ناشتا و غذا خورده، بسیار متفاوتند. درحالت ناشتا، فعالیت حرکتی معده در قالب الگویی از تغییرات دورهای تحت عنوان کمپلکس حرکتی مهاجر (MMC) صورت میپذیرد که به طور مشخص هر 90 تا 120 دقیقه رخ میدهند. کمپلکس حرکتی مهاجر، در معده آغاز گردیده و در طول روده باریک به سمت پایین مهاجرت مینماید. بلافاصله پس از خوردن یک وعده غذایی، فعالیت حرکتی معده و روده باریک، از الگوی ناشتا به الگوی غذاخورده تغییر مییابد. این نوع فعالیت، فعالیت انقباضی نامنظمی است که مدت تداوم آن، بسته به محتویات وعده غذایی خورده شده تغییر میکند.
تخلیه معده از غذاهای جامد و مایعی که با یکدیگر مخلوط شدهاند، حاصل تداخل عمل میان شل شدن فوندوس، انقباضات آنتروم، مقاومت پیلور، انقباضات دوئودنوم ونیز ترکیب و حجم وعده غذایی است. ابتدا طی فرآیندی که مایعات را از معده وارد دئودنوم میکند، مایعات از معده تخلیه گردیده و حجم غذای موجود در معده کاهش مییابد. سپس بخش جامد غذا، به کمک انقباضات معدی به سمت آنتروم به پیش رانده شده و در آنجا تحت تأثیر انقباضات پرقدرتی قرار میگیرد تا مواد غذایی جامد قبل از تخلیه از راه پیلور، در اثر سایش با یکدیگر، ابعادی به اندازه 1 میلیمتر یا کمتر پیدا کنند. نقایض تنظیمی دستگاه گوارش میتوانند در سطح سیستم انقباضی ماهیچه صاف، شبکه میانتریک یا سیستم عصبی خارجی پدید بیایند.
عوارض
زخمهای پپتیک خونریزیدهنده
شایعترین علت خونریزی GI فوقانی، بیماری زخم پپتیک است؛ این خونریزی در 15 تا 20 درصد بیماران مبتلا، رخ میدهد. با وجود آنکه در 80 درصد موارد، خونریزی خود به خود متوقف میگردد، اما مرگ و میر ناشی از خونریزی این زخمها، 6 تا 7 درصد میباشد. اصلیترین عامل خطرزای مسبب خونریزی از زخم، مصرف NSAIDها است. بیماران دچار خونریزی از زخم پپتیک، با شکایتهایی چون هماتمز، ملنا یا هماتوشزی مراجعه میکنند؛ اغلب اوقات، پیش از وقوع علایم مذکور، هیچگونه دردی احساس نمیگردد. موارید که سبب ضعیف شدن پیش آگهی خونریزی میشوند عبارتند از عدم تعادل همودنیامیک به هنگام مراجعه، مشاهده خروج خون قرمز روشن از رکتوم یا از لوله نازوگاستریک، سن بیشتر از 60سال، نیاز به ترانسفوزیونهای پیاپی و افزایش تعداد بیماریهای زمینهای طبی. تمامی بیماران دچار خونریزی از GI فوقانی، باید هر چه زودتر تحت اندوسکوپی قرار بگیرند؛ زیرا این کار هم امکان مداخلات درمانی را فراهم میکند و هم امکان تعیین پیشآگهی خونریزی مجدد را میسر مینماید. میزان خونریزی مجدد، تقریباً به صورت زیر است: 5 درصد درزخمهایی که قاعده تمیز دارند، 10 درصد در زخمهایی که نقاط مسطح دارند و 55 درصد در زخمهایی که حالت نشتی یا فورانی دارند. میزان خونریزی مجدد و مرگ و میر در بیمارانی که زخمهای بزرگتر از 1 تا 2 سانتیمتر دارند، بیشتر است. درمان اندوسکوپیک با استفاده از روشهایی چون انعقاد دوقطبی یا انعقاد حرارتی و تزریق اپینفرین، به طور آشکاری باعث کاهش مرگ و میر، کاهش مدت بستری در بیمارستان، کاهش دفعات ترانسفوزیون خون و کاهش نیاز به جراحی اورژانس گردیده و پیشآگهی را در بیماران دچار زخمهای خونریزی دهنده بهبود میبخشد.
از آنجا که اکثر خونریزیها در فاصله 3 روز از اولین حمله رخ میدهند، لذا بیماران دچار خونریزی فعال یا بیمارانی که دارای نشانههای خونریزی هستند (نشانههایی چون نقاط رنگدانهدار موجود در حفره زخم یا موجود در لخته)، چنانچه در این 3 روز، وضعیت پایداری داشته باشند، میتوانند مرخص گردند. از آنجا که پیشآگهی بیماران دچار زخمهای با قاعده تمیز، عالی است، این بیماران میتوانند تا 24 ساعت پس از مراجعه مرخص شوند. تقریباً 20 درصد بیماران، پس از درمان آندوسکوپیک، دچار خونریزی مجدد میشوند که 50 درصد اینها میتوانند با موفقیت، تحت درمان مجدد قرار بگیرند. بقیه آنها نیز کاندید مداخل جراحی خواهند بود؛ ولی چنانچه خطر جراحی، بسیار بالا در نظر گرفته شود، میتوان آنها را حین آنژیوگرافی، از طریق تزریق داخل شریانی وازوپرسین یا روشهای آمبولیزاسیون، ردمان نمود. جراحی، عموماً جهت به کنترل درآوردن عروق خونریزی دهنده انجام میپذیرد. در حال حاضر، در چنین وضعیتی، از نقش جراحی به عنوان آخرین حربه درمانی زخم، کاسته شده است. پس از آنکه درمان اولیه زخمهای خونریزی دهنده، به اتمام رسید، زخم باید تحت درمان ضدترشحی که قبلاً ذکر گردید، قرار بگیرد.
دسته بندی | فنی و مهندسی |
بازدید ها | 1 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 51 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 33 |
مقاله بررسی براک در پرتو کوبیسم در 33 صفحه ورد قابل ویرایش
1- تعریف کوبیسم
تجربیات طیبایی شناختی پیشگامان نقاشی سده بیستم بر شالوده دستاوردهای کاوشگران بزرگ اواخر سده نوزدهم استوار شدهاند. فووها و اکسپرسیونیستها عمدتا راهی را دنبال کردند که توسط سرا، گوگن،و وان گوگ هموار شده بود؛ یعنی راهی که به رنگ ناب میانجامید. اینان از آموزشهای سزان چشم نپوشیدند؛وقتی فقط آن بخش از زیبایی شناسی او را تحول بخشیدند که به بازنمایی ادراک شخصی به وسیله معادلهای رنگی مربوط میشد. اینان، به انگارهای سزان درباره فضا و «فرم» علاقهای نشان ندادند. کوبیسم از همین انگارها آغازید. کوبیسم نیز کوششی بود برای انطباق عناصر زیبا نمایی تصویر با نظم مستقل شکلهای رنگین؛ یعنی همان وظیفهای که برای نظریه پردازان هنر دهه نخست قرن بسیار مبرم مینمود. پیکاسو و براک ـ ابتدا جداگانه و سپس همراه با ـ در این زمنیه به راه حلهایی تازه رسیدند که تحت عنوان «کوبیسم»نامیده شد. این دو هنرمند، مسئله نمایش سه بعدی فرم (یعنی فضا) با تدبیر و شگردهایی متفاوت با میثاقهای سنت نقاشی اروپایی حل کردند. اما علاوه براین، به نتیجهای کاملا جدید نیز دست یافتند، و آن تبلور بعد چهارم (یعنی زمان) در تصویر بود.
«کوبیست مستقلا به نتایج خود رسدند. کوبیستها در موضوعات خویش، به پیکار اندیشه جدید نیز که از سده نوزدهم آغاز شده وابداعات فناوری قرن حاضر به آن میدان داده بود، پی برده بودند. همچنین پدیدههای (بینابینی) علاقه ایشان را به خود جلب کرده بودـ […] کوبیستها نظامی آفریدند که میتوانستند به یاری آن، به هم بافتگی پدیدهها را از راه تصویر نشان دهند و به این ترتیب، امکان نشان دادن روندها به جای حالتهای ثابت هستی را پدید آورند. کوبیسم هنری است که به طور کلی با تاثیر متقابل ساختار و حرکت، تاثیر متقابل اجسام و فضای اطرافشان، تاثیر متقابل علائم صریح روی تابلو نقاشی و واقعیت دگرگون شوندهای که نشان دهنده آن هستند. منظور کوبیستها از ساختار، فضا، علائم، وروند با منظور فیزیکدانهای هستهای از آنها، کاملا تفاوت دارد. اما تفاوت میان دید کوبیستها و دید یک نقاش بر جسته هلندی سده هفدهم مانند ورمیر نسبت به واقعیت، با تفاوت میان دید فیزیک نوین و دید نیوتنی، شباهتی زیاد دارد: شباهتی بارز و نه فقط جزئی».
اگرمقایسهای از لحاظ چگونگی تحول کوبیسم در کار پیشگامان این مکتب به عمل آید، میتوان چنین گرفت که راه حلهای براک و گریس فرد گرایانه و عمدتا زیبایی شناختی است؛ حال آنکه پیکاسو و لژه تجربههای کوبیستی را وسیلهای برای بیان محتوای انسانی ـ اجتماعی قرار میدهند. لیکن دیدگاههای پیکاسو و لژه نیز با هم تفاوت دارند. پیکاسو به درام زندگی امروز میپردازد، لژه نقاش آینده است؛ در این معنی که مخاطبانش راـ اگر شهامت پذیرش اینده را دارا باشند ـ از آیندهشان مطمئن میکند. از اینرو، ژرژ براک (1882-1963) بر خلاف خشونت پیکاسو در عرصه شکل وبیان به شیوهای تغزلی و حتی میتوان گفت فرانسویتر کار میکرد. تاثیر موزون پرده (لوحه رنگی91) بازتابی از ستایشی است که وی از استادان بزرگ نقاشی تزیینی فرانسه به عمل میآوردند؛ یک چنین پردهای، با آنکه تمام ذراتش به روزگار هنرمند تعلق دارند، اگر دریک نگارخانه متعلق به سده هجدهم نصب شود مایه شگفتی نخواهد شد. بیشترین تاثیر کار براک به تسلطش بر طرح دو بعدی بستگی دارد، چون اومعتقد بود که تابلوی نقاشی یک سطح صاف است و باید همچنان یک سطح صاف بماند واز خط و رنگ و متن باید برای جان دادن به آن استفاده شود. او از مجموعه رنگهای بسیار اندک ولی دارای پیوندهای ظریف با یکدیگر استفاده میکرد، به رنگهای خاکستری و سفید ارجحیت میداد و غالبا به طرز نامنتظرهای به بافتهای تعدیل یافته روی میآرود. براک میگفت: «هدف نقاشی… نه بازسازی یک واقعیت ضمنی، بلکه ساختن یک واقعیت تصویری است… آنچه را میخواهیم بیافرینیم نباید تقلید کنیم. از صورت ظاهر اشیا نباید تقلید کرد، چون صورت ظاهر اشیاء نتیجه خود آنهاست»
2-روش و سبک کار کوبیسم
نام کوبیسم که برای نخستین بار توسط منتقد هنری لوئیس واکسل در سال 1908 و در بازدید وی از نمایشگاه آثار براک ابداع شد، همچون بساری از اصطلاحاتی از این نوع، جنبهای تمسخر داشت.( Cubesm از واژه cube به معنی مکعب است).
هنرمندان کوبیست به طور کامل از ایده هنر به مثابه تقلید از طبیعت که از دوره رنسانس به بعد در اروپا رایج بود، جداشدند. پیکاسو و برای اشارات قرار دادی پرسپکتیو و کوتاه نمایی، و نقاشی از مدل را کنار نهادند و تصمیم گرفتند تا حجم پیکره را درسطحی دو بعدی و بدون هیچگونه ایجاد توهم بصری برای خلق تصویری سه بعدی، به نمایش بگذارند. تا آن هنگام هر هنرمندی که قصد داشت تصویری از اشیاء واقعی نمایش دهد، هدفش این بودکه اشیا را آن گونه که در خارج موجود بودند به تصویر بکشند ونه آن گونه که بخشی از آن در لحظه و مکان خاصی حضور مییابد. بدین منظور باید به طور همزمان چندین وجه از شی نمایش داده شود. از این رو فرم اشیاء مجددا در یک ترکیب بندی فرمی جدید، سامان یافت. بدین مفهوم، ادعا میشد که کوبیسم واقع گرایانه است. اما واقع گرایی آن بیشتر ذهنی بود تا بصری با امپیرسیونیستی. لذا کوبیسم بیشتر رویکردی آگاهانه است تا بصیرتی نا خوآگاهانه.
مهمترین عواملی که بر ظهور کوبیسم تاثیر بسزایی داشتند، عبارت بودند از تندیسهای افریقایی و آثار متاخر «سزان» و نیز تابلوی سخت شکن پابلو پیکاسو به نام «دوشیزگان آوینیون» که مملو از فرمهای زاویهدار و مجزا بود. معمولا کوبیسم براک و پیکاسو را به دو مرحله مجزا میکنند: مرحله تحلیلی و مرحله ترکیبی. مرحله اول که تا سال 1912 به طول انجامید، فرمها عمدتا به ساختارهای هندسی تجزیه میشوند و رنگها به شدت خفه و کاهش مییافت ـ غالبا به صورت تک رنگ ـ که دیگرگسستگی نبود، در مرحله دوم، عناصر رنگ قویتر و پراهمیتتر میشود و شکلها بیشتر جنبه تزئینی میگیرند. و عناصر جدیدی همچون حروف لاتین وکاغذ روزنامه به نقاشی وارد میشود. (کلاژ) در این مرحله گریس اهمنیتی همچون براک و پیکاسو دارد. وی رویکردی نظامند و منطقی را جایگزین روشهای غریزی آنها کرد. به کارگیری شیوه کلاژ موجب شد تا تاکید بیشتری بر مسطح بودن سطح تصویر شود. وقوع جنگ جهانی اول به همکاری براک و پیکاسو خاتمه داد، اما آثار آنان اعقاب زیادی یافت. کوبیسم علاوه بر این که یکی از منشاءها و منابع هنر انتزاعی بدل شد، خود این قابلیت راداشت که بی نهایت تطبیق یابد و موجب ظهور جنبشهای بیشمار و متنوعی همچون فوتوریسم، اورفیسم، پیوریسم و ورتیسیم شود. از آنجا که در این سبک تاکید بیشتر بر نمایش ایده است تا نمایش واقعیت خود به یکی از بنیانهای گرایشات زیباشناسی سده بیستم بدل شد.
بسیاری از نقاشان برجسته کوبیست همچنین به «عنوان هنرمندانی برجسته در زمنیه طراحی گرافیک، تصویرگری کتاب شهره هستند. علاوه بر نقاشان، برخی مجسمهسازان نیز تحت تاثیر این جنبش آثار برجستهای خلق کردند که از آن میان میتوان به ارکیپنکو، لیچیتز، زادکین ونیز خود پیکاسو اشاره کرد.
در مجموع میتوان گفت که کوبیسم مایل نبود یک روش متکی به نقطه دید یا تجربی باشد، بلکه مایل بود که فلسفه زیبایی شناسی ذهنی شود، نظم بخشی عینی دنیا که براساس ذات آن به جای ظاهر آن نمایش داده میشد. اصرار و پافشاری رئالیسم درآغاز سده بیستم بر نایش واقعیت به گونهای که از طریق بینایی درک میشود، نقش مشابه به اشتیاقی داشت که طی دوره رومانتیک برای اعتبار بخشیدن به اشیا با پیوندهای روانشناسانه و ادبی جدید تجسمی نیز خلق شد که انگیزشهای فردی را بدون هیچ نوع محدودیتی تحت حمایت قرار میداد.
از زمان مازاتچو به بعد، فرض بر این بود که نقاشی باید با یک پرسپکتیو تک نقطه با دو نقطه، «منظره» ثابت و کاملی پدید آورد، که در آن تمام اشیای موجود در یک سطح همزمان باهر چیز دیگر دیده شوند. ولی این توقع نه با واقعیت بصری(دیدن اشیا شبیه سازی شده) جور درمیآید نهحتی با طرز دیدن این اشیاء توسط ما، چون منظرهای که ما در تابلو میبینیم نتیجه بارها حرکت چشم در جریان جذب آن است. در اصل این، شالوده نوآوری سزان در عرصه زاویه دید جابه جا شونده است. ولی کوبیستها برای استفاده از زاویههای دید چندگانه، از این استدلال صرفا بصری بصری نیز فراتر رفتند. آنها آرزو داشتند که واقعیت عینی و جامع شکلها در فضا را نمایش دهند، و چون اشیاء فقط آن سان ظاهر نمیشوند که در یک زمان از یک زاویه دید به نظر میآیند، استفاده از زاویههای چندگانه دید و نمایش همزمان سطوح ناپیوسته ضرورت پیدا کرد. البته پیوستگی پیشین ترکیب بندی را که زاویه دید واحد دوره رسانس تحمیل کرده بود،از پایه لرزه در میآورد. نقاش کوبیست معتقد بود که «برای کشف یک تناسب حقیقی، فدا کردن یک هزار شکل ظاهر سطحی ضرورت دارد.»
از زمانی که مفهوم واقعیت بدین ترتیب از مفهوم شکل ظاهر تفکیک شد، تشابه شکل واقعی به منظره عادی دیگر اهمیتی نداشت. از زمان رنسانس به بعد، این فرض که آنچه ما در طبیعت میبینیم باید با شکلهایی که هنرمند نقاشی میکند. تطابق پیدا کند کنار گذاشته شد، و دورانی که با کارهای جوتو ومازاتچوآغاز شده بود در سده بیستم به پایان رسید.
تدابیر و شگردهایی که پیکاسو و براک به کار می بردند، برای دستیابی به بغرنجترین دید و تفسیر واقعیت بود، گو اینکه در آزمایشگریهای خود گاه تا مرز هنر انتزاعی پیش می رفتند. به هر حال، تجربیات ایشان به همین نقطه ختم نشد. در سال 1911، براک حروف و اعداد دستنوشته را بر تابلوهایش افزود. ممکن است این شگرد را از کتابهای خطی گوتیک ملهم شده باشد؛ ولی الهامبخشی علایم و نوشته های روی شیشه و در کافه ها را نیز نباید فراموش کرد. از لحاظ صوری، کاربست علایمی چنین - که به دنیایی دیگر متعلق بود- فضایی غیرواقعی می آفرید؛ زیرا حروف دستنوشته به منزلة لایة شفافی می بودند که روی واقعیت شاعرانة تابلو را می پوشانیدند. اما از لحاظ محتوی، این علایم جلوه ای فریبنده و شگفت انگیز داشتند؛ زیرا وقتی در یک زمینة غیرواقعی ارائه می شدند، همچون چیزهایی مجزا و واقعی و آشنا، حالتی تکان دهنده ایجاد می کردند.
گام بعدی، افزودن «عناصر واقعی» بر تابلو بود. این «عناصر» عبارت بودند از عنوانهای درشت روزنامه ها و یا تقلید و بافت چوب و مرمر و غیره. این جزییات واقعی، شبیه مسطوره هایی بودند که خود اشیا را یادآوری می کردند، و تصویر را «خوانا» تر می نمودند. و در نتیجه، تماشاگر می توانست شی مورد نظر را در ساختار موزون تصویر تشخیص دهد. بدینسان، در روند تداعیها، واقعیت سه بعدی شی در ذهن تماشاگر زنده می شد. این نوعی بازآفرینی و بازسازی در ذهن بود که هنر سه بعدنمایی قادر به برابری با آن نبود. در مرحلة بعد، خود اشیا مستقیماً به تابلو وارد شدند. در 1912، کوبیست ها به عوض تقلید بافت مواد، کاغذ و پارچه و مشمع و حلبی و غیره را روی بوم چسبانیدند. بدین ترتیب، نقش چسباندنی یا کلاژ پدید آمد. به مدد این اسلوب، ساختار گسترة تابلو از ارزشهای لمس کردنی جدید برخوردار شد. اما علاوه بر این، ارائه مراکز جداگانه حاوی اشیا واقعی، «خبط بصری» را به نهایت خود رسانید و در نتیجه، مبادله ای پویا را میان مادیت ملموس و کل «واقعیت» غیرملموس میسر کرد. اکنون دیگر، هنر به توصیف یا تفسیر اشیا نمی پرداخت؛ بلکه خود اشیا، چیزی جدید را می ساختند. در اینحال، کار پیکاسو و براک از محدودة کوبیسم تحلیلی فراتر رفته بود. زیرا کوبیسم تحلیلی بر آن بود که «شی طبیعی را به شی هنری» بدل کند. تأکید بر شی بود. بی سبب نیست که مرحلة نخست کوبیسم، عمدتاً، مفاهیم سبکی خود را با «طبیعت بیجان» [شیء] پربار کرد. کوبیسم تحلیلی، هم به بازنمایی می پرداخت و هم به انتزاع؛ ولی روش تحلیلی آن پیوسته به کاهش اهمیت عنصر توصیفی گرایید. سرانجام نیز، تصویر به نوعی ساختمان بلورین انتزاعی بدل شد.
دسته بندی | فنی و مهندسی |
بازدید ها | 1 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 167 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 38 |
مقاله بررسی بتن و فولاد در 38 صفحه ورد قابل ویرایش
آشنایی با بتن و فولاد
مقدمه
بتن یکی از مصالح ساختمانی است که بوسیلة آمیختن مخلوط متناسبی از سیمان، مصالح سنگی (شن و ماسه) و آب بوجود می آید. آب و سیمان با ترکیب شیمیائی خود مصالح سنگی را، که قسمت اعظم بتن را تشکیل می دهند، به یکدیگر چسبانده و تودة سخت سنگی شکل بتن را ایجاد می نمایند.
بتن ماده ای است که دارای مقاومت زیادی در فشار است و از اینرو استفاده از آن برای قطعات تحت فشار مانند ستونها و قوسها بسیار مناسب است، لیکن علیرغم مقاومت فشاری قابل توجه، مقاومت کششی کم و شکنندگی نسبتاً زیاد بتن، استفاده از آن را برای قطعاتی که تماماً یا بطور موضعی تحت کشش هستند محدود می نماید. برای رفع این محدودیت، اعضا بتنی تحت کشش هستند محدود می نماید. برای رفع این محدودیت، اعضا بتنی را با قرار دادن فولاد در آنها تقویت میکنند. ماده مرکبی که بدین ترتیب حاصل میشود بتن آرمه یا بتن مسلح نامیده میشود.
ایده اصلی در ایجاد بتن مسلح استفاده از بتن برای تحمل فشار و استفاده از فولاد، که معمولاً آرماتور نامیده می شود، برای تحمل کشش است. برای روشن شدن بیشتر مسئله می توان رفتار یک تیر بتنی غیرمسلح را که روی دو تکیه گاه ساده قرار دارد بررسی نمود.
در مقاطع مختلف این تیر، تنش های کششی در زیر صفحة خنثی و تنش های فشاری در بالای آن ایجاد می شوند. از آنجا که مقاومت کشش بتن ناچیز است، این تیر دارای ظرفیت باربری کمی خواهد بود. در چنین تیری اصولاً مقاومت فشاری بتن نمی تواند مورد استفاده قرار گیرد. حال اگر همین تیر در ناحیة کششی توسط فولادهایی، که معمولاً بصورت میلگرد مستقیم می باشند، مسلح شود قادر خواهد بود باری به مراتب بیشتر از بار حالت قبل (مثلاً تا 20 برابر) را تحمل نماید. سایر اعضا بتنی، نظیر ستونها، که عمدتاً در فشار کار می کنند، را نیز با میلگردهای فولادی مسلح می نمایند. وجود آرماتور در چنین اعضایی نیز سبب افزایش مقاومت آنها می گردد، زیرا فولاد علاوه بر کشش در فشار نیز مقاومت بالایی دارد. بدین ترتیب از اجتماع دو مادة فولاد و بتن، ماده تقریبا جدیدی بنام بتن مسلح ایجاد میشود که امروزه حوزه کاربرد آن بدون هیچ مرزی در حال گسترش است.
اساس رفتار مشترک فولاد و بتن ترکیب طبیعی دو خاصیت مهم فیزیکی و مکانیکی این دو ماده است: اول آنکه، بتن در اثر سخت شدن چسبندگی قابل ملاحظه ای با آرماتور فولادی ایجاد میکند که در نتیجه آن در یک عضو بتن آرمه تحت اثر بار، هر دو مادة فولاد و بتن با هم تغییر شکل می دهند. دوم آنکه، بتن و فولاد دارای ضرائب انبساط حرارتی تقریباً یکسانی می باشند (مقدار این ضریب به طور متوسط برای بتن 000010/0 و برای فولاد 000012/0 بازاء هر درجه سانتیگراد است) و در نتیجه در اثر تغییرات درجه حرارت، تنش های اولیه قابل توجهی در هیچ یک از دو مادة ایجاد نشده و لغزشی بین فولاد و بتن رخ نمی دهد.
بتن مسلح علاوه بر اینکه دارای مقاومت نسبتاً بالایی است، در مقابل شرایط نامساعد محیطی نیز مقاومت خوبی دارد زیرا پوشش بتنی روی آرماتور، فولاد را در مقابل خوردگی و اثر مستقیم آتش سوزی محافظت می نماید. در رابطه با مقاومت در مقابل آتش سوزی شاید توجه به این نکته جالب باشد که در حرارت حدود 1000 درجه سانتیگراد، حداقل یک ساعت طول می کشد که دمای فولاد داخل بتن، که با یک لایه بتنی به ضخامت 5/2 سانتیمتر پوشیده شده است، به 500 درجه سانتیگراد برسد. تجربه نشان داده است که در آتش سوزی های با شدت متوسط، سازه های بتن آرمه تنها دچار خسارتهای سطحی می شوند و خللی در مقاومت و ظرفیت باربری آنها وارد نمی آید.
به علت خواص متنوع و با ارزش بتن آرمه، نظیر دوام (مقاومت در مقابل اثرات سوء ناشی از سیکل های انجماد و ذوب)، مقاومت در مقابل خوردهگی، مقاومت در مقابل آتش، مقاومت زیاد در مقابل بارهای استاتیکی و دینامیکی، امکان ایجاد اشکال موردنظر از طریق شکل دادن به قالب عضو، و بالاخره مخارج نگهداری ناچیز در طول عمر سازه، امروزه از این ماده بعنوان یکی از مقاومترین مصالح ساختمانی در ساخت انواع سازه ها استفاده فراوان میشود. ساختمانهای مرتفع مسکونی و اداری، ساختمانهای صنعتی، نیروگاههای هسته ای، پل ها، سیلوها، تونل ها، انواع پوسته ها، سازه های هیدرولیکی و بسیاری سازه های دیگر از مواردی هستند که بتن مسلح اسکلت اصلی و باربر آنها را تشکیل می دهد.
یکی از جنبه های خاص رفتار سازه های بتن آرمه تحت اثر بار، امکان ایجاد ترک در قسمت های کششی مقاطع است. البته باز شدن چنین ترکهایی تحت بارهای معمولی وارد بر سازه، غالبا به قدری کم اهمیت است که به هیچ وجه استفاده از سازه را تحت تأثیر قرار نمی دهند. اما چنانچه در موارد خاصی، با توجه به انتظاری که از عملکرد سازه میرود، وجود این ترکها بعنوان یک نقص تلقی شود و به عبارت دیگر لازم باشد از ایجاد ترک جلوگیری شود و یا میزان باز شدگی آن محدود گردد، می توان از ایدة پیش تنیدگی بتن استفاده نمود. در سازه های بتنی پیش تنیده، بوسیلة کشیدن کابلهای پیش تنیدگی، مقطع عضو بتنی را تحت فشار اولیة شدیدی قرار می دهند، تا بدین ترتیب پس از اعمال بارهای موردنظر، در هیچ مقطعی از عضو بتنی ایجاد کشش نشود.
از نظر تکنیک ساخت، اعضا و سازه های بتن آرمه یا پیش ساخته هستند، یا در جا ریخته شده و یا مرکب. اعضا پیش ساخته اعضایی هستند که در کارگاهها خاصی ساخته شده و برای نصب به محل موردنظر تحویل می شوند. اعضا با بتن ریزی در جا، همانطور که از نامشان پیداست، در همان محل واقعی خود در سازه بتن ریزی می شودن و بالاخره اعضا مرکب اعضایی هستند که ترکیبی از اجزای پیش ساخته و بتن ریزی در جا هستند. اعضا و سازه های بتن آرمه که به روشهای فوق ساخته می شوند اگرچه در برخی موارد تفاوت های مختصری در رفتار و جزئیات محاسبات دارند، اصول کلی طراحی آنها یکسان است و آنچه سبب انتخاب هر یک از این روشها میشود مسائلی نظیر سرعت اجرا، دقت ساخت و توجیهات اقتصادی است.
مواد تشکیل دهنده بتن
مواد تشکیل دهنده بتن عبارتند از: سیمان، مصالح سنگی و آب و در برخی موارد مواد مضاف نیز بدانها اضافه میشود. خواص بتن تر (قبل از سخت شدن)، مانند روانی، کارآیی و زمان گیرش، همچنین خواص بتن خشک (بتن سخت شده)، نظیر مقاومت فشاری، مقاومت کششی، افت، خزش تو دوام بستگی به انتخاب و درصد مواد متشکله بتن دارد. از اینرو در این بخش بطور اختصار خواص و نقش هر یک از این مواد مورد بررسی قرار می گیرند.
سیمان- هر ماده ای که دانه های مصالح سنگی را برای تشکیل یک توده توپر و یکپارچه بهم چسباند سیمان نام دارد. سیمانهایی که در صنعت بتن و بتن آرمه به کار می روند سیمانهایی هستند که در ترکیب با آب موادی بوجود می آورند که تقریبا غیرقابل حل در آب می باشند و از این رو به آنها سیمان هیدرولیکی گفته میشود. از بین انواع این سیمان نوعی که بیشترین کاربرد را در بتن آرمه دارد سیمان پرتلند است.
پس از اینکه آب به سیمان افزوده میشود مواد در سطح دانه های سیمان بوسیله آب حل شده و یک ژل، که در واقع یک توده متراکم از ذرات فوق العاده کوچک است، ایجاد میشود. این ماده به تدریج افزایش حجم و سختی پیدا میکند بطوری که پس از چند ساعت سختی قابل ملاحظه ای در ملات ایجاد میشود. این عمل هیدراسیون نام دارد. هیدراسیون تدریجاً بیشتر به عمق دانه های سیمان نفوذ میکند و در نتیجه سبب افزایش سختی ملات می گردد. از نظر شیمیائی، برای هیدراسیون کامل یک مقدار معین سیمان، در حدود 25 درصد وزن سیمان آب لازم است، لیکن برای سهولت حرکت آب در مخلوط و رسیدن به ذرات سیمان، آب موردنیاز 10 الی 15 درصد بیش از میزان ذکر شده می باشد. بنابراین حداقل نسبت وزنی آب به سیمان بین 35/0 و 4/0 است، با اینحال در عمل، مقدار آب مصرفی بیش از مقادیر حداقل فوق می باشد. این مقدار آب اضافی برای روانتر کردن و افزایش کارآیی بتن (یعنی افزایش قابلیت کار با بتن) لازم است. ولی باید توجه داشت که آب مازاد بر نیاز هیدراسیون کامل، به صورت ترکیب نشده در بتن باقی می ماند که پس از سخت شدن بتن تدریجاً از آن خارج شده و سبب ایجاد حفره و در نتیجه نقصان مقاومت بتن می گردد. عمل هیدراسیون با تولید حرارت نیز همراه است و حرارت تولید شده را حرارت هیدراسیون می نامند. این گرمای آزاد شده، بخصوص در کارهای با بتن ریزی زیاد مثل سد سازی، باعث افزایش درجه حرارت و در نتیجه افزایش حجم بتن می گردد و میتواند پس از سرد شدن بتن سبب ترک خوردگی آن گردد، که باید به نحو صحیحی از آن جلوگیری نمود.
آزمایشهای مقاومت فشاری
در برخی کشورهای دنیا، مانند آمریکا، نمونه های آزمایش مقاومت فشاری به شکل استوانه هایی هستند که نسبت ارتفاع به قطر آنها برابر 2 می باشد. از سوی دیگر، در بسیاری کشورهای اروپائی از نمونه های مکعب شکل استفاده میشود. در ایران، هر دو نوع نمونه های استوانه ای و مکعبی مورد استفاده قرار می گیرند. آنچه در رابطه با شکل نمونه های آزمایشی مطرح است، این واقعیت است که مقاومت های بدست آمده از این دو نوع نمونه معمولاً یکسان نیستند. این تفاوت به دو دلیل اساسی پدید می آید.
اول آنکه، در نمونه های استوانه ای، جهتی که بار فشاری به نمونه وارد میشود منطبق است برجهتی که نمونه ریخته می شود، در حالیکه در نمونه های مکعبی، جهت بارگذاری عمود بر جهت بتن ریزی نمونه است. چنانچه مخلوط بتن از کارآیی خوبی برخوردار باشد و به خوبی نیز متراکم و کوبیده شود، بتن حاصله تقریبا ایزوتوپ خواهد بود و این تفاوت اهمیت چندانی ندارد. لیکن، در غالب موارد این منظور تأمین نمی شود و در نتیجه تغییر شکل لایه های مختلف نمونه یکسان نبوده و این مسئله در مقادیر مقاومت های بدست آمده منعکس می گردد.
علت دوم در تفاوت مقادیر نمونه های استوانه ای و مکعبی را می توان در مسئله اصطکاک بین نمونه بتنی و صفحات فولادی ماشین آزمایش جستجو کرد. بدین ترتیب که به علت تفاوت مقادیر مدول الاستیسیته و ضریب پواسون فولاد و بتن، نمونه بتنی و صفحه فولادی تمایل به تغییر شکل های جانبی یا مساوی دارند. لیکن بعلت وجود اصطکاک، حرکت جانبی نسبی بین صفحه فولادی و نمونه بتنی در سطح تماس آنها مقدور نبوده و در نتیجه تنش های برشی در این سطح بوجود می آید. اثر این تنش ها در نمونة بتنی، با افزایش فاصله از صفحات فولادی کاهش می یابد بطوری که از فاصله ای در حدود (B بعد جانبی نمونه است) قابل صرفنظر باشد. اثر این تنش ها را می توان در نمونه های استوانه ای استاندارد، که تا حد گسیختگی تحت فشار قرار می گیرند، بخوبی مشاهده نمود. بدین ترتیب که در هر انتهای نمونه یک مخروط تقریباً دست نخورده با ارتفاع باقی می ماند (D قطر استوانه است)، ولی در میان این مخروط ها تغییر شکل جانبی بطور آزاد قابل حصول است که با پف کردن نمونه به سمت بیرون در قسمت میانی توجیه میشود. در نمونه های مکعبی نیز هرمهای دست نخورده بوجود میآیند، لیکن بعلت محدودیت ارتفاع این نوع نمونه ها، رئوس هرمها در یکدیگر تداخل نموده بطوری که ناحیه ای که در آن تغییر شکل جانبی میتواند آزاد باشد حذف میشود. در نتیجه، در نمونه های مکعبی نمی توان فشار تک محوری که آزاد از برش باشد بوجود آورد. بنابراین، در شرایط مشابه از نظر کیفیت بتن، مقاومت به دست آمده از نمونه های مکعبی بیش از مقاومت حاصل از نمونه های استوانه ای است. همچنین، نتیجه گرفته میشود که برای تعیین مقاومت بتن، که تحت تأثیر مشخصات صفحات فولادی دستگاه پرس نباشد یا بعبارت دیگر، برای تعیین مقاومت فشاری تک محوری حقیقی بتن، باید از نمونه های استوانه ای با نسبت ارتفاع به قطر بزرگتر از 7/1 استفاده نمود. در استوانههای استاندارد، نسبت ارتفاع به قطر برابر 2 می باشد.
مقاومت فشاری بتن براساس نمونه استوانه ای با نشان داده میشود که منظور از آن، مقاومت فشاری نمونه های استوانه ای به قطر 15 و ارتفاع 30 سانتیمتر است که 28 روز پس از ساخت اندازه گیری می شوند. مقاومت فشاری نمونه های مکعبی به بعد 15 سانتیمتر را که پس از 28 روز آزمایش می شوند با نشان می دهند. بطور متوسط، برای بتن های با وزن معمولی، مقاومت نمونه های استوانه ای 30*15 تقریباً 80 درصد مقاومت نمونه های مکعبی 20 سانتیمتری و 83 درصد مقاومت نمونه های مکعبی 15 سانتیمتری است. برای بتن های سبک، مقاومت نمونه های استوانه ای و مکعبی تقریباً یکسان می باشند.
مطلب قابل توجه دیگری که در رابطه با شکل نمونه ها مطرح است اثر نسبت ارتفاع به قطر در نمونه های استوانه ای است. گاهی اوقات برای انجام آزمایش از نمونه های استوانه ای استفاده میشود که نسبت ارتفاع به قطر آنها متفاوت از 2 است. بعنوان مثال، این مسئله در مورد کرهایی که از سازه های ساخته شده بریده می شوند پیش می آید. در این موارد لازم است ضریب تصحیحی بر مقاومت های به دست آمده اعمال شود تا نتایج حاصل قابل مقایسه با مقاومت نمونه های استوانه ای استاندارد باشند.